دوشنبه, ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۵م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
تکمیل نبودن شرائط طلب نصرت از قریش، قبل از فتح مکه
بسم الله الرحمن الرحيم

تکمیل نبودن شرائط طلب نصرت از قریش، قبل از فتح مکه

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ ما اگر اجازه فرمائید در نزدم سوالی است، مشخص است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از قبائل مختلف طلب‌نصرت نمود، لیکن سوال اینست که آیا قریش هم از جملۀ قبائلی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن طلب‌نصرت نمودند؟ الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

طلب نصرت از کسی می‌شود که اسلام را استجابت کند و مسلمان شود. طلب نصرت از اصحاب قدرت و توان‌مندان صورت می‌گیرد، به گونه‌ای که توان نصرت اسلام و اقامۀ حکم بما انزالله را داشته باشد. این دو شرط لازم است، در مورد کسی‌که طلب نصرت از آن صورت می‌گیرد، باید موجود باشد؛ اگر از اسلام استجابت نکرد و یا از اصحاب قوت و قدرت نبود و توان تغییر را به تنهائی خود و قبیله‌اش و یا با هم‌کاری دیگران نداشت، پس در آن صورت آن شخص و آن قبیله از جملۀ اهل نصرت نیست، اما قریش قبل از فتح مکه این شرائط را نداشته و زمانی‌که اهل قوت و قدرت‌شان توان تغییر را داشتند، هنوز مسلمان نشده بودند؛ به همین دلیل، رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از آن‌ها نخواست، بلکه آن‌حضرت هرچند مردم را به اسلام دعوت می‌نمود، قشر ضعیف با بعضی از افراد قوی بدون قبیله‌شان مسلمان می‌شدند که در این صورت توان تغییر را نداشتند، مانند عمر و حمزه رضی الله عنهما، لذا طلب نصرت از اهل مکه صورت نگرفت، آن‌هم به دلیل تکمیل نبودن این دو شرط؛ بلکه در مکه دعوت به سوی اسلام بود؛ اما در آنجا استجابت اسلام از سوی اهل قدرت که توان تغییر را داشتند، صورت نگرفت؛ به همین دلیل طلب نصرت در مکه صورت نگرفت؛ بلکه مکه فتح شد. لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم در نزد قبائل صاحب قدرت می‌رفت و در ابتداء آن‌‌ها را به اسلام دعوت می‌نمود و وقتی مسلمان می‌شدند، از آن‌ها طلب نصرت می‌کردند که بعضی از مواردی‌ را که در سیرت ذکر شده است، برایت ذکر می‌کنم:

طلب نصرت از ثقیف: «ابن اسحاق گفته است وقتی ابوطالب فوت شد، قریش توانستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم را مورد آزار و اذیت قرار دهند که قبلا در زمان حیات کاکای آن ابوطالب نمی‌توانستند آن‌حضرت را به این‌گونه مورد آزار و اذیت قرار دهند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم به طرف طائف بیرون شد؛ در حالی‌که طلب نصرت را از ثقیف و اهل قدرت تقاضا می‌کرد و به امید این‌که آن‌چه را از نزد الله سبحانه وتعالی آورده است، بپذیرد و به تنهائی به سوی این قوم رفت.

ابن اسحاق گفته است: زیدبن زیاد برایم گفت، از محمد بن کعب قرظی روایت شده که گفت، وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم به طائف رسید، به سوی یک تعداد از ثقیف قصد کرد که این تعداد و گروه در آن وقت سرداران و اشراف قوم‌شان بودند و آن‌ها سه برادر بودند؛ عبدیالیل بن عمروبن عمیر، مسعود بن عمروبن عمیر و حبیب بن عمرو بن عمیر بن عوف بن عقده بن غیرة بن عوف بن ثقیف که در نزد یکی از این‌ها زنی از قوم بنی جمح از قبیلۀ قریش بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در نزدشان نشست و آنان را به سوی الله سبحانه وتعالی دعوت کرد و سپس در خصوص نصرت اسلام و ایستاده‌گی‌ در برابر آنانی‌که از قومش با وی به مخالفت برخواسته بودند، با ایشان صحبت کرد؛ ولی یکی از آن‌ها برایش گفت: اگر الله ترا رسول فرستاده باشد، من پردۀ خانۀ کعبه را پاره می‌کنم. دیگری گفت: آیا الله غیر از تو کسی دیگری را برای رسالت نیافته است؟ و سوم‌شان گفت؛ من تا ابد با تو صحبت نمی‌کنم؛ اگر تو چنان‌که ادعا می‌کنی، رسول باشی، تو واقعاً بزرگترین خطری هستی که من جواب ترا بدهم و اگر تو بر الله دروغ می‌بندی، مناسب من نیست تا همرایت سخن بزنم. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم از نزدشان برخواستند و از خیر قبیلۀ ثقیف ناامید شدند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد بنی عامر رفت: ابن اسحاق گفته است: زهری برایم گفت که وی در نزد بنی عامر ابن صعصعه رفت و آن‌ها را به سوی الله سبحانه وتعالی دعوت کرد و خود را برای‌شان معرفی نموده و نصرت خواست، مردی از ایشان که به آن بیحرة بن فراس می‌گفتند، برایش گفت: ابن هشام گفته است فراس بن عبدالله بن سلمه (الخیر) بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه بود، او گفت قسم به الله اگر این جوان را از قریش بگیرم، توسط این جوان عرب را می‌خورم؛ سپس گفت؛ برایم بگو اگر ترا در این مأموریتت بیعت کنیم و الله بر آنانی‌که ترا مخالفت کردند، پیروزت سازد آیا مسئولیت را بعد از خود برای مان می‌سپاری؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود این کار به اختیار الله سبحانه وتعالی است، هرجا خواسته باشد او می‌گذارد. او گفت: پس آن مرد برای رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت؛ آیا حلقوم‌های ما را به ذبح کردن عرب می‌دهی، اما وقتی الله ترا پیروز گردانید، کار را به غیر ما می‌سپاری؟ ما به این کار تو هیچ ضرورتی نداریم و به این ترتیب از نصرت دادن رسول الله صلی الله علیه و سلم ابا ورزیدند.»

دوم: قسمتی از کتاب هدایه و نهایه نوشتۀ ابن کثیر دمشقی چنین است: «گفت: سپس به مجلس رسیدیم که در آن سکینت و وقار و در آن‌جا بزرگان بودند که داری قدر و منزلت و شخصیت بودند؛ پس ابوبکر پیش آمد و سلام کرد، علی گفت، در حالی‌که ابوبکر در هرچیزی پیش قدم بود، ابوبکر برای‌شان گفت: این قوم کیست؟ گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه. سپس من به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاه کردم، او گفت: پدر و مادرم فدایت از این‌ها با عزت‌تر از قوم‌شان نیست.

در روایتی دیگری گفته است: قوم این‌ها در مورد تصمیم این‌ها هیچ عذری نمی‌‌آورند و این‌ها بهترین‌های قوم و مردم‌شان هستند و در بین این قوم مفروق بن عمرو و هانی بن قبیضه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک بودند و نزدیک‌ترین قوم به ابوبکر مفروق بن عمرو بود. مفروق بن عمرو بر دیگران از لحاظ بیان و زبان غالب شدند که این شخص دو غده بر روی سینه‌اش داشت و نزدیک‌ترین قوم به ابوبکر بود.

ابوبکر رضی الله عنه برای آن گفت تعداد شما چطوری است؟ او برای ابوبکر گفت؛ ما بیشتر از هزار نفر نیستیم و هرگز به دلیل کم‌بودن هزار نفر شکست نمی‌خوریم. گفت قدرت‌مندان در بین شما چطور است؟ او گفت، ما تلاش می‌کنیم و بر هر قوم نیاز به تلاش است. ابوبکر گفت: جنگ بین شما و دشمن شما چطور است؟ مفروق گفت: ما زمانی‌که به خشم بیائیم، سخت‌ترین مردم هستیم. ما بهترین‌ها را اختیار می‌کنیم و سلاح را بر مردها ترجیح می‌دهیم و نصرت از جانب الله سبحانه وتعالی است. جنگ گاهی به نفع ما دور می‌خورد و گاهی بر شکست ما. بعد گفت گمان می‌کنم که تو برادر قریش هستی؟ ابوبکر گفت؛ اگر خبر رسالت آن به شما رسیده باشد؛ بلی این همان شخص است.

مفروق گفت: بلی به ما خبر رسیده است که همین را می‌گوید، ای برادر قریش، سپس به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاه کرد و نشست و ابوبکر استاد شد؛ در حالی‌که ابوبکر با لباس‌هایش بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم سایه می‌کرد، او صلی الله علیه و سلم فرمود:

« أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ الا اللّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَني رَسُولُ اللَّه، وَأَنْ تؤوونى وَتَنْصُرُونِي حَتى أُؤَديَ عَنِ اللَّه الذِي أَمَرَنِي بِهِ، فَإِن قُرَيْشًا قَدْ تَظَاهَرَتْ عَلَى أَمْرِ اللَّه، وَكَذبَتْ رسُولَهُ، وَاسْتَغْنَتْ بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِ، وَاللَّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمیدم...»

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم به این‌که معبودی جز الله نیست و این‌که او تنها بوده و شریک ندارد، هم‌چنان شما را به این فرا می‌خوانم که فرستادۀ الله هستم و این‌که مرا جای داده و مرا نصرت دهید تا من آنچه را که الله سبحانه وتعالی فرمان داده اداء کنم، قریش امر الله را رد کردند و رسول الله را تکذیب نمودند و به خاطر باطل حق را رد کردند و الله ذاتی است بی نیاز و ستوده شده.

او گفت: این مثنی بزرگ ما و صاحب جنگ ما است. ای برادر قریشی سخنت را شنیدم و پسندیدم و آنچه را گفتی نظرم را جلب کرد. جواب من جواب هانی بن قبیصه است. ما دین خود را رها کردیم و ترا در همین مجلس پیروی کردیم و ما در بین دو سنگ قرار گرفتیم، یکی یمامه و دیگری سماوه. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: این دو سنگ چیست؟ آن شخص گفت: یکی سرزمین خشک و زمین عرب است و دیگری سرزمین فارس و دریاهای کسری. ما تعهد کردیم که به کسری هیچ آسیبی نرسانیم و هیچ کسی را اجازه آسیب زدن ندهیم و این چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، چیزی است که پادشاهان آن را بد می‌برند، اما چیزی‌که به سرزمین عرب نزیک است، گناه صاحب آن بخشیده شده و عذر آن پسندیده می‌باشد؛ اما آنچه که در سرزمین فارس نزدیک است، گناه صاحب آن غیر بخشیده شده و عذر آن غیر پذیرفته شده می‌باشد؛ اگر می‌خواهی‌که ما ترا نصرت دهیم و ترا حفاظت کنیم، در خصوص همین عربی‌که نزدیک تو است، انجام می‌دهیم.

رسول الله صلی الله فرمود:

«مَا أَسَأْتُمُ الرد إِذْ أَفْصَحْتُمْ بِالصدْقِ، إِنهُ لَيَقُومُ بِدِينِ اللَّه إِلاَ مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِه»

ترجمه: چی‌قدر زشت است رد کردن شما وقتی‌که به صراحت تصدیق می‌کنید، شکی نیست که اقامه کننده دین کسی گفته می‌شود که دین الله را از تمام جوانب برپا دارد.

سپس بیعت اول و دوم عقبه صورت گرفته و سپس هجرت صورت گرفت و دولت بر پا گردید... خلاصه این‌که اهل قدرت در سال‌های اول مکه و اوائل دعوت رسول الله صلی الله علیه موجود نبوده و مسلمان نشده بودند؛ هم‌چنان هیچ آماده‌گی برای نصرت رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود نداشت. لذا رسول الله صلی الله علیه و سلم نصرت را برای اقامه دولت در مکه طلب نکرده و از کسانی‌که شرائط طلب نصرت را داشتند، نصرت را طلب کردند که ابتداء اسلام را استجابت نمایند؛رت را برای اقامه دولت در مکه طلب نکرد و از کسانی‌که شرائط طلب نصرت دارد داشتند نصرت را طلب کرد که ابتداء اسلام را استجابت در حالی‌که آنان اهل قوت و قدرت بودند و توان تغییر را داشتند که نهایتاً انصار این افتخار و شرف بزرگ را در دنیا و آخرت کسب کردند و بدون شک این کامیبابی بس بزرگی است و بعد از آن دولت اسلامی مکه را فتح کرد.

امید است که در همین حد کفایت کند و الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه