هنوز اولِ سخن است!
- نشر شده در بخش ها متفرقه
یک. سرزمین بازارهای جنسی - دو. ایالات متفرقهی تفنگچه - سه. قلمرو پشیمانی - چهار. نتیجه
یک. سرزمین بازارهای جنسی: بازار جنسی به بازاری گفته میشود که زنان و دختران جوان در آن-معمولاً به شکل غیر قانونی- به هدف ارتباط جنسی، به مردان و حتی شرکتها تا چند دست به فروش میرسند. این بازار که بیشترین قربانیان آن از کشورهای آسیائی فراهم میگردد، اکثراً در اروپا متقاضیان زیادی دارند. چنان که بر مبنای احصائیههای موجود تنها در شهر لندن پایتخت انگلستان، در حدود یکصدهزار زن و دختر جوان سالانه درین بازار به فروش رسیده است، این به جائی رسیده که حتی قیمت یک زن جوان درین شهر حدود 10 تا 15 یورو تخمین زده میشود.
درین اواخر در جریان همین خرید و فروشها و ارتباطات جنسی؛ چندین دختر و زن جوان در اروپا به شکل بسیار بیرحمانه به قتل رسیدند. این حوادث سبب بروز تظاهرات گسترده و وسیع از سوی گروههای فمینیستی(به اصطلاح گروههای بشرگرا و مدافعان حقوق زن) گردید، زیرا آنان موجودیت و فعالیت بازارهای جنسی را نقض آشکارا به حقوق زن عنوان کردند. لذا، شماری از دولتهای اروپائی اعلام نمودند که قرار است قوانین جدیدی را پیرامون این وضعیت، وضع نمایند. قوانینی که محدودیتهای را در ارتباط به بازارهای جنسی ایجاد میکند و فعالان آن را میتواند تا یک سال روانهئی زندان سازد.
این اعلام باز هم از سوی بعضی از گروههای دیگر مورد نقد قرار گرفت که گویا این امر سبب محدودیت آزادی، به ویژه آزادی در ساحه عمل میگردد؛ در حالی که آزادی از اساسات سرمایهداری پنداشته میشود. بنابرین، اکثریت کشورهای اروپائی فعلاً در یک دو راهی خطرناکی قرار گرفته اند و نمیتوانند به درستی تصمیم بگیرند که آیا فعالیت بازارهای جنسی را محدود کنند یا خیر! زیرا در هر دو صورت، یعنی اگر اقدام کنند و یا نکنند؛ مورد فشار گروههای به اصطلاح جامعه مدنی قرار میگیرند.
حالا آنکه در واقع، این گونه اقدامات در عمل هیچ نوع نتایج و ثمرات واقعی ندارد، چون: این راه حلها نمیتواند که این بازارها را از میان بردارد، بلکه فعالیت بازارهای جنسی را بیشتر از پیش مخفی میسازد؛ یعنی برابر است که علیه بازارهای جنسی اقدام صورت گیرد یا نگیرد؛ زیرا نظام سرمایهداری طوری جامعه را اساسگزاری میکند که هیچ نوع نقشی را برای ارزشها آن، هم ارزشهای معنوی و هم ارزشهای اخلاقی، نمیگزارد. به دلیل این که راه حل این معضل تنها وضع قواعد، قوانین و مقررات نیست، بلکه راه حل آن تغییر مفاهیم و افکاری است که سبب بروز این گونه مشکلات میگردد. در حالی که توانائی این تغییر تنها در امت اسلامی و دولت خلافت نهفته است و بس.
دو. ایالات متفرقهی تفنگچه: تعداد افرادی که درین اواخر توسط سلاحها یا تفنگچههای شخصی در امریکا مورد حمله قرار گرفته اند، به هزارها تن میرسند. حتی بنابر بعضی احصائیهها که گفته شده، امریکا در طول تاریخ خود در هیچ جنگی برابر آن قربانی نداده است. چنان که گفته میشود، اکثریت قربانیان آن اطفال مکاتب بوده است.
اوباما در آخرین مورد آن گفته است، که من از منظر یک رئیس جمهور نه، بلکه از منظر یک پدر درین گونه رویدادها صحبت میکنم. وی با اتخاذ چنین موقفی سعی به خرج داد تا زمینه را برای وضع قوانین و محدود سازی استفاده از تفنگچههای شخصی فراهم کند؛ چون تعداد افرادی که تفنگچههای شخصی را با خود حمل میکنند، بیشتر گردیده و به همین دلیل سطح این گونه حوادث هم به شدت افزایش یافته است. این واقعیت نشان میدهد که امریکا دولتی است که خود را حامی و محافظ سایر ملتها نشان داده و تلاش میکند تا به حیث یک دولت بشردوست، شناخته شود. در حالی که در میدان عمل، حتی نمیتواند جان اطفال معصوم خود را در مکاتب حفظ کند.
پس دولتی که توانائی حفظ جان اطفال مکاتب خود را ندارد، چگونه میتواند سایر ملتها را نجات دهد! بلی، امریکا اقتصاد قوی و اردوی قوی دارد، ولی ملتسازی و احیای امتها تنها با اتکا بر عرصهی نظامی و اقتصادی ممکن نیست. علاوه بر آن، امریکا هیچ گاهی بر اساس دیدگاه مبدائی خود نمیخواهد که صادقانه و مخلصانه به سایر ملتها خدمت کند؛ زیرا امریکا هیچ نوع مجبوریتی درین زمینه نداشته و تنها چیزی که برایش مهم است، تأمین منافع ملی و حفظ سیادت آن در سطح جهان میباشد و بس.
از طرف دیگر؛ تمایل مردم امریکا-سرزمین سرخ پوستان وحشی- به حمل سلاحهای شخصی نشان دهنده احساس عدم مصوونیت در آنها میباشد. یعنی این که مردم امریکا از تأمین امنیت شان مطمئن نیستند، و مهمتر از آن این که، به یکدیگر اعتماد ندارند و به همین دلیل مجبور اند تا سلاحهای شخصی را با خود حمل کنند؛ زیرا بیم آن وجود دارد که به زودی به جان یکدیگر بیفتند. همین است که جوامع امریکائی و سایر دولتهای غربی به شدت نیازمند پولیس اند، و هرگاه نقش پولیس ضعیف شود، به زودی سیاه به جان سفید و سفید به جان سیاه میافتد. از این که نژاد پرستی در امریکا نیز برجسته بوده و برای اهل بصیرت آشکار میباشد، به همین خاطر امریکا همیشه جنگهای خارجی را بهراه میاندازد تا وحدت و یکپارچگی داخل امریکا را تضمین کند. بنابرین، ایالات متحده امریکا در واقع لقب «ایالات متفرقهی تفنگچه» را از آن خود نموده است.
سه. قلمرو پشیمانی: بحران پناهجوئی اروپا را در سال 2015م میلادی درگیر بزرگترین بحران پس از جنگ دوم جهانی کرد. واقعیت تعامل اروپا با این بحران چگونه است، و چرائی این مسئله در کجا نهفته است؟! اروپا از یک سو، سطح رشد نفوس آن زیر منفی قرار دارد، و به پناهجویان منحیث نیروی بشری جوان و پرانرژی نیاز دارد، و از سوی دیگر اکثریت مطلق این پناهجویان مسلمان اند. کشورهای اروپائی نمیخواهند به طور واقعی به استقبال آنان بپردازند. لذا، اروپا پس از رسیدن سیل از پناهجویان، چندین اقدام را برای رسیدن به اهداف متعدد اتخاذ کرد:
اول: برای آوردن فشار بر پناهجویان، راه های مواصلات و سرحدات را مسدود کرد و تدابیر امنیتی را نیز قویتر ساخت. کمپهای ورزشی را منحیث اقامتگاه برای پناهجویان تعیین نمود که اطراف آن را عساکر احاطه میکنند؛ مثل: زندان و در داخل تنها مواد غذائی داده میشود. چندی قبل، حتی پول به آنان داده نمیشد تا به کشورهای خود نفرستند. برای هر فامیل تنها یک دوشک، پرده، بالشت و کمپل داده میشود. میان فامیلهای افغانی، سودانی، سوریائی، افریقائی و عربی تنها یک پردهای نازک، حجاب برقرار میکند. با کشورهای همسایهئی ممالک میزبان پناهجویان صحبت نمودند تا پناهجویان را دوباره به کشور خودشان و یا کشور همسایهشان برگردانند. کمپهای مخصوصی برای پناهجویان ایجاد نمودند تا از همهای مردم دور و تنها با خود بمانند.
دوم: برای استفادهای ابزاری و جلوگیری از حفظ اسلام و ایمان آنان؛ پناهجویان را سخت زیر فشار قرار دادند. حوادثی را قصداً طرح ریزی کردند تا اسلام را بدنام ساخته و آنان را از پابندی به اسلام بترسانند تا پناهجویان آمادۀ پذیرش هر نوع شرایط در اقلیم اروپا شوند؛ زیرا کشورهای اروپائی از عمق قلب نمیخواهند آنان را از خود برانند، چون: به پناهجویان ضرورت دارند، ولی آنان باید طرز زندگی، مفاهیم، افکار و مبدأ اروپا را از دل و جان بپذیرند؛ در غیر آن برای آنان نه پاسپورتی است و نه هم سرپناهِ. به این ترتیب، قلمرو اروپا که قبل از سفر، منحیث قلمرو آرمانها و امیدها دیده میشد، بعد از سفر، به «قلمروی پشیمانی» و ندامت مبدل شده است که دو راه را در پیشرو میگذارد: برگشت دوباره که اکثراً رو سیاهی و بدبختی تعبیر میکنند، و ماندنِ با ذلت که بیعزتی و خواری است؛ اما بعضیها آن را خوشبختی تعبیر مینمایند! در حالی که حقیقت امر این است که راه حل بحران پناهجوئی، راه حل بشردوستانه نمیخواهد، بلکه راه حل مکمل سیاسی از دیدگاه تغییر کامل رژیم و قدرت میطلبد.
چهارم. نتیجه: هنوز اولِ سخن است، بحرانها و فسادهای نظام سرمایهداری ادامه دارد. در بخشهای بعدی، فسادهای دیگر آن توأم با معلومات، احصائیهها، ارقام و افکار مخرب و تباه کن غربی، افشا خواهد گردید.
ادامه دارد...
سلیمان «هارون»