پنجشنبه, ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
داروینیزم اجتماعی، زشت­ترین و فاسدترین چهره سرمایه­داری
بسم الله الرحمن الرحيم

داروینیزم اجتماعی، زشت­ترین و فاسدترین چهره سرمایه­داری

داروینیزم اجتماعی بر اساس قانون انتخاب طبیعی توسط چارلز داروین، زیست‌شناس انگلیسی در تفسیر اسطورۀ تکامل موجودات زنده و توانایی انطباق و زنده ماندن در درگیری بوجود آمد. داروینیست­های اجتماعی از همه مهم­تر هربرت اسپنسر و والتر باغوت، بر اساس نظریه داروین و قانون انتخاب طبیعی؛ ایده برتری نخبگان منتخب نژاد بشر را در ازای عقب ماندگی انواع دیگر آن، نظریه پردازی کردند. اسپنسر که مسیر استاد خود داروین و مسیر استاد استاد خود، مالتوس را پیموده است به این نظر است که؛ گروهای هستند که در مقایسه به گروهای عقب‌مانده، قادر به انطباق و پییشرفت اقتصادی و علمی خود می­باشند. بنابر این، بهره­برداری و به بردگی کشیدن گروه­های عقب‌مانده از سوی گروه­ها و افراد پیشرفته از نظر وی یک امر عادی بوده و حتی یک امر طبیعی است که قابل اعتراض نیست.

اصطلاح «داروینیزم اجتماعی» برای اولین بار در سال 1879م. در مقاله‌ای توسط «اسکار اشمیت» ظاهر شد، سپس این اصطلاح در اواخر سال در جهان انگلیسی زبان گنجانیده شد. سپس مؤرخ آمریکایی «ریچارد هافستادتر» کتاب خود «داروینیزم اجتماعی در اندیشه آمریکایی» را در جریان جنگ جهانی دوم در سال 1944م. به نشر رساند. و این همگام با شیوع و پخش نظریات پیرامون ارتقاء و پیشرفت اجتماعی و تمدنی در اروپا بود آنهم در جریان عصر «پیشرفت و روشنگری» قبل از داروین. ویژه­گی و مشخصه داروینیزم اجتماعی، اخذ نظریات داروین از زمینه زیست­شناسی در تکامل، درگیری و بقاء می­باشد علی الخصوص بکارگیری آن­ها در مطالعات اجتماعی و عرصه­های سیاسی.

فساد و زشتی نظریه اجتماعی داروین نسبت به زندگی بسان روشنی آفتاب واضح است حتی برای خود سرمایه­داران. آن‌ها این نظریه را یک نژادپرستی غیر انسانی می­دانند که مردم را بر اساس، نژاد، رنگ و ظاهر متفاوت تقسیم می­کند، و به جنگ­ها و در گیری­ها دامن زده و منجر به استثمار، استعمار و نسل کشی انسان­ها می­شود. تمام شرها و بدی­ها در آن تجسم یافته است. بنابرین آن‌ها سعی و تلاش دارند تا از آن بگریزند و ادعا دارند که که بی­ وقفه با آن مبارزه می­کنند!!

خطرات تاریخی نظریه داروین

به دلیل پیامدهای خطرناک داروینیزم سیاسی در قرن نوزدهم و بیستم، که در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید، سرمایه‌داران با یکدیگر وارد جنگ شدند، که در نتیجه کشورهای حامل عقاید نظریه اجتماعی داروین مثل: نازی آلمان، فاشیزم ایتالیایی، و نژادپرستی راستگرا که در تمام نقاط جهان گسترش یافته بودند به شکست مواجه شدند و بدنبال آن، غرب خطرات افکار مکتب اجتماعی و سیاسی داروینیزم را نه تنها به دست خود؛ بلکه با خون خود لمس کرد و بلا فاصله در راستای مبارزه نمودن و ریشه­کن نمودن آن دست بکار شد..

اما غرب سرمایه­دار پس از دیدن خطرات موجود در این نظریه داروینی برای خود غرب، ادعا کرد که آن را رها کرده و دست از مبارزه آن کشیده است، اما وی نتواست که این فساد را با شناسایی اصول و اسباب این نظریه معالجه کند و از آن نجات یابد، بلکه به خلاصه کردن نتایج این نظریه که وحشتناک­ترین آسیب را به آن وارد کرد اکتفاء نمود و اساسات و ریشه­های تولیدکننده داروینیزم را به همان حالتی که بود باقی گذاشت. این نشانگر وجود یک نقص ذاتی است که هنوز در تمدن سرمایه­داری و طرز تفکر آن وجود دارد، به ویژه طرز تفکر فاسد آن که از علیت و خاتمیت قطع شده است.

 هنگام بررسی بسیار از افکار و نظام­های برخاسته از تمدن سرمایه‌داری مانند: اقتصاد، سیاست، جامعه و سایر موارد در می‌یابیم که روح نظریه داروین هنوز آن را تحت فشار قرار داده و آن را به حرکت می­آورد. غرب هنوز هم از نظام اقتصادی سرمایه­داری استفاده می­کند و با بررسی واقعی متوجه می­شویم که نظریه اقتصادی سرمایه­داری مبتنی بر همان نظریه داروینی در مورد زندگی است که در نتایج خود، خطرش کم­تر از نتایج داروینیزم سیاسی نیست.

این شمه­ای از دریای خطرات ناشی از نظریه داروینی نسبت به زندگی -در طول تاریخ- است، و از جمله می­توان به جنایات، بی‌عدالتی­ها و فسادی‌که خود غرب و جهان متحمل شده اند، اشاره نمود. اما مردم این تمدن سرمایه­داری، نمی­خواهند که با واقعیت فسادی‌که اساسات تمدن شان بر آن بنا شده است، مواجه شوند و با آن مبارزه کنند، زیرا آن­ها در تطبیق این تمدن و تحمیل آن به جهان با زور، استعمار، رسانه­های جعلی و ارتش مزدوران فکری و سیاسی خود گام­های دور و بلندی  برداشته اند. بنابر این آن­ها بخاطر حکمرانی یک مشت­ افراد سرمایه­دار فاسد و سودجویی که از این اوضاع به نفع خود استفاده می­کنند، نمی­خواهند دست از فساد بکشند و سرمایه­داران عادی هم تمایل به ایجاد تغییر از داخل به دلیل تداوم قدرت و بقاء نظام­های زندگی ندارند...

بنابر این، با وجود این­که غرب نظریه داروینیزم اجتماعی را پس از آن که در جریان هر دو جنگ جهانی با خطرات آن مواجه شد رد کرد، باز هم تاثیر زنده ماندن آن در اشکالی مانند: لیبرالیسم فردی و سرمایه­داری که قدرت در دست قوی­ترین شرکت‌ها متمرکز است به چشم می­خورد. هم‌چنین تأثیر آن در هویت ملی که اساس آن برتری دانستن خود نسبت به دیگران و نظایر آن است هویداست. این تأثیرات و نظایر آن راه نجات و بیرون‌رفت از این نظریه را دشوار ساخته است. بنابر این، آن­ها به تمدن دیگری احتیاج دارند که یک بدیل مناسبی برای برکندن تمدن‌شان از ریشه و پاکسازی زمین از فساد آن باشد و تا آن زمان، روند وصله زدن لباس فرسودۀ این تمدن سرمایه­داری ادامه خواهد یافت و سپس تلاش خواهد شد تا به نام روند توسعه با شرایطی که در جهان روبرو است تحت نام پیشرفت سازگار شود و احتمال می­رود که این روند خرابی بیشتری را ببار آورده و آن را متعفن­تر سازد.

مترجم: محمد مزمل

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه