پنجشنبه, ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
صلح امریکایی و خطوط سرخ آن در افغانستان
بسم الله الرحمن الرحيم

صلح امریکایی و خطوط سرخ آن در افغانستان

افغانستان از بهر موقعیت استراتیژیک‌اش همواره مورد تاخت‌وتاز قدرت‌های بزرگ منطقوی و فرامنطقوی قرار داشته‌‎است. پس از حملۀ ۲۰۰۱میلادی استقلالیت، حاکمیت و مشروعیت سیاسی افغانستان کلاً به دست امریکا و جامعۀ جهانی قرار گرفت. از آن زمان به بعد، طالبان از سوی امریکایی‌ها گروه "تروریستی" خطاب گردیدند و برعلیه آنان ماشین جنگی اش را به حرکت درآورد. به باور طالبان، امریکائیان و صلیبی‌های اشغال‌گر باعث فروپاشی امارت آنها گردید؛ بناء "جهاد در مقابل اشغال امریکائی" یگانه میکانیزم علیه اشغال آنان پنداشته می‌شود – روشی‌که ظاهراً برای طالبان در میدان‌های جنگی موفقیت‌آمیز بوده‌است. طوریکه، ادارۀ بازرس ویژه امریکا برای بازسازی افغانستان(سیگار) در گزارشی نوشته‌است که دولت افغانستان حدود ۵۶.۳٪ خاک افغانستان را تحت کنترول دارد؛ این درحالیست که طالبان ادعا می‌کنند، ۷۰٪ فیصد خاک افغانستان در اختیار شان قرار دارد.

پالیسی جنگی امریکا در مقابل طالبان همواره از سوی نظامیان و سیاسیون امریکائی مورد انتقاد قرار گرفته‌است. طوریکه، پس از سال ۲۰۱۴م، عده‌ای از جنرالان چهار ستاره‌ای امریکایی به شمول جنرال نیکولسن و جنرال میلر همواره پالیسی محض نظامی امریکا را در میدان‌های جنگ غیرعملی خوانده‌؛ و در عوض، خواستار تلاش‌های سیاسی و دیپلوماتیک در پهلوی پالیسی جنگی گردیده‌اند. روی همین ملحوظ، امریکا تلاش دارد تا طالبان را به میز مذاکره بکشاند و برای زلمی خلیل‌زاد، نمایندۀ خاص امریکا در امور صلح با طالبان، نیز ضرب‌الاجل شش‌ماهه‌ تا یکساله را تعیین نموده‌ تا هرچه زودتر در قضیۀ افغانستان به نتایج ملموس سیاسی دست یابد.

صلح امریکائی

صلح، واژۀ که در لغت‌نامه‌ها به معنی آرامش و آشتی میان دو طرف درگیر جنگ تعریف شده؛ از دیدگاه نظامی، بمعنی آتش‌بس و وقفۀ کوتاه میان جنگ‌های پر تنش توصیف گردیده‌است. با این وجود، صلح از دیدگاه‌های مختلف، تعریفات متفاوتی را بخود می‌گیرد. تمام افغانها برای رسیدن به صلح واقعی که اساس آن را همانا داشتن زندگی مسالمت‌آمیز و بدور از ناهنجاری‌های امنیتی شکل دهد، لحظه شماری می‌کنند. اما از دیدگاه غرب(امریکا)، صلح به حالتی گفته می‌شود که در آن اهداف استراتیژیک، پایگاه‌های امنیتی، عساکر، ارزش‌ها و منافع ملی ایالات متحدۀ امریکا مصؤن و در امن بوده؛ نه برقراری امنیت و ثبات در افغانستان.

چنانچه، جورج فریدمن – استراتیژیست و آینده‌نگر مجارستانی – می‌گفت:«یکی از اهداف استراتیژیک قدرت‌های بزرگ دنیا تسلط یافتن بر منطقه اروآسیا می‌باشد». ازین‌که، افغانستان در مرکز اروآسیا موقعیت دارد بناء جغرافیای افغانستان بعنوان سکوی خوبی برای قدرت‌های بزرگ در سیدن به اهداف منطقوی و استراتیژیک شان نقش بازی می‌کند. با توجه به این وضعیت، به‌نظر می‌رسد که حتی با پیوستن گروه طالبان در پروسۀ صلح، افغانستان به صلح واقعی دست پیدا نمی‌کند. چون جنگ افغانستان ابعاد منطقوی و بین‌المللی دارد، نه تنها داخلی.

از طرفی دیگر، پروسۀ صلح میان امریکائیان و طالبان در عقب درهای بسته به‌پیش‌برده می‌شود که حتی چندی پیش گلایه‌ها و شکایات اشرف غنی از بهر بی‌خبری‌اش از پیشرفت های پروسۀ صلح سرخط خبری رسانه‌های غربی و داخلی قرار گرفته‌بود. و از طرفی هم، احزاب سیاسی افغانستان نیز از بی‌خبری شان از چگونگی پیشرفت پروسۀ صلح شاکی هستند.

نکتۀ قابل مکث اینست که امریکا در قبال سه ارزش‌ اساسی که عبارت اند از: پایگاه‌های امنیتی و حضور نیروهای نظامی، قانون اساسی افغانستان و ارزش‌های دموکراتیک(از قبیل حقوق بشر، مساوات جندر، آزادی‌ها...) می‌باشد، پابند بوده و نمی‌خواهد آنرا قربانی پروسۀ صلح با طالبان کند؛ ولی، امکان این می‌رود که عده‌ای از طالبان را قانع سازد تا به نحوی با آن ارزش‌ها کنار آیند.

پایگاه‌های امنیتی

ایجاد و تحکیم پایگاه‌های امنیتی در افغانستان یکی از اهداف استراتیژیک و دیرینۀ امریکا در منطقه بوده‌است و تریلیون‌ها دالر را به مصرف رسانیده تا برای خود جای‌پا باز کند. بناء، به‌نظر می‌رسد که امریکا به هیچ قیمتی حاضر نیست پایگاه‌های امنیتی موجود در افغانستان را با طالبان معامله کند و یا به نفع طالبان از آنها بگذرد. چنانچه، جنرال دانفورد – رئیس ستاد ارتش امریکا – بتاریخ ۲۸ اگست ۲۰۱۸ طی یک نشستی در پتناگون گفت، "ما در آسیای جنوبی منافع دایمی(دیپلوماتیک و امنیتی) داریم؛ و برای اعمال نفوذ در منطقه، باید در آنجا حضور داشته‌باشیم". این‌که طالبان خواستار خروج عساکر و لغو پایگاه‌های نظامی امریکائیان شده‌اند، ممکن این مسئله از سوی امریکائیان با یک مانور دیپلوماتیک یعنی کاستن تعداد پایگاه‌های نظامی از نهُ پایگاه به دو ویا یک پایگاۀ امنیتی توجیه گردد. چون گزینۀ کاهش پایگاه نظامی هیچ مشکل برای امریکائیان ایجاد نمی‌کند، زیرا حتی موجودیت یک پایگاۀ قوی دایمی(بخصوص بگرام) جهت پیشبرد فعالیت‌های استخباراتی، سیاسی و نظامی برای امریکا در منطقه کفایت می‌کند. از اینرو، بودن یک پایگاه امریکائی‌ها در افغانستان، هم برای مردم ما و هم برای منطقه خطر جدی پنداشته می‌شود.

قانون اساسی افغانستان

قانون اساسی افغانستان که در سال ۲۰۰۴م، از سوی لویه جرگه تصویب گردید، مورد تائید امریکا و جامعۀ جهانی قرار گرفت. زیرا، ارزش‌های دموکراتیک و سیکولار بطور ماهرانه در قانون اساسی افغانستان تسجیل گردیده‌است و از لحاظ حقوقی هیچ مشکلی فرا راه تطبیق دموکراسی در افغانستان ایجاد نمی‌کند. ولی، امریکا بطور قاطعانه مخالف تغییر قانون اساسی افغانستان می‌باشد نه تعدیل آن، زیرا با تعدیل قانون اساسی بر ماده‌های که در آن ارزش‌های دموکراتیک و حقوق‌بشری تصریح گردیده، هیچ صدمه‌ای وارد نمی‌گردد. بناء اگر طالبان خواستار تعدیل قانون اساسی گردند، برخی از ماده‌های که در تعارض و مخالفت با ارزش‌های سیکولار نباشد، ممکن تعدیل گردد.

ارزش‌های دموکراتیک

در پهلوی سایر اهداف شوم و استعماری امریکا، نهادینه‌شدن و جا افتادن ارزش‌های سیکولاری و دموکراتیک یک امر مهم و حیاتی در افغانستان به‌شمار می‌آید. امریکا در طول هفده سال به‌منظور آشناسازی مردم افغانستان با ارزش‌های دموکراتیک و غربی میلیاردها دالر را از طریق تطبیق پروژه‌های متنوع به مصرف رسانیده‌است. طوریکه، جامعه‌شناسان میگویند، "برای تغییر یک جامعه، باید افراد آن جامعه را تغذیه‌ای فکری نمود تا ارزش‌های درونی و فکری آنها هم‌سو با افکار شما گردد". این دقیق همان آجندای بود که غرب در طول هفده سال به‌پیش‌گرفت و یک نسل جدیدی را تربیت نمود.

از طرفی، امروزه بلندترین چوکی‌ها و موقف‌های دولتی در دست جوانانی قرار دارد که در دانشگاه‌های غرب پرورش یافته و نیز غرق و ذوب در افکار غرب می‌باشند؛ که بنام پالیسی تغییر نسل به‌شمار می‌رود. بناء امریکا به هیچ عنوان برای مردم افغانستان و طالبان اجازه نمی‌دهد تا "اسلام و ارزش‌های آن" را در صحنۀ عملی تطبیق نمایند. بلکه، ممکن بعد از ورود طالبان به پروسۀ صلح، آرام آرام از آنها نیز خواستار چنگ زدن به روشن‌گرائی گردد.

در آخر با بررسی و تحلیل اوضاع جاری، چنین به‌نظر می‌رسد که امریکائیان در پهلوئی قرار نمی‌گیرند که اهداف و پلان‌های منطقوی شان با ورود طالبان به پروسۀ صلح متأثر گردیده ویا نقش برآب گردد؛ ازینرو، پروسۀ صلح محض با آن عده طالبانی به پیش برده می‌شود که از خود انعطاف پذیری نشان داده و میانه‌روی اختیار نمایند. و بعد از پیوستن عده‌ای از طالبان میانه‌رو در پروسۀ صلح، احتمال می‌رود که فضای پیکارجوئی بالای طالبان تندرو به‌حدی تنگ گردد تا از دو گزینه یکی آنرا انتخاب نمایند؛ صلح با امریکا ویا کوبیدن سنگِ تمام به زندگی. بناءً، مذاکره با کشوری که اهداف شوم سیاسی و نظامی خود را در عقب مذاکره صلح پنهان نموده، می تواند باعث افتیدن آن گروه در دام‌های پهن شده‌ای سیاسی و دیپلوماتیک آنان گردد،

مسلم بغلانی

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه