دوشنبه, ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
فرق بین انبیاء و رسل علیهم السلام
بسم الله الرحمن الرحيم

فرق بین انبیاء و رسل علیهم السلام

 (ترجمه)

به جواب ام قطیبان عوده!

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در کتاب شخصیه جزء اول بحث انبیاء و رسل صفحۀ 130 چنین آمده است: سیدنا موسی نبی بود؛ زیرا برایش شریعتی وحی شده بود و رسول بود؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده بود، رسالتی بود برای خود آن و سیدنا هارون نبی بود؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده بود؛ اما رسول نبود؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده بود و مأمور به ابلاغش گردیده بود، رسالت خودش نبود؛ بلکه رسالت موسی علیه السلام بود. سوال اینست که ارتباط بین آنچه در کتاب شخصیه و بین آنچه در قرآن کریم ذکر گردیده و در تمام تفاسیر هارون علیه السلام را نبی و رسول گفته: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ﴾ [طه: 47] ترجمه: نزد او بروید و بگوئید: ما دو نفر فرستادۀ پروردگارت هستیم. ویا ﴿فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [شعراء: 16] ترجمه: بروید نزد فرعون و بگوئید: ما فرستادۀ پروردگار جهانیان هستیم. چگونه است؟

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: در بین علماء در خصوص فرق نبی و رسول اختلاف صورت گرفته و اقوال متعددی را بیان کردند که بعضی از این اقوال را ذکر می‌کنم:

1- نبی کسی است که مکلفیتی برایش وحی شده، ولی مأمور به تبلیغ آن نشده است؛ اما در صورتی‌که مأمور به تبلیغ آن شده باشد، رسول گفته می‌شود... در فتح الباری اثر ابن حجر عسقلانی 11/112 آمده است:  «... لفظ "نبوت" و "رسالت" از هم متفاوت اند. لفظ "نبوت" در اصل از "نبأ" گرفته شده که به معنی خبر است؛ لذا نبی در عرف، منبأ و یا خبردهنده از جانب الله سبحانه وتعالی است که الله سبحانه وتعالی حسب اقتضاء تکلیفی را برایش تعیین می‌کند. اگر نبی به تبلیغ وحی برای غیرش دستور داده شده باشد؛ پس او رسول است و اگر دستور داده نشده باشد، نبی است. بناءً هر رسولی نبی است؛ ولی هر نبی رسول نیست. پس نبی و رسول در یک امر عمومی مشترک هستند که همان خبر و یا نبأ باشد؛ اما در رسالت فرق می‌کند وقتی بگوئی فلانی رسول است، نبی بودن را در ضمن دارد؛ ولی وقتی بگوئی فلانی نبی است، لازم ندارد که رسول هم باشد...»

2- رسول کسی است که برای تبلیغ وحی فرستاده شده و با او کتابی است؛ اما نبی کسی است که مطلقاً برای تبلیغ وحی فرستاده شده است.

عینی در کتاب {البنایة شرح الهدایة 1/116} چنین وارد نموده است:

«... سپس فرق بین رسول و نبی این است: رسول کسی است که برای تبیلغ وحی فرستاده شده و با وی کتابی است، اما نبی کسی است که مطلقاً برای تبیلغ وحی فرستاده شده، خواه با کتاب باشد و یا بدون کتاب؛ مانند یوشع علیه السلام. پس نبی از رسول عام‌تر است؛ به همین ترتیب "شیخ قوام الدین اترازی" در شرح خود از صاحب" النهایة" پیروی نموده و گفته است: "رسول" نبی است که با او کتاب باشد، مانند موسی علیه السلام و نبی کسی است که از الله سبحانه وتعالی خبر می‌دهد؛ اگرچه با او کتاب نیست؛ مانند یوشع علیه السلام. از همین‌جا است که نبی علیه الصلاة والسلام گفته است: (عُلَمَاءُ أُمَّتِي كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ علمای امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل اند.) طوری‌که در این حدیث دیده می‌شود، گفته نشده "كرسل بني إسرائيل".  شیخ اکمل الدین رحمه الله نیز از این دو نفر پیروی نموده و همین فرق را در میان رسول و نبی قائل شده است.»

3- رسول کسی است که شریعت بر او وحی شده و دستور به تبلیغ آن داده شده است؛ اما نبی کسی است که شریعت رسولان بر او وحی شده و دستور به تبلیغ آن شده است. پس رسول کسی است که به تبلیغ شرع خودش مأمور شده؛ اما نبی کسی است که به تبلیغ شرع غیر خودش مأمور گردیده است. این نظری است که ما آن را اختیار نمودیم و در کتاب شخصیه اسلامی جزء اول صفحۀ 35-38 فایل ورد واضح ساختیم:

«انبیاء ورسل: نبی و رسول دو لفظ متفاوت بوده، اما از لحاظ این‌که برای هردو شریعتی وحی شده، یکی هستند. فرق بین نبی و رسول این است که برای رسول شریعت جدیدی وحی شده و مأمور به تبیلغ آن شده است؛ اما نبی کسی است که شریعت غیر خودش از رسولان برایش وحی شده و مأمور به تبلیغ آن شده است. پس رسول کسی است که به تبلیغ شریعت خودش مأمور شده اما نبی کسی است که به تبلیغ شریعت غیرش مأمور گردیده است. قاضی بیضاوی در تفسیر این قول سبحانه وتعالی:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾ [حج: 52]

ترجمه: و ما پیش از تو هیچ رسولی و نبی نفرستادیم.

  گفته است: رسول کسی است که الله سبحانه وتعالی آن را با شریعت جدیدی فرستاده تا مردم را به سوی آن دعوت نموده؛ اما نبی کسی است که الله سبحانه وتعالی آن را برای تقریر و تأیید شریعت قبل‌از خودش فرستاده است؛ مثلاً سیدنا موسی علیه السلام نبی است؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده و رسول است؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده برای آن رسالت است. اما سیدنا هارون نبی است، زیرا برای او شریعتی وحی شده، اما رسول نیست؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی و مأمور به ابلاغش گردیده شریعت غیرخودش بوده که برای آن رسالت نه، بلکه این شریعت رسالت موسی علیه السلام است. سیدنا محمد صلی الله علیه و سلم نبی است؛ زیرا شریعتی برایش وحی شده و هم‌چنان رسول است؛ زیرا شریعتی‌که برایش وحی شده برایش رسالت است...»

این دقیق‌ترین نظر و نزدیک‌ترین نظر به صواب است... احادیث نبی صلی الله علیه وسلم واقعیت نبی را توضیح داده و فرق بین نبی و رسول را بیان کرده است؛ مثلاً در حدیث متفق علیه از ابوحازم آمده که او گفته است: من با ابو هریره پنج سال نشست و بر خواست داشتم، شنیدم که او از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیث می‌گفت. وی گفت رکه سول الله صلی الله علیه وسلم چنین فرمودند:

«كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ. قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ؛ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»

ترجمه: بنی اسرائیل را انبیاء سیاست می‌نمود، هرگاه نبی فوت می‌کرد، نبی دیگری جانشینش می‌شد و یقیناً که بعد از من نبی نیست؛ بلکه بعد از من خلفاء هستند که بسیار(پی‌هم) می‌آیند. پرسیدند؛ خلفاء ما را به چه چیزی امر می‌کنند؟ فرمود: به بیعت اول و بعد از آن به بیعت اول وفا کنید! حق شان را اداء کنید؛ زیرا الله (سبحانه وتعالی) از رعیت‌داری شان پرسان می‌کند.

از این حدیث واضح می‌شود که انبیای بنی اسرائیل، بنی اسرائیل را توسط شریعت موسی علیه السلام سیاست می‌کردند؛ چنانچه این مسأله معلوم است و خود این حدیث به آن اشاره دارد؛ چنانچه صفت عمل خلفاء را به عمل انبیاء بنی اسرائیل تشبیه نموده یعنی از لحاظ سیاست رعیت تشبیه داده است. پس همان‌طوری‌که انبیای بنی اسرائیل، مردم را توسط شریعت موسی علیه السلام سیاست می‌نمودند، هم‌چنان خلفاء مسلمانان را توسط شریعت محمد صلی الله علیه وسلم سیاست می‌کنند و معنی این موضوع این است که انبیای بنی اسرائیل شریعت جدیدی نیاورده؛ بلکه شریعت موسی علیه السلام را پیروی کردند. پس این حدیث دال بر این است که نبی کسی است که بر او وحی شده و به مردم تبلیغ می‌کند؛ اما او شریعت جدیدی را تبلیغ نمی‌کند؛ بلکه شریعت رسول قبل از خود را تبلیغ می‌نماید. از این مسأله دانسته می‌شود که رسول به کسی اطلاق می‌شود که شریعت جدیدی برایش آمده و ممکن است که انبیاء بعد از آن از شریعت آن پیروی کنند؛ چنانچه واقعیت انبیاء بنی اسرائیل نسبت به موسی علیه السلام چنین می‌باشد. پس حدیث مشار الیه در فوق از جمله دلائلی است که بر واقعیت فرق نبی و رسول ذکر شده است.

دوم: واقعیت سیدنا هارون علیه السلام:

1- چنانچه در متن برگرفته شده فوق از کتاب شخصیه اسلامی ذکر نمودیم، چنین گفتیم:

«سیدنا موسی علیه السلام نبی است؛ زیرا به او شریعتی وحی شده و هم‌چنان رسول است؛ زیرا شریعتی‌که به او وحی شده رسالت آن است و سیدنا هارون نبی است؛ زیرا به او شریعتی وحی شده؛ اما رسول نیست؛ زیرا شریعتی‌که به او وحی شده تا تبلیغ کند، شریعت غیراز خودش بوده و رسالت خود آن نمی‌باشد؛ بلکه آن شریعت رسالت موسی علیه السلام است.» یعنی بنا بر تعریف راجح و قابل اعتماد از رسول و نبی به این نتیجه رسیده و تأیید می‌کنیم که هارون علیه السلام به این مفهوم نبی است، نه رسول؛ زیرا هارون علیه السلام در امر شریعت پیرو موسی علیه السلام بود که نصوص شرعی بر این مدعی گواه بوده؛ چنانچه این مسأله در ذیل ذکر شده است:

2- نسبت به دو آیۀ کریمه که در سوال خود ذکر نمودی، مختصراً بر تفسیر آن‌ها از بعضی کتاب‌های تفاسیر مکث می‌کنیم:

الف- در تفسیر نسفی 2/298 به ترقیم شامله آلیه آمده است:

«فأتیاه؛ یعنی در نزد فرعون بروید! ﴿فقولا انا رسولا ربک﴾ بگوئید ما فرستاده‌های پروردگارت به سوی تو هستیم؛ پس آنان در نزد فرعون رفته و رسالت پروردگار را اداء کردند و آنچه به او مأمور شده بودند، برای فرعون گفتند. ﴿قال فمن ربکما یا موسی﴾ سپس فرعون، موسی و فرعون را مخاطب قرار داد؛ اما بعداً موسی را به تنهائی نداء کرد؛ زیرا موسی در نبوت اصل بود و هارون پیرو آن.»

هم‌چنان در تفسیر نسفی 2/464 به ترقیم شامله آلیه آمده است:

﴿فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقولا إِنَّا رَسول رَبِ الْعَالَمِينَ﴾ در این آیه رسول تثنیه آورده نشده مانند که در این قول او تعالی تثنیه آورده شده است: ﴿إِنَّا رَسولاَ رَبكَ﴾ زیرا رسول به معنی مرسل و به معنی رسالت است. پس در این‌ آیه رسول به معنی مرسل است، لذا لازم بود که تثنیه ذکر می‌شد؛ اما در آیه اولی به معنی رسالت است. پس در رسالت وصف واحد، تثنیه و جمع یکی است و یا به دلیل این‌که هردوی شان در شریعت واحدی اتفاق داشتند و گویا ایشان رسول واحدی بودند و یا این‌که خواسته شد که هر یکی از ما را بفرست. به همین خاطر در ضمن داشتن رسول معنی ارسال را و این معنی در این قول دیده می‌شود: ﴿معنَا بَنِي إِسْرائِيلَ﴾ معنی چنین می‌شود که آن‌ها را ارسال کن تا همرای ما به سوی فلسطین بروند و فلسطین منطقه شان بود. پس به دروازۀ فلسطین آمدند و یک سال اجازۀ دخول برای شان داده نشد تا آن‌که دروازه‌بان گفت: اینجا شخصی است که خود را فرستادۀ رب العالمین می‌خواند؛ پس گفت برایش اجازه بده تا برایش بخندیم و مسخره کنیم و به این ترتیب موسی رسالت را به سوی فرعون اداء کردند و فرعون موسی را شناخت...»

ب- در تفسیر قرطبی 13/93 آمده است:

«... این قول او تعالی: ﴿فَأْتِيا فِرعَوْن فَقولا إِنَّا رَسول رَب الْعَالَمِينَ﴾ ابوعبیده گفته است: رسول به معنی رسالت است که تقدیر جمله چنین می‌شود "إنا ذوو رسالة رب العالمين". ابوعبیده گفته جائز است که رسول به معنی تثنیه و جمع باشد، مثلا ًعرب می‌گوید: "هذا رسولي ووكيلي، وهذان رسولي ووكيلي، وهؤلاء رسولي ووكيلي" یعنی این رسول و وکیل من است و این دو نفر رسول و وکیل من هستند و این‌ها همه رسول و وکیل من هستند و از همین قبیل است این فرمودۀ او تعالی: ﴿فإنَّهم عَدو لي﴾ و گفته شده که معنی رسول در این آیۀ مبارکه این است که هریکی از ما رسول رب العالمین هستیم.»

ج- با تحقیق این دو آیۀ مبارکه و سائر آیات که هارون علیه السلام در آن به لفظ "ارسال" و "رسالت" ذکر شده واضح می‌شود که ذکر هارون علیه السلام به لفظ ارسال مدام در کنار موسی علیه السلام بوده؛ یعنی هارون پیرو موسی علیه السلام بوده است؛ مثل این قول او تعالی:

﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ [مومنون: 45]

ترجمه: سپس موسی و برادرش هارون را همراه نشانه‌های خویش و دلائل آشکار فرستادیم.

﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾ [قصص: 34]

ترجمه: و برادرم هارون او از من خوش بیان‌تر است، او را به یاری من بفرست تا تصدیقم کند، بیم دارم که مرا دروغ‌پرداز بشمارند.

﴿وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ (11) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14) قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ [شعراء: 10-17]

ترجمه: [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. [به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟! گفت: پروردگارا! به راستی می ترسم مرا تکذیب کنند، و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می‌کند، و زبانم روان و گویا نمی‌شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] و آنان را بر من ادعای جرمی است که می‌ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. [الله] گفت: این چنین نیست [که فرعون بر تو پیروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببرید که یقیناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستیم، [پس شما دو نفر را بر پایه دلیل و برهان و معجزه بر آنان پیروز می کنیم.] بنابراین خود را به فرعون برسانید و بگویید: یقیناً ما فرستاده پروردگار جهانیانیم. با این وصف، بنی اسرائیل را [آزاد کن و] با ما بفرست.

﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (43) فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى (44) قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (46) فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى (47) إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى﴾ [طه: 42-48]

ترجمه: تو و برادرت با معجزات من [برای هدایت گمراهان] بروید، و درباره ذکر من [که ابلاغ وحی است] سستی نورزید. هردو به سوی فرعون بروید؛ زیرا او [در برابر الله] سرکشی کرده است. پس با گفتاری نرم به او بگویید، امید است که هوشیار شود و [آیین حق را بپذیرد] یا بترسد [و از سرکشی باز ایستد.] گفتند: پروردگارا! ما می‌ترسیم که [پیش از دعوت کردنش به حق] با سخت‌گیری و شکنجه بر [ضد] ما پیشی گیرد یا بر سرکشی خود بیفزاید. الله فرمود: نترسید که من بی‌تردید با شما هستم [سخن او و شما را] می‌شنوم و [اعمال‌تان را] می‌بینم. بنابراین [بدون بیم و هراس] به سوی او بروید و بگویید: ما دو نفر فرستاده پروردگار تو هستیم، پس بنی اسرائیل را [از قید بندگی و بردگی خود آزاد کرده] با ما روانه کن و آنان را شکنجه مکن، به راستی ما از سوی پروردگارت معجزه ای آورده ایم و درود بر کسی باد که از هدایت [حق] پیروی کند.

از همۀ این نصوص واضح می‌شود که هارون علیه السلام به وصف رسالت به صورت انفرادی ذکر نشده؛ بلکه هرگاه به این وصف ذکر شده از موسی علیه السلام و هارون باهم یاد شده یعنی هارون علیه السلام به صورت مستقل و منفرد به وصف رسالت صفت نشده است.

د- اما وقتی کلام در قرآن کریم از وصف هارون علیه السلام به صورت انفرادی و مستقل ذکر شده، هارون علیه السلام نبی گفته شده، نه رسول. در عین زمان موسی علیه السلام به وصف رسول و نبی صفت شده است؛ الله سبحانه وتعالی گفته است:

﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَبِيّاً (51) وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً (52) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾

ترجمه: و در این کتاب، [سرگذشتِ] موسی را یاد کن، بی‌تردید او انسان خالص شده و فرستاده‌ای پیامبر بود. او را از جانب راست طور ندا کردیم، و او را در حالی‌که با وی راز گفتیم، مقرّب خود قرار دادیم و از رحمت خود برادرش هارون را که دارای مقام پیامبری بود، به او بخشیدیم.

پس در مورد موسی علیه السلام گفته شده که او رسول و نبی بوده است.

اما به تعقیب آن‌که از هارون علیه السلام یاد می‌کند، قرآن کریم برای آن وصف رسالت را ثابت ندانسته، بلکه به وصف نبوت برای آن اکتفاء کرده است: ﴿أَخَاه هَارون نَبِيا﴾ و این بیان قرآن کریم فهم ما را بر این‌که موسی علیه السلام رسول و نبی بوده تأیید نموده؛ زیرا شریعت جدیدی برایش فرستاده شده و مأمور به تبلیغ آن شده است؛ اما هارون علیه السلام نبی بوده؛ نه رسول؛ زیرا او پیرو موسی علیه السلام بوده و مأمور به تبلیغ رسالت موسی علیه السلام و شریعت آن بدون استقلال به شرع جدیدی شده است. در تفسیر این آیات در تفسیر ابن کثیر 5/237 به گونۀ ذیل آمده است:

«وقتی الله سبحانه وتعالی ابراهیم را خلیل گفته و او را ستوده به تعقیب آن کلیم را ذکر نموده و گفته است: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً﴾ [مریم: 51] ترجمه: و در این کتاب موسی را یاد کن که او به راستی مخلص بوده است. در این آیه مبارکه برای موسی علیه السلام دو صفت را جمع نموده است؛ زیرا او از جملۀ رسل کبار و اولی العزم پنج‌گانه بوده که عبارت اند: از نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام و محمد صلی الله علیه و این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿وَوَهَبْنَا لَه مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاه هَارون نَبِيا﴾ یعنی ما سوال و شفاعت آن را در مورد برادرش اجابت کردیم و آن را نبی قرار دادیم؛ چنانچه در آیۀ دیگری گفته است:

﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾ [قصص: 34] ترجمه: و برادرم هارون که او از من خوش بیان‌تر است، او را به یاری من بفرست تا تصدیم کند، من بیم دارم که مرا دروغ‌پرداز بشمارد.

﴿قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى﴾ [طه: 36] ترجمه: گفت در خواستت پذیرفته شد، ای موسی.

﴿فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ﴾ [شعراء: 13-14] ترجمه: و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی‌شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] و آنان را بر من ادعای جرمی است که می‌ترسم [به سبب آن] مرا بکشند.

به همین دلیل بعض سلف گفته است: هیچ شفاعتی در حق کسی بزرگتر از شفاعت موسی علیه السلام در حق هارون نمی‌باشد. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ [مریم: 53] ترجمه: و به او از رحمت خویش برادرش هارون را نبی بخشیدیم.

ابن جریر گفته است؛ یعقوب برای ما حدیث گفت که ابن علیة از داود از عکرمه برای ما حدیث گفت که ابن عباس گفته این قول او تعالی ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ که هارون از موسی از لحاظ سن بزرگتر بود؛ ولی نبوت را برایش بخشیده بود.»

1- از آنچه در فوق ذکر شده واضح می‌شود که مطابق به تعریفی‌که ما آن را در مورد نبی و رسول تبنی نمودیم، موسی علیه السلام نبی بود؛ زیرا برای او شریعت وحی شده بود که آن را تبلیغ کند و رسول بود، به خاطری‌که شریعتی برای او وحی شده بود؛ اما هارون علیه السلام نبی بود؛ زیرا برای او شریعتی وحی شده بود؛ اما رسول نبود؛ زیرا شریعتی که برایش وحی شده بود تا آن را تبلیغ کند، شریعت خودش نه بلکه شریعت برادرش موسی علیه السلام بود.

این نظری است که ما آن را در این خصوص ترجیح می‌دهیم و این نظریه تبنی شده در نزد ما است. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

12 شوال 1444هـ.ق.

2 می 2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه