سه شنبه, ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
موضع‎گیری‎های سیاسی و بین المللی در سرزمین‎های مسلمانان، بر اساس منافع مادی و دشمنی با اسلام  است!
بسم الله الرحمن الرحيم

موضع‎گیری‎های سیاسی و بین المللی در سرزمین‎های مسلمانان، بر اساس منافع مادی و دشمنی با اسلام است!

(ترجمه)

تمام دولت‎های جهان، موضع‎گیری‎های سیاسیِ شان را زیر نام "واقعیت سیاسی" طوری تغییر می‎دهند که هر موضع با موضع ماقبل آن کاملاً در تناقض می‎باشد، در حدی که پی‎گیران امور سیاسی به دلیل شدت تناقضی که این موضع‎گیری‎ها دارند، نمی‎توانند آنان را با یکدیگر ربط داده و از آن نتیجه‎گیری نمایند. دلیل این موضع‎گیری‎های متناقض، تسلط مفکورۀ پراکماتیزم غربی بالای جهانیان است؛ زیرا بر اساس این مفکوره، تمام امور زنده‎گی بر مبنای منافع مادی در گردش می‎باشد. زمانی‎که این موضع‎گیری‎ها مبتنی بر منافع مادی با موضع‎گیری‎های انسانی برخورد می‎کند و یا زمانی‎که قوانین بین المللی با موضع‎گیری‎های جنایتکارانۀ برخی از دولت‎ها؛ مانند: قتل عام مردم یک سرزمین و یا اشغال آن در تقابل قرار می‎گیرد، دیده می‎شود که این دولت‎های مادی، به ظاهر در کنار حق و یا الزامات قوانین بین المللی می‎ایستند و با منافقت تمام طوری وانمود می‎کنند که انگار با این جنایت‎ها موافق نبوده و علیه آن قرار دارند؛ در حالی‎که در حقیقت در کنار آن قرار داشته و به دور از چشم عام مردم از آن پشتیبانی می‎کنند.

آن‎ها تمام ابزار و امکانات جنایت‎ها را تا پیروزی کامل آن پشت پرده و غیرمستقیم فراهم می‎کنند و با مخالفت‎های دولت‎های رقیب شان که احتمالاً روند آن جنایت‎ها را مختل نماید، برخورد می‎کنند. چنان‎چه دیده می‎شود که باری امریکا جنایت‎هایی را که حکام مزدور اش در سرزمین‎های اسلامی مرتکب می‎شوند، زیر پوشش قرار می‎دهد؛ اما سایر دولت‎های قدرت‎مندی که منافع شان در آن سرزمین با منافع امریکا در تناقض قرار دارد، عکس العمل نشان داده و از آن انتقاد می‎کنند. هم‎چنین گاهی می‎شود که دولت‎های اروپایی از جنایت‎های برخی از حکام خائن مسلمانان حمایت نموده و در مقابل امریکا از آن انتقاد می‎کند؛ در حالی‎که اصل جنایتی که هر دو طرف از آن حمایت می‎کنند، یکی است که هم با قوانین بین المللی در تناقض است و هم جنایت علیه بشر تلقی می‎گردد.

به همین دلیل است که این دولت‎ها به هیچ ارزشی اهمیت نداده و موضع‎گیری‎های شان همواره متذبذب، مملو از مکر و نیرنگ می‎باشد. آن‎چه در سوریه اتفاق افتاد و می‎افتد، نمونۀ روشن این واقعیت است. به طور مثال: بشار اسد جنایتکار در ماه اگست سال 2013م مردم غیرنظامی غوطۀ شرقی را با بمب هسته‎ای هدف قرار داده و در حدود 1200 الی 1400 تن از ساکنان این منطقه را قتل عام نمود.

تصاویر تکان دهندۀ قربانیان این حملۀ هسته‎ای، تمام جهانیان را به خشم آورد و سر و صدای آنان را بلند نمود. موضع‎گیری امریکا در واکنش به این حمله نااستوار و در نوسان بود، ظاهراً طوری وانمود می‎کردند که انتقام این حمله را خواهند گرفت و اما در باطن هدف شان فروکش دادن خشم جهانیان بود. چنان‎چه مسئولین امریکا هشدار دادند که حکومت بشار را نابود نموده و نیروهای عظیم بحری‎اش را به جانب منطقه سوق خواهند داد؛ در حدی که نشانه‎های ترس از این آماده‎گی‎های نظامی امریکا در روس‎ها حس گردید، چنان‎چه سرگی لاوروف وزیر خارجۀ روسیه اعلام نمود که روسیه آماده نیست، از اسد دفاع کند.

اما قضیه را با مذاکرات پشت پرده به توافق نامه‎ای پایان بخشیدند که بر اساس آن قرار شد بشار اسد، زرادخانۀ هسته‎ای اش را تسلیم بازرسان هسته‎ای بین الملل نماید که نابود شود. اما مسألۀ مجازات بشار اسد به خاطر ارتکاب این جنایت هولناک و بر اساس قوانین بین المللی به باد فراموشی امریکا و ویتوی روسیه سپرده شد؛ حتی موضع‎گیری اروپا که در آن زمان به صراحت مخالف موضع امریکا بود، در واکنش به آن حادثۀ وحشتناک یک موضع‎گیری انسانی نبود؛ بلکه مبتنی بر منافعی که دنبال آن قرار دارد، بود. هر یک از دولت‎های اروپایی که به قضیۀ سوریه توجه نموده، دارای دوسیه‎ای مملو از جنایت می‎باشد و تهاجمی که علیه بشار اسد داشته به این هدف بوده که نظام حکومت وی را تغییر داده و نظام جدیدی را بر سر کار آورد که وابسته به اروپا باشد؛ بدین معنی که اروپا در سوریه با نفوذ امریکا درگیر بوده و در پی آن است که نفوذ خود را جایگزین نفوذ امریکا نماید، بدون این‎که در اصل نظام اندکی تغییر رونما گردد.

شاید تمسخر آمیزترین بخش این جنایت هسته‎ای، این باشد که توسط سازمان ملل تقبیح نگردید و این مسأله به خوبی بیانگر این است که جامعۀ جهانی، خود یک نهاد بی‎هویت و مفلسی است که لازم است تمدن و طرز فکر حاکم بر آن تغییر داده شود، که همانا تمدن و طرز فکر غربی است. به عبارت دیگر؛ کشمکشی که در سوریه جریان دارد، در حقیقت کشمکشی است، میان تمدن سرمایه‎داری غرب، که به هیچ دین، اخلاق و انسانیتی پای‎بندی ندارد. از یک طرف تمدن اسلام، که دین بر حق، مهربانی و هدایت است، از طرف دیگر، در جریان می‎باشد.

امریکا و سایر دولت‎های جهانی که همراه با آن در قضیۀ سوریه دخیل می‎باشند، بر همین اساس، یعنی مقابله با تمدن اسلام، در این قضیه دخالت نموده و با آن برخورد می‎نمایند. بناً مسلمانان جهان نیز باید بر همین اساس با غرب، که حامل مفکورۀ کفری سرمایه‎داری می‎باشد و جهان را با این مفکوره و تمدن ستمگار رهبری می‎کند، تعامل نموده و با آن مقابله نمایند.

از همین جاست که غرب قرائت درست اسلام را که خواستار برپایی خلافت را که حاکمیت شریعت و جهاد می‎باشد، قرائت بنیادگرایانه خوانده و ادعاء می‎کند که صاحبان این قرائت بدون در نظر داشت قانون پیشرفت و ترقی بشر، تلاش دارند نصوص شریعت اسلامی را حرف به حرف عملی نمایند. در عین حال، این غرب لعین با استفاده از طریقۀ خاص خود اش خواستار دور کردن اسلام از حاکمیت و انحصار آن در مسجد و در روابط میان افراد می‎باشد. بی‎دلیل نیست که غرب مفکورۀ خلافت را به بازی گرفته، هدف این است تا مردم از این مفکوره متنفر شده و به جای روی آوردن به آن، از آن رویگردان شوند. هم‎چنین غرب برای سوق دادن مسلمانان علیه خلافت، از حکام مسلمانان استفاده می‎کند و متأسفانه علمای درباری جیره‎خوار و منفعت‎گرا از پیمانی که با پروردگارشان بسته‎اند، دست کشیده و چهرۀ روشنی از درباری بودن خویش ارائه می‎دهند. به این ترتیب مفکورۀ پرکماتیزمی که واقعیت را اساس فکر انسان تعریف می‎کند، به دلیل حاکمیت‎اش بالای جهان، اذهان بسیاری از مسلمانان، به شمول علمای جیره‎خوار و درباری، را تحت تأثیر خود قرار داده است.

بدون شک درک این "واقعیت سیاسی" برای هر مسلمانی که اوضاع سیاسی را تحلیل و بررسی می‎کند، لازم و ضرور بوده و باید هوشیار باشد که مبادا در دام آن گیر بیفتد. شاید واضح‎ترین نمونه این ادعای واقعیت سیاسی، ناشی از تسلط تمدن غرب بالای سیاست‎های دولت‎های امروزی، همانا موضع‎گیریی باشد که این دولت‎ها در خصوص باقی ماندن بشار اسد در قدرت و یا کنار رفتن وی اتخاذ نمودند.

موضع فرانسه در ابتداء این بود که به شدت خواستار کنار رفتن بشار اسد بود و کنار رفتن وی را راه‎حلی برای پایان دادن به بحران سوریه می‎دانست؛ اما پس از مدتی موضع کاملاً متناقضی را پیش گرفت؛ چنان‎چه ایمانویل ماکرون در اظهاراتی به صراحت گفت که هیچ بدیل قانونی برای بشار سراغ ندارد و این‎که فرانسه هنوز به این باور است که کنار رفتن وی پیش شرط حل و فصل بحران سوریه می‎باشد که بشار اسد دشمن مردم سوریه است و نه دشمن فرانسه.

در خصوص موضع انگلیس، بوریس جونسون وزیر خارجۀ این کشور در اظهاراتی گفت: «این به نفع مردم سوریه خواهد بود که بشار اسد کنار برود. قبلاً می‎گفتیم که کنار رفتن وی پیش شرط حل این بحران است؛ اما فعلاً باور ما این است که کنار رفتن بشار از قدرت به عنوان بخشی از روند انتقال قدرت سیاسی یک امر ضروری می‎باشد و وی برای همیشه حق دارد در انتخابات دموکراتیک ریاست جمهوری سهم بگیرد.»

موضع عربستان سعودی طوری است که به مخالفان بشار پیام داده که چاره‎ای بجز پذیرفتن بقای اسد در قدرت در جریان دورۀ انتقالی ندارند و مکلف اند به فشارهای روسیه در این خصوص تن دهند. و اما ترکیه: علی یلدرم فوراً پس از آن‎که به صفت نخست وزیر تعیین گردید، موضع کاملاً متناقضی با آن‎چه که قبلاً اردوغان اعلام می‎نمود، اتخاذ کرد، چنان‎چه وی اعلام نمود که ترکیه آماده است، بشار اسد را به عنوان رئیس مرحلۀ انتقالی بپذیرد و با این اعلام، تغییر نقش ترکیه در سوریه را نیز اعلام نمود.

موضع‎گیری‎های امریکا در قبال بشار اسد طوری بوده که به ظاهر و به صورت غیرجدی خواستار کنار رفتن وی از قدرت شد، چنان‎چه در ابتداء این درخواست را مطرح نمود؛ اما بدون این‎که برای عملی شدن این طرح‎اش هیچ‎گونه استراتیژی داشته باشد و یا امکانات و نیرویی برای تحقق آن در داخل سوریه فراهم نماید، درست مانند آن‎چه که دولت‎های فعال در عرصۀ بین المللی امروزه انجام می‎دهند؛ بلکه حتی برعکس این ادعایی که مطرح نمودند، عمل کردند. چنان‎چه این امریکا بود که سایر دولت‎ها را از کمک تسلیحاتی به مخالفان منع نمود. به این دلیل که مبادا این سلاح‎ها در اختیار بنیادگراها قرار گیرد؛ اما از جانب دیگر، اجازه می‎داد که جهت‎های مختلف دخیل در بحران سوریه، به ساده‎گی برای بشار اسد کمک‎های تسلیحاتی و اقتصادی داشته باشند؛ مانند: روسیه و یا حتی دولت‎هایی که امریکا آن را حامی تروریزم می‎داند؛ مانند: ایران.

هم‎چنین این امریکا بود که با صدور فیصله‎ای برای ممنوعیت بمباردمان غیرنظامیان توسط طیاره‎های سوری و یا ایجاد مناطق امن که نیروهای هوایی اجازۀ پرواز نداشته باشند، مخالفت نمود. این امریکا بود که مخالفان سیاسی را به صحنه آورد که از هیچ‎گونه حمایت مردمی برخوردار نبوده و تقریباً در همه چیز از مردم جدا بودند، مخالفان سیاسی که هیچ‎گونه افق فکری و ساسی که برای شان اهداف مشترک و مشخص بدهد، نداشتند و از نظر فکری پیرو مفکورۀ منفعت‎گرایی می‎باشد. اما از نظر سیاسی، غرب آن را به ساختارهای پراگنده تقسیم نمود؛ بخشی زیر نام ائتلاف ملی، برخی هیئت هماهنگ کننده وابسته به نظام، برخی دیگر به نام‎های مرکز  قاهره و مرکز مسکو که از نام‎های آن معلوم است به کجا وابسته‎اند، و هم‎چنین مخالفان دیگری که به نام کردها سربلند نمودند. شماری از افراد این مخالفان وابسته به عربستان سعودی و شمار دیگر به قطر، بخشی به ترکیه و بخشی هم به نظام بشار اسد وابسته بودند.

با دقت نمودن به موضع‎گیری امریکا در قبال انقلاب سوریه درخواهیم یافت که امریکا به گونۀ متفاوت و خاصی با این انقلاب تعامل نمود؛ می‎‎‎دانیم که نظام بشار اسد یکی از مهم‎ترین مزدوران امریکا در منطقه به شمار می‎رود و امریکا در آغاز انقلاب نمی‎خواست، این نظام به رهبری بشار را از دست بدهد، چنان‎چه تمام جنایت‎هائی را که بشار انجام داد، همه به دستور و حمایت امریکا بود؛ اما زمانی متوجه شد که این انقلاب از فشار و قدرت بالایی برخوردار است و دریافت که با وجود تمام جنایت‎هائی که توسط نظام مزدور‎ اش مرتکب گردید و با وجود آن‎که از سایر مزدوران و وابسته‎گانش نیز برای سرکوب انقلاب کمک گرفت، بازهم نتوانست از قدرت و فشار انقلاب بکاهد. این‎جا بود که یقین نمود، هرگز توان محافظت از بشار و نظام‎اش را ندارد، بنابر این، به ایجاد بدیلی برای وی روی آورد.

زمانی‎که حاکمیت بشار اسد به اعتراف اوباما رئیس جمهور پیشین و بدنام امریکا در لبۀ پرتگاه قرار گرفت، آنگاه به روسیه اجازۀ مداخلۀ مستقیم نظامی را داد، در عین حال به ترکیه دستور داد تا به مناطقی که مناطق تحت نفوذ آن به حساب می‎رفت، دخالت نظامی کند و با استفاده از گروه‎های وابسته به خود در شمال، با کردها در مناطق مربوط به آنان بپردازد، این مداخله باعث شد که شهر حلب از وجود مبارزین تخلیه گردد و در نتیجه باعث سقوط آن شد. به این ترتیب دیده می‎شود که امریکا مخالف وجود و بقای بشار در حکومت نیست.

 این است واقعیت موضع‎گیری امریکا در قبال بشار اسد؛ اما موضع‎گیری‎هایی را که رسماً اعلام نمود، همواره مبتنی بر فریب و نیرنگ بوده و بعید نیست که امریکا رهبری مفکورۀ سرمایه‎داری را در جهان در دست دارد، چنین موضع‎گیری‎های مکارانه و فریبنده‎ای داشته باشد؛ زیرا این مفکوره مبتنی بر منفعت مادی بوده و هیچ اهمیتی به ارزش‎های انسانی نمی‎دهد. بدون شک این‎که امریکا در جریان سال‎های گذشته اعلام می‎نمود که بشار اسد چاره‎ای به جز کنار رفتن از قدرت را ندارد و این‎که وی پس از قتل صدهاهزار تن از مردم‎اش و بی‎سرپناه نمودن میلیون‎ها تن دیگر، جایی در حاکمیت سوریه نخواهد داشت و یا این‎که دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی امریکا اخیراً در نیویارک و در حضور 130 تن از رهبران دولت‎های جهان گفت: «استفاده از سلاح هسته‎ای توسط بشار اسد علیه مردم‎اش و حتی کودکان، تکان دهنده بود و بشار جنایت کار است.»

تمام این اظهارات و موضع‎گیری‎های مکارانه چیزی نیست، به جز خاکستری که امریکا در چشم جهانیان می‎پاشاند. هرگز نمی‎توان به واقعیت این موضع‎گیری‎های فریبنده و اظهارات دروغین پی برد؛ مگر روشن شود که بشار اسد یک حاکم خائن و مزدور امریکا بیش نیست و دانست که تمام این اقدامات، نقشه‎هایی است که امریکا در جهت استحکام بخشیدن به حاکمیت بشار و یا ساختن بدیلی برای وی در صورت عاجز ماندن از حمایت وی طراحی نموده است.

روشن است که سیاست خارجۀ امریکا مبتنی بر استعمار و فعالیت‎های کثیف استخباراتی آن و هم‎چنین برخاسته از مکر و نیرنگ و درنده خویی می‎باشد؛ درنده خویی که حجم آن به آسمان سرکشیده و دیگر بر هیچ صاحب درکی پوشیده نیست؛ اما آن‎چه مایۀ تأسف است، این‎که وقتی یکی از مسئولین امریکایی اظهاراتی را مطرح می‎کند، حکام خائن مسلمانان و مزدور استعمارگران آن را جدی گرفته و طوری با آن تعامل می‎نمایند که انگار با کمال صداقت مطرح گردیده و در نتیجه با ساده لوحی تمام، هزاران حساب روی آن باز می‎کنند و در برابر آن سر ذلت فرو می‎آورند.

بنابر این، نمی‎توان با موضع‎گیری امریکا در خصوص بقاء و یا کنار رفتن بشار اسد تعامل نمود؛ مگر پس از شناخت درست واقعیت ارتباط امریکا با نظام بشار و زمانی‎که به این موضوع دقت شود، دانسته می‎شود که نظام حاکم در سوریه در حقیقت یکی از نظام‎ها و دولت‎های مزدور و وابسته به امریکاست. با درک این واقعیت می‎توان عمق موضع‎گیری‎های امریکا را در انقلاب سوریه پی برد و اگر خواسته باشیم بالای مواضع امریکا قضاوت کنیم، باید با در نظر داشت عقیدۀ امت اسلامی قضاوت کنیم و نه منافع حاصل از آن.

این‎جاست، در می‎یابیم که هدف استعمارگران غربی از این حقه بازی‎ها و فریب‎کاری‎هایی که در موضع‎گیری‎های شان در قضایای مسلمانان، چه به صورت مستقیم و یا توسط مزدوران شان، به کار می‎برند، همانا خلط نمودن حق با باطل در چشم جهانیان است. بناً مسئولیت مسلمانان آگاه این است که با این موضع‎گیری‎های مکارانۀ استعمارگران، با چشم باز برخورد نموده و پرده از آن بردارند و با افشاء نمودن آن، اهداف شوم کفار را برای مردم بر ملا کنند و تنها زمانی می‎توان از عهدۀ این مسئولیت بدر آمد که نکات زیر را رعایت نموده و بر مبنای آن عمل نمود:

این‎که سیاست‎های بین المللی و منطقه‎ای با دقت و همه جانبه پی‎گیری شود؛ زیرا سیاست خارجی دولت‎های غربی مبتنی بر استعمار و تسلط سیاسی بالای نظام‎های حاکم در سایر دولت‎ها می‎باشد و هدف اصلی شان این است که دولت‎های مذکور در طرح سیاست خویش وابسته به آنان بوده و در کشمکش‎های جهانی به آنان کمک می‎کنند. بناً اگر کسی از این واقعیت آگاهی نداشته و نداند که هریک از این دولت‎ها به کدام جهت وابسته بوده و مزدوری کدام یک از دولت‎های غربی را می‎کند، طبیعی است که نمی‎تواند اوضاع را به درستی تفسیر و بررسی نماید و در نتیجه، قضایا در نظر اش مختلط شده و به سادگی در دام یکی از دولت‎های در حال نزاع می‎افتد و سر انجام خود را در صف یکی از اطراف بین المللی خواهد یافت که از مکر و نیرنگ بیشتری برخوردار باشد.

بدون شک کسی‎که می‎خواهد، امت خویش را از زیر یوغ و نفوذ غرب نجات دهد، در قدم نخست باید خود اش را از وابسته‎گی به مفاهیم سیاسی حاکم غرب رها نماید و از سازمان‎های وابسته به آن فاصله گیرد؛ به طور مثال: سازمان ملل که به هیچ صورت نباید فیصله‎ها و نمایندگان بین المللی آن را به رسمیت شناخت و به فیصله‎های کنفرانس‎های جهانی که توسط دولت‎های بزرگ و در حال نزاع راه‎اندازی می‎گردد، اهمیتی قائل شد و حتی به محاکمه و تحریم‎هایی که در حق برخی از نظام‎های محکوم اعمال می‎کنند، نیز اعتبار ننمود؛ زیرا چه بسا تحریم‎های این چنینی که شکل ظاهری داشته؛ اما در اصل فریب و خاکستری بیش نیست که در چشم جهانیان انداخته می‎شود.

در هر قضیه‎ای باید موقف اسلامی روشنی تبنی گردد که خالص اسلامی بوده و با مفاهیم ظالمانه و برخاسته از مفکوره‎های غربی کاملاً متفاوت باشد؛ زیرا مسلمان هرگز به فیصله‎های پنجاه-پنجاه و راه‎حل‎های سازش‎گرایانه تن نداده و به هیچ قیمتی حاضر نیست از قضایای مسلمانان به نفع کفار کوتاه بیاید؛ بلکه این تنها احکام شرعی است که موضع‎گیری‎های وی را جهت می‎دهد. در این‎جا لازم به یاد آوری است که موضع‎گیری‎های سیاسی صادقانه و بدور از نیرنگ و خیانت دولت اسلامی، که از جملۀ دساتیر اسلام به شمار می‎رود، در حقیقت یکی از مهم‎ترین روابط جهانی آن به شمار می‎رود که در گشودن دل‎های غیرمسلمانان به جانب اسلام نقش بس زیاد و برجسته‎ای داشته و خواهد داشت.

این صراحت و صداقت در موضع‎گیری، در حقیقت بخشی از دعوت اسلامی بوده و دولت اسلامی را در براوردن هدف آن از جهاد کمک و یاری می‎کند. همین موضع‎گیری روشن، صادقانه و قاطع بود که ساکنین شهر تاشکند را وادار نمود تا حاکمیت اسلام را ترجیح دهند و سپس به اسلام روی آورند. آنگاه که قاضی مسلمانان فیصله نمود که اردوی اسلامی حق نداشته پیش از خبر دادن به مردم آن شهر وارد آن شود و به اردو دستور داد که هرچه عاجل‎تر از شهر بیرون روند؛ اما مردم تاشکند از خروج اردو ممانعت نمودند و اعتراف کردند که مهربان‎تر از این اردو ندیده‎اند. هم‎چنین همین موضع‎گیری بود که اهالی مسیحی شهر حمص را وادار نمود که در کنار لشکر خالد بن ولید رضی الله عنه و علیه هم کیشان خویش بجنگند. آنگاه که خالد به دلیل این‎که توان حمایت از آنان را نداشت، جزیه‎ای را که از آنان اخذ نموده بود، برای شان بر گرداند.

هزاران نمونۀ دیگر را می‎توان از چنین موضع‎گیری‎های صریح، قاطع و صادقانه را از تاریخ پرشکوه اسلام بر شمرد؛ در حالی‎که هیچ نمونه‎ای از چنین موضع‎گیری‎هایی را نمی‎توان در تاریخ دولت‎های طغیانگر نظام سرمایه‎داری سراغ نمود.

آری، همین صداقت، پایبندی روشن و قاطع به مبدأ و اصالت فکری است که دولت اسلامی را سرامد تاریخ و زبانزد انسان‎های آزادۀ جهان نموده و بالمقابل، همین مکر، جنایت و خیره‎سری است که دولت‎های سرمایه‎داری را رسواء نموده و هر روز پرده از فساد و تعفن آن برمی‎دارد و همین تفاوت فاحش در واقعیت این دو مبدأ و نظام است که دولت‎های استعمارگر را وادار نموده تا از برپایی مجدد دولت اسلامی به وحشت افتاده و با تمام توان در برابر آن قرار گرفته و علیه آن کمر بسته‎اند. اینک پرسش اصلی این است که آیا مسلمانان این واقعیت را درک نموده و با اطاعت از فرامین اسلام، مفکورۀ برگشت مجدد دولت خلافت بر منهج نبوت را سر لوحۀ زنده‎گی خویش قرار می‎دهند و یا این‎که تن به مکر و نیرنگ داده و خود را تسلیم اندیشه‎های استعمارگران می‎کنند! الله متعال می‎فرماید:

﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلحَقُّ فَمَاذَا بَعدَ ٱلحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ فَأَنَّىٰ تُصرَفُونَ﴾

[یونس: 32]

ترجمه: اين است‏الله(سبحانه وتعالی) پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جزء گمراهى چيست؟ پس چگونه(از حق) بازگردانيده مى شويد.

منبع: مجلة الوعی

مترجم: دانشجو

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه