شنبه, ۲۸ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۳۰م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

جنگ، شاخه ای از درخت زهری است که امریکا آن را راه حل سیاسی می‌داند Featured

حساسیت جنگی که امروز میان گروه های دعوت شده به کنفرانس آستانه در شام جریان دارد، به اهل خرد آشکار است و آنان مسئول این جنگ اند. هر یکی از شما می تواند شعله های این جنگ را خاموش سازید؛ اما همه از این وضعیت بد اهل شام خرسند و راضی هستید. چون این گونه جنگ ها به کرات میان گروه ها در گرفته و هر بار به خاطر مسائل بسیار کوچک، بدون داشتن هیچ توجیهی از جانب الله سبحانه وتعالی خون یکدیگر را ریخته اند. هرچند فرزندان مخلص این امت، بالای آن‌ها ندأ کرده و از آن‌ها خواسته اند که از جنگ دست بردارند، اما متأسفانه کسی به آن توجه نکرد.

توافقنامه آتش بس ۲۹ دسمبر ۲۰۱۶ اولین گامی در شعله‌ور ساختن جنگ میان این گروه ها بود تا از طریق این جنگ ها، بتوانند زمینه را برای راه حل های سیاسی امریکا مساعد سازند. یگانه راهی که امریکا می تواند از این طریق، گروه ها را از هم جدا ساخته و کسانی که راه حل‌های سیاسی‌اش را نپذیرت در لیست گروه‌ها و اشخاص تروریستی شامل سازد.

ای مردم شام و دارالاسلام! این کاملاً آشکار است که انحراف نتیجه این انقلاب به خاطر ندانستن نقشه های دشمن و عدم آگاهی رهبری سیاسی می باشد که از جنگ و ریختن خون های پاک مسلمانان جلوگیری نکرد. سلاحی که این گروه ها در دست دارند باید در دفاع از مردم شام و عزت آنان استفاده شود، نه علیه یکدیگر. قوت و قدرت این انقلاب به رهبری سیاسی ضرورت دارد تا آن را جهت داده و سلاح ها را به آن هدف استفاده نماید.

ای نخبه گان! ای اهل رای و نظر درسرزمین شام! شما مسئولیت بزرگی بدوش دارید. شما می تواند از هرگونه انحرافی که به این انقلاب آسیب می رساند و یا از جنگی که میان گروه های مسلح شدت گرفته جلوگیری نماید. قطعنامه ای را صادر نماید که در آن جنگ را مردود دانسته و فرزندان خویش را از اطاعت رهبرانی که از الله سبحانه وتعالی اطاعت نمی نمایند، باز دارید؛ زیرا هیچ گونه اطاعت از مخلوق در صورت بی اطاعتی از خالق جایز نیست. به یاد داشته باشید که این انقلاب در مسیر درست حرکت نخواهد کرد، مگر این که تحت رهبری سیاسی مخلص که پروژه بزرگ اسلامی را بدوش گرفته، قرار نگیرد.

قبل از این که خائنان و قاتلان خون  آشام انقلاب شام از این انقلاب سوء استفاده نمایند، رهبری انقلاب را به جهت درست سوق دهید. طوری عمل کنید که الله سبحانه وتعالی از شما می‌خواهد و بنده گان مخلص الله باشید. در جستجوی رضایت وی بوده و آنچه فرمان می دهد اطاعت نماید. از آنچه نهی نموده باز ایستید و آنچه به خاطر الله سبحانه وتعالی انجام می دهید از هیچ ملامتگری نترسید.

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ

[انفال:۲۴]

ای مؤمنان ! فرمان الله سبحانه وتعالی  را بپذیرید و دستور پیامبر او را قبول كنید، هنگامی كه شما را به چیزی دعوت كند كه به شما زندگی  بخشد. بدانید كه الله سبحانه وتعالی  میان انسان و دل او جدایی می‌اندازد ( و می‌تواند انسان را از رسیدن به خواست ها و آرزوهای دل باز دارد و او را بمیراند و نگذارد عمر طولانی داشته باشد كه مهمترین آرزوی دل هر انسانی است)، و بدانید كه همگان در پیشگاه الله سبحانه وتعالی گرد آورده می شوید.‏

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر- ولایه سوریه

ادامه مطلب...

تحلیل کاهش نفوذ امریکا و پیامدهای آن

  • نشر شده در سیاسی

معرفی

یکم: نتایج ریاست جمهوری امریكا كه خلاف توقع خیلی ها بود، در جهان میان مردم و بخصوص سیاسیون خبرساز شد. فرق میان قشر نخبه و مردم عادی در امریكا هیچ گاهی به این پیمانه نبوده است که اکنون است. تا جایی كه ایدیولوژی امریكا مطرح است، دولت فعلی اگر از دولت قبلی در سیاست هایش زیادتر كپیتالیست نباشد، كمتر هم نیست؛ اما نتایج انتخابات مردم را وادار كرد تا انزجار خود را از حالت فعلی آشكار سازند كه این نمایان گر آنست كه اطمینان بر ایدیولوژی سرمایه داری كمتر شده است. این نتایج هم چنان نمایان گر آنست كه مردم امریكا طرفدار سیاست همكاری بین المللی هم نیستند.

ما می توانیم از وقت دخول تیم دونالد ترامپ در كابینه ی امریكا، نظرات و گذشته ی آن ها را مورد تعمق و بررسی قرار دهیم، با دیدن تیم فعلی در كابینه امریكا می توان تغییری را در تطبیق نظام سرمایه داری پیش بین بود، هم چنان این تیم بالای موارد مهم دیگری از قبیل تروریزم اسلامی كه هدف اصلی آن ها از استفاده ی این واژه که همانا اسلام است، تمركز خواهد داشت.

حالت فعلی فرصت بحث در باره ی رأی عام جوامع غربی در قبال رژیم های حاكم و لیبرال-سرمایه داری، تاثیر این رأی بالای سیاست هایی كه سیاسون غربی اتخاذ می كنند، ضرورت برای بدیل نوین در دنیا دارند و این كه مردمی در پاكستان اند که توانایی این را دارند تا آن بدیل را به دنیا بیاورند.

دوم: كاهش نفوذ سیاسی امریكا و اطمینان بالای لیبرال-سرمایه داری

بعد از از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریكا یگانه ابرقدرت در جهان شد. بعد از ابر قدرت شدن، امریكا به این توانایی دست یافت تا بالای دیگر كشورها نظام جدیدی از خود تحت نام "The New World Order" را تحمیل كند كه ازین طریق توانست استعمار و زورگویی خود را بالای دیگران بقبولاند.

این وقتی بود كه مفكران مثل فرانسس فوكویاما به این نتیجه رسیدند كه لیبرالیزم غربی نهادینه شد. فرانسس فوكویاما در یكی از مقالاتش به نام "پایان تاریخ" كه در 1989م، نوشته شده است؛ چنین می نگارد: «چیزی را كه ما شاهد آن خواهیم بود تنها پایان جنگ سرد و یا پایان تاریخ مابعد جنگ نیست؛ بل حالا زمان پایان تكامل ایدیولوژیكی بشر و جهانی شدن لیبرال-دموكراسی غربی منحیث آخرین نظام برای بشر است. البته این بدین معنی نیست كه هیچ حادثه ای وجود نخواهد داشت كه با آن سیاست فرامرزی و خلاصه سالانه روابط بین الملل را پر كرد؛ چون پیروزی لیبرالیزم تنها در قلمرو افكار و بیداری ثابت شده است و در دنیای ماده و واقعی هنوز ناتكمیل است، اما دلایلی بس قویی وجود دارد كه این ایدیولوژی در دراز مدت، دنیای مادی را رهبری خواهد كرد.»

بعد رهایی از روسیه كمونیست، امریكا بالای سیاست دنیا حاكم شده و در دهه ۹۰ در آسیا و افریقا در مناطقی كه قبلاً تحت سیطره ی انگلیس و فرانسه قرار داشتند، نفوذ پیدا كرد. این صحنه در امریكا تكبری را ایجاد كرد كه این كشور را تشویق به جنگ در افغانستان و مهم تر از آن به جنگ در عراق كشاند. همین جنگ های امریكا در عراق و افغانستان را تاریخ نویسان در آینده نقطه ی پایان آرزوی امریكا برای رهبری قرن ۲۱ به حیث دولت ابر قدرت در كتاب های شان خواهند نوشت.

با در نظرداشت موارد گوناگون؛ از قبیل: دروغ های محض استخباراتی امریكا مبنی بر وجود بمب های اتومی در عراق، تلفات زیاد غیر نظامیان، زیرپا کردن شدید قوانین حقوق بشری زندانیان و ناتوانی در آوردن امنیت در عراق و افغانستان تا کنون از جمله دلایلی است كه نفوذ سیاسی امریكا را به شدت ضربه زده است. هزینه ی مالی این جنگ ۱.۷۷ تریلیون دالر تخمین شده است كه این رقم بیشتر از دو برابر هزینه ی جنگ ویتنام است و اگر مصارف دراز مدت این جنگ را در نظر بگیریم، این جنگ تا سرحد ۶ تریلیون دالر هزینه داشته است كه این رقم این جنگ را پر مصرف ترین جنگ تاریخ امریكا می سازد.

با در نظرداشت كوشش های امریكا برای یافتن حامی ها در جنگ خلیج اول و كوشش های دوباره اش برای جلب حمایت آیساف در جنگ سوریه كه بعدها آیساف با این اعمال خستگی اش را ازین حمایت اعلان كرد، می توان به عدم قدرت امریكا در جمع آوری حمایت بین المللی و تطبیق پلان های سیاسی اش پی برد. به همین خاطر است كه امریكا كوشش به تشویق پاكستان در كمربند شمالی و تشویق ارتش افغانستان در جنگ با طالبان را دارد. این كشور در سوریه برای مداخله ی تمام عیار ایران و روسیه چراغ سبر نشان داده و در عراق اجازه هر نوع مداخله برای ارتش تركیه، كردها و نیروهای ضعیف عراقی را داده است. این سیاست ها جز نشان دهنده ی ضعف امریكا هیچ چیزی دیگری نیست.

این ضعف در نفوذ سیاسی با بحران اقتصادی همراه بود كه دنیا و به خصوص قدرت های بزرگ با نظام سرمایه داری، از قبل امریكا و اروپا را از اواخر ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹م، درهم كوبید. این حادثه باعث شد تا بسیاری از شهروندان این كشورها بی كار شده و درامدهای شان آفت شدیدی كند؛ درحالی كه دولت امریكا ادعای جلوگیری از عقب گرد این كشور را سر می زد؛ اما از اواخر سال ۲۰۱۴ تا اوایل ۲۰۱۵م، اكثریت مردم امریكا به این نظر بودند كه ملت امریكا درحال عقب گرد است. این عدم توازن در درامدها، غوغاهای زیادی را در امریكا به وجود آورد كه از جمله می توان از حركت "Occupy Wall Street" نام برد. این غوغاها تا حدی بود كه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریكا نیز از آن توسط بسیاری از كاندیدان یاد شد.

مسئله ی عدم توازن درامدها در امریكا پرده از فساد اداری در رهبری امریكا نیز برداشت و نمایان گر ادعای مردمی بود كه آن ها صرف نماینده ۱ درصد از آن ها هستند نه از همه. شعار "ما ۹۹ درصد هستیم" تا حدی درین كشور فضاگیر شد كه برنی سندرز در یكی از كمپاین های انتخاباتی اش گفت: «حالا وقتی است كه ما دولتی بسازیم كه نماینده ی همه ی امریكایی ها باشد نه از ۱ درصد. بعد ازین تظاهرات در امریكا و حتی در كشورهای اروپایی؛ از قبیل: انگلیس، هسپانیا، یونان وغیره نیز به راه انداخته شد.

به نتیجه ی جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا كه در آن مردم انگلیس با قاطعیت، نظریه های لیبرال-سرمایه داری را رد كردند، حاکی از خستگی مردم اروپا از اقتصاد سرمایه داری است. موج رد شدن نظریه اقتصاد لیبرال در اروپا رو به گسترش است، به گونه ی مثال: در فرانسه حزب محافظه كار نزدیك به داخل شدن به كارزارهای انتخاباتی سال آینده است. در اتریش حزب محافظه كار و بیگانه ستیز نزدیك بود در انتخابات ریاست جمهوری برنده شود و به همین گونه حزب های ملی در كشورهای اروپایی؛ از قبیل: هالند، بلجیم، جرمنی، دنمارك، هنگری و دیگران رو به قوت گیری اند.

جامعه طبقاتی ناموزون بزرگ ترین دست آورد نظام سرمایه داری است. تظاهرات و اغتشاش ها همه نمایان گر این شاخصه این نظام اند و هم چنان بیرون شدن انگلیس از اتحادیه اروپا در ذات خود نشان دهنده ی آنست كه اعتماد مردم نسبت به لیبرال-سرمایه داری در غرب لرزان شده است. مردم در غرب دچار مشكلاتی؛ چون: ناامنی اقتصادی، بی كاری، مشكلات در درامد و عدم مساوات روز افزون اند. گرچه مردم توسط احزاب ملت گرای شان صاحب نظام دیگری به جای سرمایه داری نخواهند شد؛ اما بدون شك روحیه ی رد این نظام شكل گرفته میان مردم بالای سیاست دولت ها و بخصوص بالای سیاست خارجی تاثیرات خود را خواهد داشت.

سوم: مكاتب گوناگون فكری در قبال سیاست های خارجی امریكا و تاثیرات آن ها

در قبال سیاست خارجی، مفكران به اساس باورهای شان به چندین دسته ی خاص تقسیم می شوند. به گونه مثال: یكی از آن گروه نیوكانسروتف ها اند كه با مطالعه ی افكارشان می توان به آن ها لقب نیوكانسروتف های مداخله گر را داد. افكار این گروه به باوری استوار است كه بر وسعت نفوذ امریكا در سراسر دنیا به گونه ی متجاوز تر از قبل همراه و یا بدون نهادها و قوانین بین المللی تاكید دارد.

گروه دیگر "Liberal Internationalists " نام دارد. این گروه كه با مطالعه ی افكارشان به آسانی می توان به آن ها لقب مداخله گران را داد. آن ها بدین باور اند كه دولت های لیبرال می توانند با اهداف لیبرالیزم در دیگر سرزمین ها مداخله كنند كه این مداخله می تواند تحاجم نظامی و یا كمك های بشردوستانه باشد؛ اما خلاف عقاید نیوكانسوتف ها، این گروه خواهان قانونی بودن كارشان از لحاظ قوانین بین المللی هستند.

وقتی این دو گروه در مقابل یك دیگر قرار گیرند، گروه دوم اندكی به قانون نزدیك تر استند؛ به گونه ی مثال: آن ها برای مداخله در كشوری باید موافقت نامه ای از جامعه ملل، تحریمی از "NATO" و یا دعوتی از اتحادیه عرب برای رفتن به جنگ به آن كشورها را دریافت كنند. هردوی این دو نظریه در مخالفت با نظریه سیاست خارجی انزوا، واقعی و غیر مداخله گرا قرار دارند.

نظریه سیاست خارجی عدم مداخله نظریه ی است كه بنابر اساسات آن هیچ كشوری حق مداخله در امور خارجی كشور دیگری را بدون رضایتش ندارد و حتی اگر كشوری اجازه دهد، هیچ كشوری حق مداخله در امور داخلی آن را ندارد. سیاست عدم مداخله كاملاً مجزا از سیاست انزوا است كه گهگاهی با آن مغالطه می شود.

درین اواخر در امریكا نظریه ای در حال تكامل است كه آن را "Alternative right" می نامند که در 2015م، وارد كارزار سیاسی امریكا شد. افرادی كه ازین نظریه پشتیبانی می كنند، كسانی اند كه به حل تهدیدات به تمدن غرب می پردازند، این افراد مهاجرت های بزرگ به امریكا و روابط گوناگون میان مردم امریكا و دیگران را تهدیدی به تمدن غرب می دانند، به افراد وابسته به این نظریه گهگاهی برچسپ ملیت گرا، اسلام ستیز و ضد زن گرا نیز داده شده است. این گروه كسانی اند كه می خواهند جوامع شان توسط خودشان بارور شده، توسط خود شان زیاد شود و توسط ارزش های خودشان در آن حكمروایی صورت گیرد. 

افراد وابسته به این گروه گهگاهی كشتار یهودیان توسط هتلر، یهودیان و درستی سیاست ها را به چالش می كشند. حامیان و متخصصین این حركت بعضی اوقات می گویند كه بسیاری از كسانی كه به حمایت از دونالد ترمپ رأی دادند، پیروان همین نظریه بوده اند.

بحران های سیاسی و اقتصادی امریكا تاثیرات زیادی بالای رأی عام در داخل و خارج امریكا داشت. این بحران با كشته شدن افراد زیادی ارتش امریكا و تعداد خود كشی ها در ارتش بدتر شد که این بحران میان مفكرین در امریكا زیر بحث است. مردم عام در امریكا و تعداد كمی از سیاسیون بعد ازین حالت به تأمل زیاد و زیر پرسش بردن حركت "Interventionist" پرداختند و اكثریت مردم عام درین كشور به حركت "Non-Interventionist" روی آوردند.

در فبروری ۲۰۱۱م، رابرت گیتس وزیر دفاع وقت امریکا در بیانیه اش برای نظامیان "West Point Academy" گفته بود: «امریكا هیچ وقت باید جنگ دیگری را به مثابه جنگ عراق و افغانستان انجام ندهد و هر وزیر دفاع دیگر كه به رئیس جمهور مشوره ی فرستادن قوای زمینی را به قاره آسیا و یا به خاور میانه دهد باید به عقلش شك كرد؛ و یا به الفاظ دیگر او گفت كه مداخله دیگری مثل مداخله در امور عراق و افغانستان دیوانه گی است.»

قرار گزارش تحقیق پیو در سال ۲۰۱۳م، كه تحت نام جای امریكا در ۲۰۱۳، در این کشور برگزار كرده بود، در آن ۵۲ درصد از مردم امریكا به دولت امریكا چنین نظر دادند: «امریكا باید كار به كار خود داشته باشد و دیگر كشورها را بگزارد تا خود به سرنوشت خود حاكم شوند.» این بزرگ ترین آمار از مشتركین از سال ۱۹۶۴م، بدینسو است كه هم چو پیشنهادی به دولت امریكا از طرف مردم امریكا داده می شود؛ درحالی كه یك دهه قبل فقط ۱.۳ درصد ازین رأی دهنده گان به این نظر بودند.

قرار تحقیقی كه در باره ی قوای زمینی امریكا در سال ۲۰۱۴م انجام شد، ۷۷ درصد از اشتراك كننده گان به بیرون شدن قوای زمینی امریكا از افغانستان تا آخر سال ۲۰۱۶م، رأی دادند و تنها نزدیك به ۱۵ الی ۱۷ درصد از رأی دهنده گان  به اشتراك در مسایل اوكراین و سوریه رأی دادند و متباقی ۶۷ درصد دیگری رأی دهنده گان به گزینه ای رأی دادند كه چنین وضاحت داشت: «امریكا باید فقط در خنثی سازی تهدیداتی اشتراك داشته باشد كه تهدید مستقیم به امنیت ملی این كشور است.» در جریان ریاست جمهوری اوباما بعضی از اعضای دولت فدرال امریكا به شمول اوباما و وزیر خارجه این كشور(جان كری) به مداخله نظامی در سوریه رأی دادند.

در احصایه ی گیری سال ۲۰۱۳م در امریكا ۶۲ درصد از مردم امریكا به بیانیه ای رأی دادند كه چنین صراحت داشت: «امریكا هیچ مسئولیتی در قبال جنگ میان حكومت سوریه و گروه های مخالف ندارد؛ در حالی كه تنها ۲۵ درصد از اشتراك كننده گان با این بیانیه موافق نبودند.

ازین واقعیت ها می شود چنین نتیجه گرفت كه نظریه ی بیشتر امریكایی ها به عدم مداخله امریكا در امور دیگر كشورها تمركز دارد، این واقعیت ها بالای سیاست های رئیس جمهور فعلی امریكا تاثیرات خود را خواهد داشت. نفرت به وجود آمده در مقابل استعمار و به خصوص در مقابل امریكا در دنیا، مداخله ی نظامی مثل مداخله در افغانستان و عراق را تا حدی زیادی برای دولت امریكا سخت خواهد ساخت. دخول نیو كانسروتف ها در اداره ترامپ، امریكا را تشویق به مداخله در معركه های چون جنگ سوریه، خواهد كرد و اگر امریكا این حماقت را از خود نشان دهد، این عمل امریكا، این كشور را از امریكایی كه دنیا آن را می شناسد به دور خواهد انداخت.

چهارم: مرگ قانون بین المللی حتمی است

در دو دهه اخیر، جامعه ملل و قوانین بین الملل از هر نگاهی زیر پاشده است. حمله ی عراق كه توسط نیو كانسروتف ها در ۲۰۰۳م صورت گرفت، یكی از نخستین قدم هایی بود كه جهت ساختن تابوت قانون بین الملل گذاشته شد و گام های بعدی ساختن این تابوت توسط مجاهدین و بیداری اسلامی كه در سرزمین های اسلامی پدید آمد، گذاشته شد كه با عزم متین در مقابل حملات امریكا ایستادند.

از یاد نباید برد كه این همه برای دخول سیاست های اسلامی در داخل توده های امت صورت گرفته است. این جنبه ها كار را برای امریكا بخاطر پیاده ساختن سیاست هایش از طریق قوانین بین المللی كه برای خود ساخته بود، دشوار ساخت. اگر مسلمانان عراق در مقابل این حملات وحشیانه ی امریكا از خود ثابت قدمی نشان نمی دادند، نقض این قانون بین المللی از طرف امریكا هیچ گاهی مد نظر گرفته نمی شد؛ اما این کار امریكا برای خودش درد سر ساز شد.

این تحقیر برای امریكا كم نبود كه مسلمانان شجاع سوریه نیز دست به كار شدند و پرده از استعمار و وحشت غرب برداشتند و جامعه ملل را كاملاً عقیم ساختند. جامعه ملل كجاست وقتی امریكا و روسیه دست به دست هم شده و پلان قتل عام مسلمانان را می ریزند؟ جامعه ملل كجاست وقتی روسیه اطفال بی گناه را حتی در روز نمادین، روز كودك به وحشیانه ترین شكل ممكن بمباردمان می كند؟ جامعه ملل كجاست و قتی حزب و ملیشه های حمایت شده از طرف ایران با كسانی می جنگند كه تنها گناه شان تسلیم نشدن به استعمار و زور گویی های امریكا است؟ جامعه ملل و قوانین بین الملل كجاست وقتی كشورهای فرانسه، امریكا، اردن، تركیه، ایران و روسیه دست به دست هم شده و مسلمانان سوریه را بمباردمان كرده و قصداً شفاخانه ها و خبازی ها را هدف قرار می دهند؟ این جامعه ملل كجاست وقتی مسلمانان فلسطین توسط دولت یهود و مسلمانان كشمیر توسط دولت هند قتل عام می شوند؛ درحالی كه قطع نامه های جامعه ملل دهه های قبل تایید و به مرحله اجرا گذاشته شده است؟ چرا این نهاد صرف وقتی خود را نمایان می كند كه هدف مانع شدن حركت ارتش مسلمانان است تا آن ها را عقیم ساخته و متوقف کند؛ در حالی كه امت بالای آن ها صدا می زند كه بیایند و آن ها را از ظلم ظالمین نجات دهند.

رابرت كاگن یكی از مشهورترین نیوكانسروتف ها در كتابش به نام "ابرقدرت ها هیچ گاهی ازین مقام كنار نمی روند، چیزی كه كشور خسته ما از دنیا بدهی دارد" با این الفاظ آغاز می كند: «در نتیجه ی جنگ جهانی دوم پلان نظم نوین جهانی پا به عرصه وجود گذاشت. این نظم چنان نظمی است كه به رهبری واحد همه كشورهای دنیا تحت حکمرانی امریكا باور دارد؛ اما این پروژه درین روزها دچار سراشیب های زیاد و حتی سقوط شده است. حالات جهان رو به تحول است و مسیرهای نو درحال هموار شدن، ما خود شاهد هستیم كه در بسیاری از مسایل سرنوشت ساز، قوانین و نظم بین الملل كه توسط جامعه ملل رهبری می شود مرده است. این وقتش است كه نهاد جدیدی به جای این نهاد بیاید و جهان را از شر این پروژه خبیثانه نجات دهد.»

نتیجه

  1. لیبرالیزم رو به زوال است، نه تنها در امریكا، بل در تمام جهان.
  2. امریكا تقسیم شده است؛ حتی بعد از تعیین رئیس جمهور امریكا، حركت دیگری به وجود آمد كه شعار شان "او رئیس جمهور من نیست" بود. این تفاوت تنها تفاوت میان اشخاص نیست؛ بل نماینده گی از تفاوت های بزرگی بین توده های مردمی می كند.
  3. در سیاست امریكا از طرف نیوكانسروتف های مداخله گر، مداخله های مبنی بر خنثی سازی تهدید بزرگ خلافت اسلامی و قوت گیری چین خواهد شد؛ چون این دو تهدید بیشتر از زمان بوش امكان پذیر است.
  4. در سیاست امریكا ناسیونالیست ها نیز دخیل خواهند شد. این ها كسانی اند كه برای پیروزی دونالد ترامپ پا به صندوق ها رأی گذاشتند و می خواهند امریكا را زیادتر در مسایل داخلی مصروف سازند كه این كارشان تطبیق اجندای نیوكانسروتف های مداخله گر را سخت تر می سازد.
  5. نفرت در مقابل استعمار امریكا، بیداری سیاسی امت اسلامی، انزجار مردم از اداره ترامپ و از شناختی كه در باره اسلام ستیزی این اداره دارند، تطبیق پلان های امریكا را به این كشور سخت خواهد ساخت. عناصر فوق كار را برای مزدوران امریكا كه آنها را تحت نام متحدین محلی پوشش داده، سخت خواهد ساخت.
  6. قسمی كه قبلاً تذكر یافت، نیوكانسروتف ها نهادهای بین المللی را كه حتی در جریان حكومت لیبرال-انترنشنالیست ها را که ضعیف شده اند، دست كم گرفتند.
  7. جامعه ملل و دیگر نهادهای بین المللی كه از جمله وسایل قوانین بین الملل بودند، بعد از ضعیف شدن عمومی امریكا و راه یابی نیوكانسروتف ها در اداره ی امریكا بیشتر از پیش ضعیف خواهد شد.
  8. خیزش ایدیولوژی جدید باعث انهدام ایدیولوژی فعلی است.

برای انهدام هر ایدیولوژی، بودن ایدیولوژی بدیل برای توده های مردمی امر حتمیست؛ گرچه این دلایل همه و همه رجعت به ضعف امریكا دارد؛ درحالی كه امریكا نماد اصلی سرمایه داری است، این عناصر برای زوال این نظام كافی است. این نكات همه و همه بیان گر فرصتی است كه در دست است و آن همانا خیزش ایدیولوژیی است كه توسط دولت مقتدر، خود مردم را از چنگال زهراگین سرمایه داری نجات دهد.

تاریخ گواه این پدیده است، تاسیس خلافت بود كه امپراتوری روم، ابر قدرت آن زمان را به زانو در آورد. این خلافت بود كه رنسانس اروپا را تحت تاثیر خود در آورد و باعث انقلاب ها و ایدیولوژی های جدید شد و اما كشورهای سرمایه داری فرانسه و انگلیس با ایدیولوژی پلیدشان به از بین بردن این دولت مقتدر در آن زمان آستین بر زدند. بعدها اتحاد جماهیر شوروی بود كه با ایدیولوژی كمونیزم، رقیب دولت های سرمایه داری شد و این امریكا بود كه به خاطر جنگ ایدیولوژیك، حتی دست به جنگ سرد زد که بعدها لیبرال-سرمایه داری بدیل كمونیزم شد.

اگر حالا ایدیولوژی دیگری روی كار آمده و قدرت گیرد، می تواند به بسیار آسانی سرمایه داری را به چالش كشانده و راه های جدیدی دیگر پیشنهاد كند و دیوارهای این نظام را كه از قبل لرزان است، بیشتر بلرزاند. این ایدیولوژی باید در جنبه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی راه حل تقدیم کند كه به غیر از اسلام هیچ ایدیولوژی دیگری قادر به این كار نیست.

راه حل های اقتصادی اسلام

اسلام به واحد پول با پشتوانه ی طلا و نقره تاكید دارد. تطبیق این راه حل مانع خوبی سد راه انفلاسیون-انفلاسیون عبارت از افزایش مقدار پول زیادتر از نیاز آن در اقتصاد و یا عبارت از افزایش متداوم قیمت ها و کاهش متداوم ارزش پول است- ناگهانی و ضرورت به سود است. اسلام تقسیم سرمایه را، راه حل اساسی برای حل مشكلات اقتصادی می داند و ضروریات را به اولیه و دومی تقسیم می كند. این راه حل اسلامی به عدم مساوات طبقاتی كه زاده ی نظام سرمایه داری است، نقطه پایان می گذارد.

اسلام از استفاده شدن مردم توسط خودشان جلوگیری می كند. برای این كار اسلام خصوصی سازی منابع طبیعی، به ویژه منابع انرژی را از بین برده است. اسلام نظام مالیه دهی را بیان می دارد كه در آن فقط مردم سرمایه دار و آن هایی را كه قادر به پرداخت مالیه هستند، مالیه می پردازند. اسلام به تمام معنی از سود جلوگیری می كند. نظام خلافت می تواند به ملت های ضعیف از طریق قرض های بدون سود خیلی مفید واقع شده و آن ها را به پا ایستاده كند كه این قانون در نظام سرمایه داری و تحت قوانین بانك های بین المللی "IMF" اصلاً جای ندارد، قرضی كه این بانك ها و این نهاد به ملت های ضعیف از نگاه اقتصادی می پردازند، فقط به خاطر مزدور ساختن آن هاست.

راه حل قانونی اسلام عدالت است. بی عدالتی در نظام سرمایه داری كه زاده ی قانون اصلی این نظام از دموكراسی سرچشمه گرفته است، بودن صلاحیت تقنین در دست طبقه ی نخبه است؛ اما اسلام این بی عدالتی را ریشه كن می سازد. در اسلام صلاحیت تقنین را صرف الله سبحانه وتعالی دارد و اگر مشكلات معاصر پیش آید اسلام از راه اجتهاد به آن پرداخته و مشكل را به بهترین شكل ممكن حل می كند. پروسه ی اجتهاد شامل سه بخش اساسی است: مطالعه ی موضوع معاصر، مطالعه كتاب قرآن و صادر نمودن حكم بالایش با مقایسه به چیزی كه به آن در كتاب قرآن اشاره شده است. این پروسه بدیلی است برای تقنین در سرمایه داری كه استوار بر قوانین سیكولار-دموكراسی بوده و صرفاً استوار بر سازش و منفعت است.

تنها همین نظام است كه می تواند، مرد و زن را به حقوق حقه ی شان رسانده و مردم را بدون تعصبات در قوم، دین، نژاد و رنگ با هم در زنده گی خوب و آرام متحد كند.

راه حل های سیاسی اسلام

 این فقط اسلام است كه سیاست را غمخوار امور مردم تعریف می كند. در نظام اسلام به رهبران بار گرانی سپرده شده كه آن را انتقال دهند، نه مانند نظام های چون دموكراسی كه در آن به قدرت رسیدن را برای خود تحفه ای می دانند. سیاست و قدرت در اسلام یك وجیبه است نه مسلك و تجارت.

غرب حتی درین واپسین روزها كه آن را دوره های بیرون آمدن از دوره های سیاه نامیده است، نتوانسته كه حاكمیت قانون را در سرزمین های شان بیاورد و حتی تا حال رهبران از مصئونیت قانونی بر خوردار هستند. این اسلام است كه حتی رهبران را در مقابل قانون به مثابه ی یك فرد عادی می داند. در قدم دوم، مسئول بودن و مسئول ساختن رهبر در اسلام، یك انتخاب نه، بل یك وجیبه است. این وجیبه استجواب از خلیفه و رهبران دیگر، توسط محكمه ی مظالم كه در آن قاضی مظالم صلاحیت استجواب را دارد، مجلس امت، احزاب سیاسی و در كل امت مسئول امر به معروف و نهی از منكر، دستور از رهبر و خلیفه مسلمانان است.

پاكستان به این مقام مناسب است، دولت این چنینی می تواند از هر كشور قویی در جهان اسلام بروز كند. بیایید این جا پاكستان را منحیث دولت مناسب به این كار به بحث گیریم. پاكستان ششمین كشور دنیا از لحاظ وسعت نفوس با معادن بی شمار و عقیده ی عمیق در اسلام است. این كشور هشتمین ارتش را در دنیا داراست و با داشتن بمب های اتم، قوی ترین ارتش در جهان اسلام محسوب می شود. این كشور سابقه و تجربه ی شكست ابر قدرت ها را دارد؛ مثلی که ابرقدرت زمان؛ یعنی اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در آورد. پاكستان با تكیه بر زراعت منحیث ستون فقرات این كشور توانایی این را دارد كه نقطه عطف تاریخ اسلام شده و برای برپایی خلافت راشده دوباره بر روش نبوت شود كه این خلافت ایدیولوژی اسلام را به جهانیان خواهد رساند. دشمن این را خیلی خوب می داند و در چندین بیانیه در سال های اخیر به این مطلب اشاره كرده است.

در ذیل به بیانیه هایی می پردازیم كه در صورت آمدن دوباره خلافت بر روش نبوت، پاكستان را منحیث تهدید بزرگ مطرح می كنند. در یك مصاحبه در مارچ ۲۰۰۹م، مشاور قوماندانی مركزی امریكا چنین گفت: «پاكستان با داشتن ۱۷۳ میلیون نفوس، ۱۰۰ بمب اتمی و ارتش بزرگ تر از ارتش ایالات متحده کار را به جایی کشیده كه انقلاب بزرگی در راه است و با آمدن این حالت، همه چیزی را كه ما در تاریخ جنگ با تروریزم دیده ایم تغییر خواهد داد.»

هم چنان گزارشی در ۱۶ نومبر ۲۰۰۹م كه در نیویارك تایمز چاپ شد چنین صراحت داشت: «ترس اولیه ی ما از انقلاب افراطی ها که در پاكستان انجام می دهند، می باشد.» بعداً یكی از فرستاده گان ارشد اداره اوباما برای افغانستان و پاكستان اسم حزب التحریر را گرفت كه هدفش اعاده خلافت بر منهج نبوت است.

دولت هند نیز درین باره بی تفاوت ننشسته است، یكی از مقامات بلند پایه امنیت ملی هند در بیانیه اش گفت: «ترس ما از بمب های اتمی پاكستان است. هم چنان، ترس ما ازین نیست كه ملاها در پاكستان قدرت را در دست گیرند؛ بلکه ترس ما از كارمندانی در دولت پاكستان است كه خلافت خواه هستند كه بعضی ازین ها آروزی داشتن و رهبری ارتش دولت واقعی اسلامی را دارند.»

در یكی از بیانیه های ۵۰ دقیقه ای صوتی هیلاری رودهام كلینتون در مراسم اشتراك پولی كه در فبروری ۲۰۱۶م، شروع و تا سپتمبر ۲۰۱۶م، ادامه داشت چنین گفت: «پاكستان تا آخرین حد توان برای توسعه ی بمب های اتمی خود می كوشد و این كشور با دشمنی عمیقی كه با هندوستان دارد تا آخرین امكانات دست داشته اش به این مسیر روان است.» او هم چنان اضافه كرد: «اما ما ازین هراس داریم كه جهادی ها درین سرزمین قدرت را در دست گیرند و آن وقت درین كشور حتی حملات انتحاری با بمب های اتم را شاهد خواهیم بود؛ بناً حالت ازین بدتر امكان نخواهد داشت.»

تنها این بیانات چشم گیر نیستند كه به قدرت پاكستان در اعاده خلافت تمركز دارند؛ بل عكس العمل ها در داخل پاكستان از طرف مردمی كه حاضر به آوردن خلافت در سرزمین شان هستند، دیگران را به لرزه در آورده است. گرایش افكار عامه در پاكستان تا حدی است كه لیبرال ها درین كشور از تطبیق پلان های شان ناامید شده اند و حتی این ناامیدی را رسانه ای كرده اند. آخرین كار برای این تغییر عالی در پاكستان فراهم آوری قناعت كسانی است كه در قدرت هستند كه بعد ازین مرحله به مرحله شگوفایی امت شروع خواهد شد.

اناتول لیوین در كتابش به نام "پاكستان: یك كشور با استقامت"‌ در باره ی انقلاب درین كشور چنین می نگارد: «در پاكستان همیشه كودتاها به طورعموم توسط دولت و فرماندهان درون نظام صورت گرفته است، نه توسط اشخاص پایین رتبه كه این امر این كشور را از كشورهای افریقایی و دیگر كشورها متمایز می سازد. تنها چیزی كه برای پاكستانی ها ضرور است این است كه تعداد كافی از سربازان پاكستان با فشار اخلاقی و احساسی روبرو شوند و این به اندازه زاینده ی قدرت درین كشور است كه بهای خیلی سختی برای دشمنان شان خواهد داشت. كافیست وظیفه ی شان كه دفاع از پاكستان است و عزت شان كه به دفاع آن از همه چیز گذشته می توانند، توسط فرماندهان شان زیرپا شود تا کودتای دیگری از طرف نیروهای مسلح این كشور به دشمنان نشان داده شود. تا جایی كه من می دانم كافیست كه امریکا یكی از بخش های پاكستان را تحت حمله ی نظامی قرار دهد و فرماندهی پاكستان در امر فرماندهی به نیروهای مسلح این كشور ناكام بماند كه به شكل عموم همه ارتش پاكستان به این انقلاب دست بزنند.»

مطلب فوق الذكر اهمیت كار بالای كسانی را كه مهم اند بیان می دارد، این همان است كه در قضیه قتل اسامه بن لادن رخ داد. ما همه می دانیم كه حالت آن وقت از چه قرار بود، این جا نیز سناریوی همان قضیه تكرار می شود. در خط كنترول همان قضیه رو به تكرار است؛ درحالی كه دولت هند اوضاع را روز به روز خراب تر می كند، پاسخ فرماندهان پاكستان به عساكر محترم و مخلص این كشور اصلاً قناعت بخش نیست.

آن امریكا بود، این هند است و تسلیمی در مقابل دولت هند و امریکا به هیچ وجه با گفتن این كه ما نمی توانیم با یك ابر قدرت بجنگیم توجیه شود. مسئولیت عساكر مخلص در ارتش پاكستان در قبال امت، این مولفه را واضح می سازد كه عساكر در ارتش پاكستان از احساسات كار نگرفته و عاقلانه بسنجند و دست به كارهای نمادین نزنند، قبل ازین كار به صدای دولت خلافت منحیث دولت ایدیولوژیك لبیك گویند و از توان و قدرت كسانی كه این ندا را به آن ها كرده اند، با خبر باشند.

در مرجله ی دوم، دور نمایی كه به آن ها پیشنهاد می شود، باید وضاحت صد درصدی داشته باشد. این مسئولیت دعوتگران است كه كتله ی خود را به  بهترین سطح رهبری رسانده و این دعوت را با وضاحت و قوت تمام به مردم و دولت پاكستان که از نخبه ترین و متنفذترین مردم در میان امت هستند، برسانند.

الله سبحانه وتعالی می فرماید:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لاَ یشْرِكُونَ بِی شَیئًا

[نور: ۵۵]

الله سبحانه وتعالی به كسانی از شما كه ایمان آورده اند و كارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد كه آنان را قطعاً جایگزین  پیشینیان و وارث فرماندهی و حكومت خویش در زمین خواهد كرد(تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پیشینیان(دادگر و مؤمن امت های گذشته) را جایگزین(طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود(در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) كرده است(و حكومت و قدرت را بدانان بخشیده است). هم چنین آئین(اسلام نام) ایشان را كه برای آنان می پسندد، حتماً(در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدّل می سازد(آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از دیگران تنها) مرا می پرستند و چیزی را انبازم نمی گردانند. بعد از این(وعده راستین) كسانی كه كافر شوند، آنان كاملاً بیرون شونده گان(از دایره ی ایمان و اسلام) بشمارند(و متمرّدان و مرتدّان حقیقی می باشند).

عبدالمجید باتی

عضو دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

در نظام دموکراسی محکمه نظامی و ملکی هر دو ظالم هستند! برای عدالت، قانون ساخته بشر را از بین ببرید و خلافت راشده بر منهج نبوت را تاسیس نمائید! Featured

به تاریخ ۹ جنوری ۲۰۱۷م در جلسه افراد عالی رتبه که با اشتراک افسران نظامی و غیر نظامی تحت رهبری صدر اعظم پاکستان در مورد محکمه نظامی دایر گردیده بود، تصمیم بر این شد که حکومت فدرالی، پروسه مشوره دهی را آغاز نماید تا با آوردن اصلاحات در قانون اساسی برای ادامه این محکمه دلیلی بیاورد. در جنوری ۲۰۱۷م محکمه نظامی بعد از حمله  مرگبار به مکتب نظامی در پشاور، تاسیس گردید که بخشی از طرح اقدام ملی کشور به شمار می رفت. در اصل این محکمه، برای دو سال تاسیس گردیده بود که در آن زمان حکومت هدف تاسیس آن را چنین ابراز داشته بود: «محکمه ملکی، دوسیه های دهشت افگنان را بصورت مؤثر و دقیق بررسی کرده نتوانسته تا آنها را محکوم کند.» هم چنان آن ها استدلال کرده بودند که در دو سال پیشرو، محاکم ملکی را معیاری خواهند کرد. به هر صورت، حکومت از همان آغاز تصمیم  استقرار محکمه نظامی را داشت و از طرفی توان اصلاح محاکم ملکی را هم نداشت. 

محاکم ملکی فعلی اصلاح ناپذیر است، زیرا آن محاکم به اساس قرآن و سنت حکم نمی کنند. محاکم فعلی توسط انگلیس اشغالگر تاسیس گردیده و اضافه از این نمی تواند دوام بیاورد. این محاکم توسط استعمارگران برای سرکوب مسلمانان و دین شان طراحی شده است و آن چیزی است که تسلط کفار را بر مسلمانان هموار می کند. عدالت برای مسلمانان در قانون ساخته بشر نیست و باید در جستجوی از بین بردن آن شوند. تاسیس محاکم نظامی نمی تواند مشکلات مردم را حل کند، زیرا آن محاکم به اساس احکام اسلام حکم نمی کنند. خواه محکمه ملکی و یا نظامی باشد، هردو در نظام دموکراسی عاری از عدالت اسلامی است.

اگر بر مسلمانان در محکمه مدنی به اساس قانون ساخته شده بشر ظلم می شود، پس چطور محکمه نظامی می تواند که عدالت را برای مسلمانان در محکمه نظامی که قانون آن هم توسط عین شخص ساخته شده است، تأمین کند؟

در حقیقت از زمان شروع طرح اقدام ملی بدینسو صدها تن از علما و فعالان مسلمان که برای تاسیس خلافت کار می کنند، حبس گردیده است. زیرا آن ها خواهان اسلام در تمام ابعاد زنده گی شان هستند. فرق واقعی میان محاکم ملکی و نظامی اینست که محکمه نظامی در سرکوب مسلمانان بسیار زشت و از انظار مردم پنهان است و رسیده گی به آن هم مشکل. این چیزی است که رژیم فعلی در جستجوی آنست؛ چون طرح اقدام ملی، پلان امریکایی است و هدف آن از بین بردن احساسات اسلامی علیه اشغال افغانستان توسط امریکا و اشغال کشمیر توسط هنداست.

الله سبحانه و تعالی مسلمانان را تنها از مراجعه کردن به طاغوت منع نکرده، بلکه باید به آن دشمنی کرده و از آن عقده به دل داشته باشند. چنان چه الله سبحانه و تعالی می فرماید:

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً ‏

[نساء: ۶۰]

‏(ای پيامبر!) آيا تعجّب نمی كنی از كسانی كه می گويند بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند(ولی با وجود تصديق كتاب های آسمانی، به هنگام اختلاف)، می خواهند داوری را به پيش طاغوت ببرند(و حكم او را به جای حكم الله بپذيرند؟!). و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه(به الله ايمان داشته و) به طاغوت ايمان نداشته باشند. در حالی که شیطان می خواهد آنها را از راه حق  گمراه كند.

برای تضمین عدالت، بالای مسلمانان واجب است که خلافت را بطور کامل پذیرفته و شانه به شانه با شباب حزب التحریر یکجا برای تاسیس آن کار کنند. تنها راه اصلاح، چه در محاکم ملکی و یا نظامی، اینست که محاکم دموکراسی را از بیخ و بن بر کنده و خلافت اسلامی را به منهج نبوت تاسیس کنیم.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

با اره سر می بُرند؛ با پنبه پاک می کنند!

خبر:

به گزارش شبکه تلویزیونی طلوع نیوز، در جنوب شرق ولایت پکتیکای افغانستان، هزاران زن دور از انظار عامه در مکان های غیر رسمی نگهداری می شوند؛ اما دولت این قضیه را پنهان نگهداشته، در حالی که سازمان های حقوق بشر و حقوق زن در پی افشای این مسئله هستند. (منبع: طلوع نیوز)

تبصره:

سازمان ملل متحد و دفتر عالی حقوق بشر ادعا دارند، که بخاطر آزادی و مساوات حقوق تمام انسان ها بدون در نظرداشت سمت، نژاد، قوم، جنسیت، مذهب، لسان و دیگر خاصیت های انسانی کار می کنند، اما این ها شعارهای عوام فریبی است که بخاطر سوء استفاده از زنان سر می دهند؛ سازمان های مدافع حقوق بشر در پی آن اند تا آمار زنانی را که در روستاهای افغانستان حقوق شان نقص شده و مورد آزار و اذیت مردان خانواده خویش قرار گرفته اند را بسیار بالا نشان دهند و خود را به عنوان ناجی این زنان معرفی کنند.

ولی قضایای ظلم و ستمی که از جانب دولت های سیکولار غرب بالای زنان امت مسلمه صورت گرفته، کاملاً پنهان نگهداشتند و در پی افشای آن نیستند، و می خواهند مثل یک راز نگهدارند؛ زیرا عامل همه بدبختی ها، دربدری ها، ظلم و ستم، بی عدالتی ها و...، خود همین سیکولارهای غرب می باشند که با راه اندازی جنگ های داخلی می کوشد تا خود را بیشتر به هدف نزدیک کنند.

چنان چه پزشگانی که جایزه نوبل سازمان ملل متحد را به دست آوردند، برای جلوگیری از جنگ هسته ای گزارش داده بودند که بیش از ۲۲۰ هزار افغان را در ۱۲ سال جنگ-جنگ های اخیر- از بین برده است. رهبری این جنگ ها را امریکا به عهد داشته، که امروزه از اثر رهبری این کشور در جنگ های افغانستان، افغان ها بیشترین ریکارد گشته ها را ثبت کرده اند. تعداد زیادی از اطفال و زنان نیز شامل این کشته شده گان اند. چنان چه در حملات هوایی نیروهای ناتو-پیمان اتلانتیک شمالی- بسیاری از زنان روستایی زخمی و یا کشته شده اند، و تعدادی از این زنان مظلوم هم به صورت غیر مستقیم با جبر و اکراه توسط این سیکولرهای زن ستیز از بین برده شده اند.

طبق گزارش سازمان ملل متحد در چهار ماه نخست سال ۲۰۱۶م، به تعداد ۹۵ زن کشته و زخمی شده اند، بیش از میلیون زن آواره گردیده که حتی از ابتدائی ترین امکانات زنده گی نیز برخوردار نیستند. در عین حال اطفال شان نیز از تمام امکانات زنده گی و تحصیلی محروم می باشند.

طبق بررسی های سازما ن جهانی غذا، افغانستان ۱۶۹ کشور غریب در جهان است، که ۱.۵ میلیون نفر در این کشور در معرض بحران غذایی اند، که ۵۰ درصد از این ها خانواده هایی می باشند که زنان سرپرستی شان را عهده دار هستند. زنان به علت این که سرپرستی یک خانواده را عهده دار بوده و نان آور خانه اند، مجبور می شوند تا دست به گدایی گری یا دیگر کارهای غیر عادی بزنند.

بناً جنگ های طرح شده در افغانستان به رهبری امریکا، تهدید بزرگی است که زنده گی میلیون ها تن از زنان افغان نیز از این فاجعه سیکولران غربی متاثر گردیده است. این استعمارگران سیکولر زیر چتر حقوق بشر، سازمان ملل وغیره هم چنان به جنایت، ظلم، ستم و بی عدالتی خود ادامه می دهند. در واقع نظام سیکولریزم به شکل مخوفی در افغانستان در حال اجرا است، و هدف شان هم چیزی دیگر جز متهم ساختن نظام اسلامی نیست. 

پس مبلغین غربی، خشونت مردان افغان برعلیه زنان را از چیزی که است بیشتر نشان می دهند. اما این ها حقوق زنان را که خود زیر پای می کنند و به یک لحظه صدها زن مسلمان را به خون و خاک می کشانند و صدها زن دیگر را بیوه و بی سرپرست روانه سرک ها می نمایند، نه خشونت می پندارند و نه جنایت!

در حالی که در حقیقت در جوامع سیکولریستی غرب، حقوق زن کاملاً زیر پا شده و از زن تنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به منفعت استفاده می شود. وقتی ارزش زنان خودشان به اندازه ابزاری باشد، پس خودتان قضاوت کنید که ارزش زنان مسلمان چه قدر خواهد بود! زنان مسلمان در جوامع غربی-سیکولریستی- به صورت وحشیانه مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت جنسی قرار گرفته و در معرض انواع و اقسام تبعیض ها قرار دارند، ایشان حتی اجازه پوشیدن حجاب اسلامی را ندارند؛ پس این ها خشونت، ظلم، ستم و جنایت نیست چیست؟!

کجاست حقوق بشر؟ کجاست جنبش های فمنیستی که در برابر بی عدالتی های نظام سیکولریزم قد علم کند و در مقابل این همه جنگ، خشونت و تبعیضی که بر بالای زنان مسلمان تحمیل شده و حتی اجازه پوشش را نیز از زنان گرفته به پاخیزند؟! در واقع این سازمان ها نیز برمبنای برنامه های سیکولریزم ایجاد شده تا باورهای سیکولریستی را در بین جوامع اسلامی و زنان مسلمان پراکنده کنند، و اسلام و مفاهیم اسلامی را دهشت افگن جلوه دهند.

بنابرین، زنان مسلمان سرزمین افغانستان باید آگاهانه با مسایل برخورد کنند و بدانند که سیکولران غرب با برنامه های خود هیچ گاه خیرخواه زنان امت مسلمه نبوده، بلکه همواره در پی تخریب افکار آنان هستند. بدانند که این و ضعیت زمانی تغییر می کند، که کاملاً این نظام و سیستم تغییر کند و جایش را به نظام و سیستم درست که همانا شریعت اسلامی می باشد، بدل کند. این شریعت اسلامی است که در چارچوب آن مادران و خواهران ما احترام می شوند. ایجاد نظام اسلامی تنها زمانی میسر است که همه با هم در راستای ایجاد خلافت اسلامی به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم بکوشیم و از هیچ نوع تلاش در این زمینه دریغ نکنیم.

نویسنده: امانه عابد

نوشته شده برای دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

فهرستی از خیانت های اردوغان

خبر:

همکاری سه جانبه بین روسیه ایران و ترکیه، مؤثرترین راه به تصفیه بحران سوریه است. سرگی لاروف وزیرخارجه روسیه  گفته است که: «مسکو، تهران و انقره سندی را جهت تصمیم گیری حل بحران سوریه طرح و آماده کردند.» روز سه شنبه  وزیرخارجه روسیه جلسه ای را با همتایانش، مولود چاوش اوغلو وزیر خارجه ترکیه و محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران در مسکو برگزار کرده بود. (Source: rt.com/news)

تبصره:

برخی ها گفته اند: در جنگ اولین قربانی سخن حق است، این حرف تا جایی درست هم است. گهگاهی حقیقتی را که همانند آفتاب می درخشد تحریف کرده و به مردم وارونه می سازند؛ اما جز کسانی که الله سبحانه وتعالی به آن ها رحمت فرو فرستاده، دیگران همه فریفته می شوند. این جعل کاری همانند نمایش بوکسی است که در آن مانورهای به منحرف و گمراه کردن حریف می انجامد که آماده گی عکس العمل را به عملی بگیرد که اصلاً قرار نیست انجام شود و یا هم حتی عملی که قرار است کاملاً برعکسش انجام شود. میدان بوکس بهترین مثال به پیمان سه جانبه میان ترکیه، روسیه و ایران برای حل بحران سوریه و مخصوصاً نقش بازی های ترکیه در آن جا است.

باتوجه به ایران، این کشور واضح ساخته که هیچ باکی از ریختاندن خون مسلمین در سوریه به خاطر حمایت از رژیم بشار ندارد. هم چنان نقش روسیه نیز درین معرکه واضح است، نقش این کشور بمباردمان نیروهای مخالف در امر اجبار آن ها به پیوستن به میزمذاکره در ژینو است که توسط امریکایی ها ساخته و پرداخته شده است. چنان که لاوروف این مطلب را به جلوگیری از طلوع دولت واقعی اسلامی که مخالفان ندای آن را بعد از فروپاشی رژیم مستبد بشار سر می دهند، قبلًا ارائه داده بود و نقش ترکیه در بحران سوریه نیز واضح است، این کشور هنوز هم کارش منحرف ساختن و گمراه کردن مردم است. برای وضاحت هرچه بیشتر این مطلب، به موارد ذیل می پردازیم.

در زمان انقلاب سوریه، ترکیه به مردم روحیه ی حمایت از بعضی از گروه های مخالف دولت را داد و این حقیقت است که بعضی حمایت های مالی و لوژیستکی بعضی گروه ها را انجام داد؛ اما تنها هدفش ازین کار کنترول مخالفان و هدایت آن ها طبق خواسته ها و پلان های امریکا بود. اهداف امریکا از آغاز انقلاب بدست آوردن بعضی گروه های مخالف برای تحول سکولار بعد از بشار اسد بوده است و ترکیه همانند غلام حلقه به گوش به امریکا خدمت می کند تا این کشور به تطبیق پلان هایش کامیاب باشد. این کشور خودش را نجات دهنده ی مردم شرق حلب به خاطر برقرار کردن آتش بس نمادین بین ایران، روسیه و گروه های مخالف وانمود می کند که در نتیجه ی آن راه مصون برای تخلیه ی شهر حلب از وجود افراد ملکی را مساعد ساخته است.

واقعیت اینست که ترکیه در انتقال گروه هایی که از آن ها حمایت می کرد به معرکه های عقیم شده با گروه البغدادی و PYD در جرابلس و الباب تحت نام "سپر رودخانه فرات" نقش بزرگی را بازی کرده است. ترکیه با تضعیف قرارگاه حلب این جبهه ی مهم مقاومت را تضعیف کرد، کار این کشور باعث شد که نیروهای ارتش سوریه قدرت گرفته و با کشت و خون غیر نظامیان، این شهر را اشغال کنند. بنابرین این کشور از کدام راه مصون تخلیه ی این شهر و از انجام هم چو فعالیت ها که باعث این گونه حالات می شود، سخن می گوید؟

اگر آتش بس را به تأمل بگیریم، ما از کدام آتش بس سخن می زنیم؟ در حالی که نیروهای رژیم بشار از هر لحاظ و حتی از کمک های بین المللی حمایت شده و نیروهای مخالف عمداً تضعیف می گردند؛ واقعاً ترکیه چه می گوید؟ تسلیم شدن در جنگ به این رژیم مستبد و تحویل دادن حلب و جاهای دیگر به این رژیم سفاک فقط به خاطری که مخالفین ضعیف هستند؟‌ اگر اردوغان واقعاً از سرنوشت مسلمانان در سوریه نگران است، پس باید به جای فریادها برای آتش بس، ارتش ترکیه را برای حل موضوع سوریه فرستاده و این مسئله را در چند روز محدود حل کند؛ اما ترکیه این کار را نمی کند چون این کار در پلان امریکا جا ندارد.

آن چه پلان امریکاست همانا تضعیف مخالفان است، حتی بیشتر ازین؛ ترکیه می خواهد با این کار مجاهدین را به دو دسته(میانه رو و افراطی) تقسیم کند. این کشور از میانه روها خواسته تا ارتباط شان را با تندروان قطع کند؛ این در حالیست که ترکیه اتحادی را میان رژیم خونخوار ایران و روسیه کافر و مستبد مطابق پلان های امریکا به وجود آورده و حتی در همین حال هم می خواهد مسلمانان ضعیف و از هم متلاشی باشند. 

هم چنان خطابت این کشور در مورد جلوگیری از حمای ثانی با استقبال گرم تعداد کثیری از مسلمانان روبرو شد؛ مگر اردوغان با کشته شدن صدها هزار مسلمان به شمول زنان و اطفال به فاصله ی یک انچ هم از خود حرکتی انجام نداد.

لیست فریب کاری های اردوغان بیشتر ازین ها طول می کشد، اما من درین جا با همین ها اکتفا می کنم. می خواهم این موضوع را با حدیثی از پیامبر ارجمند مان حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم ختم کنم که می فرمایند:

الحرب خُدعة‏‏

جنگ خدعه است.

اما پرسش این جاست که کی باید فریفته شود، دشمنان اسلام و یا مسلمانان-مخصوصاً مسلمانان ترکیه- و یا برای این ها مسلمانان خود دشمنان اصلی اند؟!

نویسنده: اوکی پالا

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-هالند

ادامه مطلب...

ایتلاف خاینانه به رهبری سعودی را ترک کنید، زیرا در اسلام کمک و همکاری به حیث سرباز مزدور با صلیبیان غربی حرام است! Featured

  • نشر شده در پاکستان

خواجه محمد آصف وزیر دفاع پاکستان، به تاریخ ۶ جنوری ۲۰۱۷ میلادی، تأیید کرد که: «جنرال راحیل شریف رئیس متقاعد ستاد ارتش پاکستان با مشوره و رضایت حکومت پاکستان به حیث رئیس ستاد ارتش مشترک ۳۹ کشوریی ایتلاف عرب به رهبری سعودی را که با دهشت افگنی مبارزه کند، تعیین گردیده است.» این به هر شخص عاقل و آگاه واضح است که جنگ فعلی دنیای غرب تحت نام  مبارزه با دهشت افگنی جنگ با اسلام و مسلمانان است. این جنگ صلیبی به رهبری کشورهای غربی و نماینده گان شان در سرزمین های اسلامی تطبیق می گردد، می خواهند به واسطه ی این جنگ صلیبی امت بیدار شده را سرکوب کنند و آن ها در تلاش برای جلوگیری از احیایی مجدد خلافت به منهج نبوت یا کم از کم در تأخیر تأسیس آن هستند.

تا هنوز حاکمان فعلی مسلمانان کوشش می کنند که داوطلبانه نیروهای مسلح ما را در ایتلاف های جنگی منطقوی و جهانی با همکاری باداران شان، سهیم سازند. آن ها در تلاش برای قبولاندن نیروهای امت با تمام بی عدالتی ها علیه خود شان هستند، خواه به قیمت قتل عام، اشغال سرزمین ها یا انکار نمودن از آن که حق آن هاست-که با اسلام متحد شده و شریعت اسلامی را زیر پرچم خلافت تطبیق کند- تمام شود.

سوریه یک مثال خوب و واضح برای ماست، نماینده گان شان در تلاش هستند تا غربی های صلیبی که در به زانو در آوردن امت ناکام مانده اند، آن ها را با عساکر بزدل شان همکاری کنند؛ پس اکنون آن ها می خواهند تا عساکر مسلمان وظیفه ی کثیفی را انجام دهند؛ حتی آن ها در همکاری با آن ها در عجله هستند. در صورتی که الله سبحانه وتعالی متحد شدن یا همکاری در کار حرام را منع کرده است.

وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ

[مائده: ۲]

در راه نيكی و پرهيزگاری هم ديگر را ياری و پشتيبانی نمایيد و هم ديگر را در راه تجاوز و ستمكاری ياری و پشتيبانی مكنيد. از الله(سبحانه وتعالی) بترسيد، بی گمان الله(سبحانه وتعالی) دارای مجازات شديدی است.

ای نظامیان مخلص ارتش پاکستان! پس استفاده از ارتش مسلمانان در تمام جهان تحت نظر سازمان ملل صلیبی غربی، که اکنون رژیم خائن سعودی را استخدام نموده تا قدرت نظامی مشترک امت را در این مرحله ی تاریخی استفاده کنند، امروز آن ها در سوریه با سقوط حلب، امید تأسیس دوباره ی خلافت به منهج نبوت را ندارند. این امت بی قرار به عنوان اسلام بیدار شده اند؛ پس بر شماست که تقاضای رهبران خاین را در این گناه رد کنید. این خاینین چگونه در جستجوی کاهش نیروی قوی ارتش پاکستان به یک نیروی مزدور که در خدمت به صلیبی های غربی استعمارگر در تمام جهان باشند، هستند. تا هنوز آن ها به این پیشنهاد حزب التحریر که مسلمانان افغانستان، کشمیر، فلسطین و سوریه را همکاری کنند، به دید تمسخر می بینند.

در اسلام ریختاندن خون و جنگ و شمشیر کشیدن شما در اتحاد با هر غربی صلیبی در جنگ با مسلمانان حرام است. ای افسران! این بسیار تأسف آور است که یک جنرال پاکستانی از میان شما قوماندان ارتش مزدور برای از بین بردن یمن باشد؟ چون در این مبارزه هردو کشور؛ انگلیس جنایتکار و امریکای متکبر می خواهند در میان آن ها نفوذ داشته باشند. شما ایتلاف به رهبری سعودی خاین را برای الله سبحانه وتعالی، پیامبر صلی الله علیه وسلم و مؤمنان ترک کنید. حالاتی در پیش روی امت آمدنی است که شما شایشته ی آن هستید و اعطا کرده هم می توانید.

حالا به حزب التحریر تحت قیادت امیر شیخ عطا بن خلیل ابورشته نصرت دهید؛ پس از آن این خاینین اسیر خواهند شد و شما تحت قیادت خلافت راشده بالای مردم مسلمان سوریه، فلسطین، یمن، کشمیر اشغال شده، افغانستان و دیگر جاهای که مسلمانان بر شما حق دارند، گماشته خواهید شد. 

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

انجام تجلیل از روز ملکه زیبایی جهان؛ با هزینه عزت زنان مسلمان

به تاریخ ۲۵ دسمبر ۲۰۱۶ میلادی در قصر کوبایی ۱ مینزا در تونس، از روز ملکه زیبایی جهان برگزار گردید. به تعقیب این برگزاری و آمادگی گرفتن به این روز، ما زنان دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه تونس این روز را بطور ذیل تقبیح می کنیم:

  • تجلیل از روز ملکه زیبایی جهان، ارتباط به زنان امت مسلمه نداشته و این یک رسم خارجی است که هدف آن فشار آوردن خاصی برای گسترش فساد اخلاقی و انحطاط جامعه ما است. ما متاثر از تمویل کننده گان و تشویق کننده گان این روز هستیم. زنان مسلمان از رنج و مشکلات بی حد و حصری در زنده گی شان رنج می برند. بناً بر تمام مردم مخلص واجب است که متیقن شده و این ابتکار را تحریم کنند.
  • حکومت به جای این که یک شخص را برای اختراعش یا مطالعه علمی زیر نام بی عدالتی و فکر کردن آن و در عوض تنظیم کردن رقابت برای یک مطالعه ساینسی در یک دانشگاه خوب یا تشویق کردن شاگردان ممتاز که نمرات خوب را کسب کرده باشند، یا تنظیم کردن رقابت برای انتخاب حافظان خوب اناث و یا هم مطالعات عالی و کسب درجات بلند دایر نماید؛ در عوض رقابتی را تنظیم می کنند که زنان برهنه و مقبول را انتخاب کنند! این موضوع ننگین هیچ ربطی با احیایی مجدد زنده گی اسلامی زنان ندارد.
  • زنان به انقلاب معرفت ضرورت دارند، نه آن که آن ها در گودال ذلت و پستی انداخته شوند. این ابتکار، اولویت زنان نیست که آن ها برای آن ضرورت فوری داشته باشند که ظاهر خود را تغییر شکل دهند، در حالی که آن آرزوی اجتماعی آن ها نیست. با در نظرداشت دانش و اخلاق شان، منحیث شخصیت و مادر بودن شان است. به آن ها نباید بطور بازیچه اطفال و نمونه فیشن دیده شود و آن ها را در فساد و برهنگی اندازند. این بتکار خارجی است که در فرهنگ و قوانین ما نفوذ نموده است.
  • این ابتکار زهراگین برای بهره برداری، تمایلات و خواسته های مردان بلهوس بوده که اساس آن خالی کردن یک شخص از فکرش و متکی شدن اش بالای چهره ظاهری خود می باشد. واحد پیمایش برتری اش بر دیگران چهره ظاهری بوده و این انعکاس از مغز خالی در میان جوانان ما می باشد.
  • این ابتکارات انعکاس دهنده آنست که چطور با زنان برخورد صورت بگیرد و منحیث ابزار تولید، از آن ها استفاده شود، و به معنی جمع آوری سرمایه، در فرهنگ نظام سرمایه داری است. این رقابت ملکه زیبایی، از زن یک مطاع گنده می سازد، از وی بحیث عکس تزئین استفاده می کنند؛ وسیله نمایش خوب، چیزی زیبا برای جلسات و وسیله خوب برای بازاریابی محصولات مختلف که تنها در یک تلویزیون هم نیست، یا اعلانات بازاریابی که زن را وسیله آن قرار داده است!
  • این رقابت های عجیب با زنان تونسی ناسازگار بوده و در جستجوی به تصویر کشیدن چهره های زنان تونسی که مبتذل، زشت و محروم از شناخت فرهنگ اسلامی شان است، می باشد. آن یک نمونه زنان غربی در سرزمین های اسلامی بوده که برای تحکیم افکار سیاسی و تملق و چاپلوسی از جانب آن ها است.
  • کار و امور زنان تونسی مانند زنان مسلمان صادق و راست است. زن مسلمان با دین خود محبت داشته و مشتاق برگشت اسلام منحیث نظامی که اعاده کننده عزت، جلال و شأن مقام  زن می باشد. به این دلیل ما هیچگاه به نظام سرمایه داری اجازه نخواهیم داد که ما را پست و مبتذل سازد. ما هیچ‌گاه به غرب و هواداران آن ها اجازه نخواهیم داد تا از ما برای منافع خودشان استفاده کنند.
  • واقعاً زنان تونس در جستجوی آزادی نمایشی منحط از آن ها نیستند و آزادیی می خواهند که باید تنها به اساس اسلام باشد نه به اساس نظام سرمایه داری کفری که به آن ها داده شده، در حالی که این آزادی(غربی)، حاکمیت الله سبحانه وتعالی را رد کرده-یا به اساس آزادی دموکراسی که به زنان داده است- تا وجودشان را به حیث کالای تجارتی به نمایش بگذارند و از آن ها استفاده سوء نمایند.
  • بنابر این، ریشه اصلی حل مشکلات زنان تونسی و تمام زنان کشورهای اسلامی در حاکمیت شریعت الله سبحانه وتعالی و تاسیس خلافت به طریقه پیامبر صلی الله علیه وسلم است. خلافت انسانیت زن را دوباره اعاده کرده و حقوق زنده گی او را-به عنوان تنها بنده گی به الله سبحانه وتعالی و بدون شرک- تامین خواهد نمود و سعادت را تنها می توان در زیر سایه شریعت الهی و قضاوت دین الله سبحان دریافت کرد.

وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

[صف: ۸]

ولی الله نور(آئين) خود را كامل می گرداند، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند.‏

بخش زنان دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه تونس

ادامه مطلب...

خون اطفال و زنان مسلمان چنان رنگ باخته که تاوان اشتباهات امریکا را می دهد؛ اما چرا؟!

خبر:

به گزارش شبکه تلویزیونی الجزیره، قوای ناتو، حملات هوایی را به تاریخ ۵  اکتوبر سال ۲۰۱۶ میلادی در شمال ولایت کندز بر ضد گروه طالبان راه اندازی کرد که در اثر این حملات ۳۰ تن از غیر نظامیان-که مشمول زنان، کودکان و اطفال نوزاد می شود- کشته و ۲۵ تن دیگر زخمی شدند. این حملات خشم مردم منطقه را برانگیخت، که در نتیجه دست به اعتراض زدند. معترضان با سردادن شعارهای؛ چون: مرگ بر امریکا، مرگ بر رئیس جمهور اشرف غنی، ما از قاتلین انصاف می خواهیم و گناه این اطفال معصوم چه بود؟! وعده کردند که خودمان انتقام خون قربانیان خود را می گیریم. این معترضان به رسم اعتراض، تابوت قربانیان خود را در مقابل دفتر والی این ولایت انتقال دادند.

این در حالی است که ماموریت نظامی امریکا در سال ۲۰۱۴ میلادی ختم می شد و قرار بر این بود که تنها در مواقع ضرورت با نیروهای افغان حق همکاری را دارند. ولی برعکس؛ عملیات نظامی این کشور تا هنوز ادامه دارد. در پیوند به این رویداد، نظامیان امریکایی گفته اند که بعضی حملات هوایی اشتباه می باشد و گفته اند که در این عملیات نیز اشتباه صورت گرفته است. (منبع: شبکه الجزیره)

تبصره:

پذیرفتن هجوم ناتو در افغانستان به خاطر پاک سازی شورشیان و جنگ بر علیه آن ها بسیار احمقانه است؛ و این تنها یک ادعای محض است. چنان چه خود شان به خود قوانین و هدف تعیین کرده و طبق آن هر سرزمینی را که بخواهند استعمار می کنند؛ مثلاً: طبق ماده 5 پیمان اتلانتیک شمالی یا "ناتو" همه اعضای این پیمان با هم توافق کردند که به افغانستان حمله کنند.  آن ها هدف از حمله به افغانستان را چنین مطرح کردند: «حضور ناتو در افغانستان تنها برای توسعه نظام دموکراسی و ارزش های آن می باشد؛ جلب اعتماد برای هم فکری و هم دستی در مسایل دفاعی و امنیتی، جلوگیری از نبرد و اختلافات شدید، ظرفیت نظامی و مدیریت عملیات در انجام بحران های مورد نیاز به تنهایی و یا همراه کشورهای دیگر تحت قیومیت سازمان ملل و سازمان های بین المللی.»

 یادآوری از انجام چند عملیات ناتو در خاک افغانستان در سال های اخیر، حکایت از شدت قساوت این مستبدین می کند و پرده از جنایات شان بر علیه مردم مظلوم افغانستان-مخصوصاً زنان و اطفال- برمی دارد. در اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی نیروهای "ناتو" قریه "کرم" را تخریب و با انداختن ۲۵ بمب در خانه های مردم، ۱۰۰ تن را ظالمانه به شهادت رساندند. این خونخواران وحشی در جولای سال ۲۰۰۲ میلادی بالای قریه کما ادو حمله نموده، ۴۸ غیر نظامی مسلمان را ظالمانه به قتل رساندند. این ظالمان به ادامه حملات خویش در فبروری سال ۲۰۰۳ میلادی در ولایت ارزگان، دست کم ۱۷ نفر را به شکل فجیع به قتل رساندند که بیشتر این مظلومین را زنان و اطفال بی گناه تشکیل می داد.

در جنوری سال ۲۰۰۴ میلادی نیروهای ائتلاف بین المللی، حمله هوایی را بالای قریه جغتو ولایت هلمند انجام دادند که در نتیجه، ۴ طفل و ۷ جوان را توسط بمباردمان شان به شهادت رساندند. در اکتوبر سال ۲۰۰۶ میلادی نیز این جنایت کاران حد اقل ۹ تن از اطفال و زنان مظلوم این سرزمین را به شهادت رساندند. ختم این قتل و قتال ها و جرم و جنایات در همین سال ها نبوده، بلکه هم چنان ادامه داشته است و در مارچ سال ۲۰۰۷ میلادی از بمب ۲۰۰۰ پوندی که معادل به ۹۱۰ کیلو گرام می شود، بالای خانه ای در ولایت کاپیسا استفاده نمودند که در نتیجه ۳ طفل و ۵ زن را به شهادت رساندند. در ماه می همین سال، امریکا با حملات هوایی خویش در ولایت هلمند، پنج خانه را بمباردمان نموده که در نتیجه آن بین ۲۱ الی ۳۸ تن از غیر نظامیان به شمول زنان و کودکان به شهادت رسیدند.

در نومبر سال ۲۰۰۸ میلادی، به اثر حملات هوایی امریکا، ده ها تن از مردم در روستایی در ولایت کندهار کشته شدند که بیش از ۳۰ تن این کشته شده گان، اطفال و زنان می باشند. بمب افکن B1 امریکایی در می ۲۰۰۹ میلادی، ۱۴۷ غیر نظامی را به گلوله بست که بعضی از شواهد نشان می‌دهد که ۹۳ طفل شامل این کشته شده گان اند. در جولای ۲۰۱۰ میلادی به اثر حملات هوایی امریکا در منطقه سنگین ولایت هلمند، تعداد زیادی کشته شدند که بیشتر کشته ها را زنان و اطفال معصوم تشکیل می دادند. در فبروری ۲۰۱۱ میلادی به اثر حملات هوایی نیروهای امریکایی در ولایت کنر، ۶۵ غیر نظامی کشته شدند که ۵۰ زن و تعدادی اطفال نیز مشمول کشته شده گان بودند. این جنایت کار وحشی در سپتمبر ۲۰۱۲ میلادی در ولایت لغمان ۸ تن از زنان مسلمان را به شهادت رساند، و با باران بمب، بیش از ۷ تن دیگر از این زنان مسلمان را زخمی ساخت. در اپریل ۲۰۱۳ میلادی نیز با حمله به سمت شرق افغانستان، ۱۰ طفل و ۲ خانم را ظالمانه به شهادت رساندند. در اکتوبر ۲۰۱۵ میلادی، نیروهای هوایی امریکا در حمله هوایی بر شفاخانه بدون مرز در ولایت کندز، که داکتران بدون مرز نیز در آن کارمند بودند، ۴۲ تن به شمول زنان و اطفال را کشتند.

اما سال ۲۰۱۷ میلادی نیز پایان حملات ناتو در افغانستان و دیگر بلاد مسلمین نبوده، بلکه تا  هنوز هم به بهانه ها و حیله گری های مختلف؛ مثل: معذرت می خواهیم، اشتباه شد، سرباز ما مریضی روانی داشت و...؛ خون امت را مانند آب می آشامند و در برابر غم امت، پای کوبی و دست افشانی می کنند! آمار ارایه شده فوق، صرف یک صحنه کوچک از فلم به راه انداخته شده امریکای خائن و همپیمانانش در برابر امت مسلمه بود و گرنه در هر ثانیه هزار جنایت را در قبال امت مسلمه در هر کوشه و کنار این کره خاکی انجام می دهند.

پانزده سال است که افغانستان از سوی امریکا استعمار شده و مردم اش قربانی می دهند؛ اما امریکا مثل روباه مکار در پشت پرده اهداف شوم خود را پیاده می کند و به مردم هم می گوید اشتباه شد، معذرت می خواهم؛ یعنی خون امت مسلمان آن قدر بیرنگ شده که باید تاوان اشتباهات امریکای جنایت کار به وسیله آن داده شود.

این جنایت کاران که خود را دلسوز امت می دانند و هر لحظه شعار می دهند که ما می خواهیم آزادی را بر همه یکسان به ارمغان آوریم! خود برای بقای خویش به بهانه جنگ برعلیه تروریزم، امت اسلامی را به خاک و خون می کشانند؛ چون می دانند که اگر قانون اسلام پیاده شود، دیگر بقا ندارند. اما اگر قطره خونی از مردم خودشان-که هم کیش شان اند- به زمین بریزد، آن جاست که جنایت بر علیه بشریت رخ داده و باید جهان به پا خیزد و مجرم به سزای جرمش برسد!

پس امت مسلمه باید از خواب غفلت بیدار شده، تمام پلان های این استعمارگران و حامیان شان را شناسایی کرده و به چشم شان خاک حسرت بپاشانند و نگذارند که دیگر زنان و اطفال ما مورد آزار و اذیت این جنایت کاران قرار بگیرند و قربانی حملات این وحشی صفتان شوند.

پس هیچ یک از مسلمانان راحت نمی باشند تا زمانی که تمام امت راحت و آسوده نباشد، زیرا هر کدام از امت مسلمه وظیفه یکی از پیامبران بنی اسرئیل را در قبال امت دارند؛ پس امت مسلمه با چنگ زدن به قرآن و سنت، باید اجتماع خویش را دوباره احیا کنند. ایجا فضای امن برای تمام مسلمانان تنها از طریق احیای دولت خلافت به منهج نبوت ممکن است وبس. دیگر هر راهی به جز این، به ترکستان خواهد انجامید. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى

(رواه مسلم)

مومنین در دوستی غم و درد، رحمت و شفقت و دلسوزی مانند یک جسد می باشند. زمانی که یکی از اعضای بدن به درد آید، دیگر اعضای بدن نیز از آن رنج می برد.

نویسنده: امانه عابد

نوشته شده برای دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

نشر شماره ای 113 جریده الرایه

  • نشر شده در مرکزی

جریده "الرایه" از بقیه نشرات در جهان امروزی كاملاً متمایز می باشد؛ چون اوضاع سیاسی جهان را به بحث گرفته و راه های بیرون رفت واقعی آن را از دید ایدیولوژی اسلام برای جهانیان، به ویژه امت مسلمان به بیان می گیرد.

:عناوین ویژه این شماره

فاجعه ای انسانی در یمن ادامه دارد  و جنگ بین المللی شدید بدون توقف در جریان است؛

کنفرانس پاریس برای دست یابی به صلح، سرابی بیش نیست که مذاکره کننده گان فریب آن را خورده و گمان آب می کنند؛

سازمان ملل متحد در جرم شریک بوده و وسیله ای استعمار است؛

اوباما دوره حاکمیت اش را با کف زدن بر روی کسانی که در جنگ علیه انقلاب به وی خدمت نموده اند به پایان میرساند؛

توجه اداره جدید ایالات متحده امریکا در مورد پرونده های بین المللی؛

با وجود برگزاری کنفرانس ها و خیانت ها، انقلاب شام هرگز خاموش نخواهد ماند؛

جریده "الرایه" بعد از چاپ شماره سیزدهم مؤرخ27 اکتوبر سال 1954میلادی برابر با 29 ماه صفر سال 1374هجری از سوی دولت ستمگر و ظالم اردن ممنوع اعلام گردید.

جریده "الرایه" معمولاً هر هفته روزهای چهار شنبه درعمان پایتخت اردن از یک کتاب خانه کوچک در نزدیک مسجد حسینی توزیع می گردید. در ابتدا مدیر مسئول این جریده، عالم جلیل القدرشیخ عبدالقدیم زلوم رحمت الله علیه امیر دوم حزب التحریر بود. سپس عطاء بن خلیل ابو رشته امیر فعلی حزب التحریر به عنوان مدیر مسئول و منیر شقیر یکی از نویسندگان نخبه این جریده به عنوان سردبیر فعالیت می نمودند. همچنان استاد نبیه الجزایری، مطالب مهم اوضاع جاری جهان را از زبان انگلیسی به عربی ترجمه و در این جریده به نشر می رسانید.

http://www.domainnomeaning.com/ar/index.php/dawahnews/sporadic-news/29432.html

ادامه مطلب...

سیاست فعلی امریکا در قبال روسیه و چین

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)


پرسش:
اوباما رئیس جمهور امریکا به تاریخ 29 دسمبر 2016م و درست سه هفته پیش از واگذاری قدرت به رئیس جمهور جدید، از یک سلسله تحریم هایی قوی برعلیه روسیه خبر داد. این تحریم ها شامل اخراج شمار زیادی از دیپلوماتان روس از امریکا که تعداد شان به 35تن می رسد و هم چنین شامل بستن مراکز مربوط به دیپلومات های روس در میریلاند و نیویورک به بهانۀ تجسس نیز می شود. این روابط  پس از آن تشدید یافت که امریکا، روسیه را متهم نمود که از طریق فعالیت های انترنتی در انتخابات آن کشور مداخله نموده است. پرسش این است که آیا این اتهام می تواند تا در واکنش به آن، منجر به این همه اقدامات جدی شود؟ یا دلیل این اقدامات تند و تیز تغییراتی است که احتمالاً در نقش روسیه در سوریه رونما گردیده است؟ و یا کدام دلیل دیگری دارد؟ به ویژه با توجه به این که "ترامپ" اظهار نموده که روابط اش با روسیه را بهبود خواهد بخشید درحالی که اوباما در پی تشدید این روابط می باشد. جزاک الله خیراَ
پاسخ:
برای روشن شدن پاسخ، ابتدا واقعیت تحولاتی را که در این زمینه رونما گردیده به بررسی می گیریم، سپس به سراغ پرسش های مطرح شده خواهیم رفت:
نخست: در مورد واقعیت این تحولات باید گفت که آری، این تحولات صحت داشته و ادارۀ فعلی امریکا تلاش دارد روابط امریکا با روسیه را مختل نماید. روسیه نیز به این پیام امریکا پی برده و فوراً عکس العمل نشان داد، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز و تلویزیون فرانسه با نشر خبری به نقل از بیسکوف سخنگوی قصر کرملن گفتند: «تحریم های اعمال شده توسط امریکا دارای طبیعت ویرانگر، خصمانه و غیر قابل انتظار می باشد. وی هم چنین گفت: ادارۀ حکومت اوباما از زمان به قدرت رسیدن اش تا کنون در صدد برهم زدن کامل روابط امریکا و روسیه می باشد. وی در ادامه افزود: مسکو به زودی اقدامات واشنگتن را پاسخ مناسب خواهد داد.»
برخی از تلاش هائی که ادارۀ اوباما در جهت مختل نمودن این روابط به خرچ داده قرار ذیل است:
1.    صفحۀ انترنتی فرانس 24، به تاریخ 16.12.2016م با نشر خبری چنین گفت: «باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در اظهاراتی به تاریخ 15.12.2016م گفت که ایالات متحده امریکا به تلاش های انترنتی که روسیه برای تأثیر گذاشتن در نتیجه انتخابات امریکا انجام داده، عکس العمل نشان خواهد داد. اوباما که در رادیوی "ان بی آر" صحبت می نمود گفت: فکر می کنم ما باید در برابر حکومت بیگانه ای که تلاش کند شفافیت انتخابات مان را زیر پرسش برد، عکس العمل نشان داده و اقداماتی را روی دست گیریم. وی هم چنین افزود: عکس العمل ما در زمان و مکانی که ما خود لازم ببینیم صورت خواهد گرفت. رئیس جمهور امریکا در ادامه گفت: بخشی از این عکس العمل واضح و علنی بوده و بخشی دیگر چنین نخواهد بود.» اقدامات اخیر واشنگتن نشان داد که عکس العمل هائی را که اوباما از آن سخن می گفت از چه قرار بوده است.
2.    اوباما رئیس جمهور امریکا با لحن تمسخر آمیزی از روسیه یاد نموده و آن را یک دولت کوچک نامید. تلویزیون روسیه امروز به تاریخ  20.12.2016م در گزارشی به نقل از وی گفت: «آنان کوچک تر و ضعیف تر استند. اقتصاد شان به جز نفت، گاز و سلاح که هیچ گونه پیشرفتی هم ندارد، چیز دیگری تولید نمی کند که دیگران خواستار آن باشند.»
3.    صفحۀ انترنتی دات مصر به تاریخ 20.12.2016م با انتشار خبری گفت: «بنا به گفتۀ آژانس خبری رویترز، وزارت خزانه داری امریکا به تاریخ 20.12.2016م در واکنش به پیوند دادن شبه جزیرۀ کریمیه با خاک روسیه توسط این کشور، از یک سلسله تحریم های جدیدی برعلیه روسیه خبر داد که شامل 7 تن از تاجران روس و 8 شرکت تجارتی این کشور می شود. این تحریم ها 7 تن را هدف قرار داده که شامل تعدادی از مسئولین "بانک روسیه" می شود، بانکی که بیشتر وابسته به قدرت مندان حکومت روسیه می باشد. برعلاوه آن؛ این تحریم ها 4 شرکت ساختمانی و حمل و نقل دیگر را نیز در برمی گیرد که در شبه جزیرۀ کریمیه فعالیت می نمایند، شبه جزیره ای که توسط مسکو با خاک روسیه پیوند داده شد. ادارۀ حکومت امریکا هم چنین افزود که این اقدام بیانگر جدیت ما در مخالفت با اشغال کریمیه توسط روسیه و هم چنین بیانگر مخالفت با اعتراف هائی است که در خصوص اشغال این جزیره صورت گرفته است.»
4.    امریکا در واکنش به تداوم گسترش سلاح های هسته ای توسط روسیه، از رویکرد مجدد اش به برنامۀ جنگ ستاره گان سخن می زند. چنان چه براساس این رویکرد؛ قوانین امریکا شاهد یک سلسله تعدیل هائی بود که به امریکا اجازه می دهد از فضا، استفادۀ نظامی نماید. صفحۀ انترنتی دار الاخبار به تاریخ 24.12.2016م نوشت: «باید اشاره نمود که کانگرس امریکا پیش از آن که قانون این کشور را تصویب نماید، دو تغییر مهم را در آن وارد نمود که یکی از این دو تغییر؛ محدودیت گسترش سپر موشکی واشنگتن را برطرف نموده و تغییر دوم اجازه می دهد کار طراحی تجهیزات جدید این عرصه، به منظور ارسال آن در آینده به فضا، عملاً آغاز گردد. نشریۀ لوسانجلس تایمز اعترافاتی در این خصوص از زبان ترینت فرنکس یکی از اعضای مجلس نماینده گان که طرف دار حزب جمهوری خواهان بوده و بزرگ ترین مطرح کننده گان این دو تغییر نیز بود، منتشر نموده که گفته: این دو تغییر در قانون، روی برنامۀ پیشنهاد دفاع استراتیژیک استوار می باشد که در سال 1983م توسط رونالد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده امریکا، راه اندازی گردیده بود. این پیشنهاد استراتیژیک به نام "جنگ ستاره گان" نیز شهرت یافته است.»  هدف از این طرح؛ متشنج کردن فضای روابط با روسیه می باشد.
5.    آژانس خبری سپوتنیک روسیه به تاریخ .0312.2016م با نشر گزارشی گفت: «مجلس نماینده گان امریکا، دیروز جمعه 03.12.2016م قانونی را تصویب نمود که بر مبنای آن 3.4 ملیارد دالر به وزارت دفاع امریکا داده خواهد شد تا از آن در سال 2017م برای جلوگیری از تحرکات روسیه استفاده نماید. 390تن از اعضای مجلس نماینده گان به این قانون کارت سبز نشان دادند درحالی که فقط 30تن با این قانون مخالفت داشتند.آشتون کارتر وزیر دفاع امریکا در جریان ارائه طرح بودجه دفاع به کانگرس گفت که ایالات متحده تلاش دارد موقعیت اش را در اروپا، به منظور نزدیکی بیشتر با همپیمانان اش در پیمان ناتو در برابر سرکشی های روسیه، تقویت بخشد.»
6.    به علاوه این موارد؛ امریکا جایگاه روسیه در حل بحران سوریه را نیز پایین آورده و نشست های دو جانبۀ کری-لاوروف را تبدیل به نشست های دو جانبۀ روسیه-ترکیه نمود. مسکو به نشست های کری-لاوروف فخر فروشی نموده و آن را نشانۀ دست یابی مجدد روسیه به جایگاه و عظمت بین المللی این کشور برمی شمرد. هرچند امریکا برای اطمینان از کارکرد و نقش بازی های هر یک از جهت های دخیل در بحران سوریه، پیوسته با روسیه و ترکیه در تماس بوده و از تلاش های هر یک از آنان حمایت خواهد نمود، اما اقدام جدید امریکا مبنی بر تبدیل نمودن نشست های دو جانبۀ روسیه-امریکا به نشست های دو جانبۀ روسیه-ترکیه در حقیقت کاستن از مقام و مرتبۀ بین المللی روسیه به شمار رفته و آن را در حد جایگاه دولتی مانند ترکیه معرفی می کند. این اقدام را می توان بخشی از اعمال فشارهای امریکا برعلیه روسیه برشمرد.
7.    این تشدید روابط، عملاً روسیه را ترساند؛ چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 30.12.2016م اظهاراتی را به نقل از رئیس جمهور روسیه در واکنش به تحریم های اعمال شدۀ امریکا توسط اوباما برعلیه کشورش منتشر نموده گفت: «روسیه حق دارد به تحریم های جدید امریکا برعلیه خود عکس العمل نشان دهد، اما این عکس العمل هرگز در سطح ادارۀ فعلی امریکا نبوده و هرگز دیپلومات ها را هدف قرار نخواهد داد. پوتین افزود: ما هرگز به دیپلومات های امریکا مشکل خلق نکرده و آنان را از کشور خود اخراج نخواهیم نمود. ما هرگز خانواده ها و کودکان دیپلومات های امریکا را از استفاده از امکاناتی که معمولاً در جریان جشن های آغاز سال نو در آن جمع می شدند، محروم نخواهیم نمود؛ بلکه حتی کودکان دیپلومات های پذیرفته شده امریکا در روسیه را دعوت خواهیم نمود تا در جشن های سال نو میلادی در قصر کرملن شرکت نمایند.» این که مسکو عکس العمل معمول نشان نداده و با دیپلومات های امریکا معامله بالمثل نمی کند، بیانگر دو چیز است:
نخست: ترس و وحشت شدید مسکو از اهداف و پیامدهای بالا گرفتن تنش ها با واشنگتن.
دوم: مسکو منتظر است ادارۀ ترامپ حکومت را در واشنگتن تسلیم شود تا ساختار روابط دو کشور را با در نظرداشت رضایت مسکو از سرگیرد. با توجه به ضعف درایت سیاسی که از روسیه معروف است، روس ها گمان می کنند موقف ترامپ رئیس جمهور بعدی در قبال روسیه نسبت به اوباما رئیس جمهور پیش از وی متفاوت خواهد بود. اما روس ها غافل از این اند، هر رئیس جمهوری و از هر حزبی که قدرت را در دست گیرد، مکلف است سیاست های خارجیی را عملی نماید که توسط سازمان های گستردۀ حکومت داری در امریکا طراحی می شود و اختلاف هایی که میان اوباما و ترامپ دیده می شود؛ در اصل سازمان دهی شده و هدف مندانه بوده و به هدف عملی نمودن سیاست های از قبل ترسیم شدۀ امریکا نشان داده می شود.
دوم: اینک می پردازیم به پرسش های مطرح شده:
1.    شکی نیست که ادارۀ اوباما این تحریم های قوی را برعلیه روسیه درحالی اعمال می کند که مطمین است روسیه در اجرای نقش بین المللی اش در سوریه هرگز متزلزل نشده و نقش اش را به بهترین وجه عملی خواهد نمود، زیرا امریکا، روسیه را به حدی درگیر بحران سوریه نموده که امکان ندارد بتواند خودش را از پرتگاه سوریه بیرون کشد. زمانی که امریکا مطمین شد که روسیه به حد کافی سرگرم این بحران شده، از جایگاه و اعتبار آن کاسته و حکومت ترکیه را وظیفه داد تا به نیابت از حکومت امریکا با روسیه در تماس باشد. بنابر این تشدید روابط امریکا با روسیه و فشارهائی که امریکا بالای روسیه اعمال نموده هیچ ربطی به مسئلۀ سوریه ندارد، زیرا روسیه در سوریه با ثبات کامل در خدمت منافع امریکا قرار دارد و امریکا هیچ شکی در این خصوص ندارد، بلکه حتی می توان گفت که پر و بال سیاست روسیه در سوریه توسط کشورهای وابسته به امریکا، اعم از ایران و دنباله روان اش، حکومت سوریه، ترکیه و مخالفان طرف دار ترکیه، به صورت کامل بسته گردیده و روسیه هرگز قادر نیست سیاست جداگانه ای در این کشور پیش گیرد.  
طوری که نمی تواند از سوریه بیرون رفته و آن را به آیندۀ نامعلومی رها کند و به همین دلیل است که تلاش دارد پایگاه های نظامی اش را در لاذقیه و طرطوس استحکام و گسترش می دهد، و نه هم توان این را دارد که جنگ ها را به خواست خود جهت دهد، زیرا از نیروی زمینی دارای اعتبار جهانی در این کشور برخوردار نیست. بناً نقش روسیه در سوریه اینک ثابت گردیده، بلکه حتی می توان گفت که امریکا دست روسیه را در سوریه توسط سیاست ها و وابسته گان سیاسی اش در بحران سوریه کاملاً از پشت بسته است. با این حساب؛ دلیل تشدید روابط امریکا با روسیه این نیست که روسیه نمی خواهد نقشی را که امریکا در سوریه برایش ترسیم نموده بیشتر از این ادامه دهد، زیرا روسیه این نقش ترسیم شده توسط امریکا را هم چنان ادامه داده و ناچار به آن پایبند خواهد بود.
2.    این مسئله نیز هرگز نباید در ذهن کسی خطور کند که ممکن است تحریم های اعمال شدۀ امریکا به ریاست اوباما، برعلیه روسیه، عکس العمل تند و تیزی باشد که در برابر دخالت انترنتی روس ها در انتخابات این کشور و ناکامی حزب دموکرات و کاندید این حزب، نشان داده شد. به این دلیل که اگر چنین می بود، ادارۀ حکومت اوباما موضوع تحریم ها را باید قبل از آن مطرح می نمود که کمیتۀ انتخاباتی امریکا، انتخاب ترامپ به صفت رئیس جمهور منتخب امریکا را به تاریخ 19.12.2016م رسماً مورد تأیید قرار دهد. اما این که ادارۀ اوباما این قضیه را پس از پیروزی ترامپ و تایید پیروزی اش توسط سازمان ها و مراجع قانونی و پذیرفته شدۀ خود شان، دامن زده و برسر زبان ها می اندازد، به معنی زیر پرسش انداختن اعتبار این انتخابات و اعتبار آن رئیس جمهور منتخب خواهد بود و این کاری است هرگز در امریکا پیشینه نداشته و هیچ یک از اداره های حکومتی امریکا تا کنون چنین کاری را نکرده اند. اگر بر فرض محال بپذیریم که این تحریم ها به این دلیل، قبل از تایید نتیجۀ انتخابات توسط مراجع قانونی، اعمال نگردید که شرایط خاصی پیش آمده بود، در این صورت حکومت می توانست بهانه های دیگری، غیر از دست برد انترنتی را مطرح نموده و از احتمال به شک انداختن افکار عامه در خصوص پیروزی رئیس جمهور بعدی جلوگیری نماید، اما از آن جائی که این تحریم ها بعد از تایید رسمی پیروزی رئیس جمهور منتخب مطرح گردیده و دلیل آن مداخلات روسیه در این انتخابات خوانده شده، دانسته می شود که این مسئله قطعاً نمی تواند دلیل واقعی اعمال این تحریم ها باشد.
3.    شاید گفته شود که دلیل فشارهایی که امریکا در حال حاضر بالای روسیه اعمال می کند، این باشد که روسیه قصد دارد سلاح های هسته ای و موشک های تهاجمی اش را گسترش دهد، چنان چه صفحه انترنتی آژانس اناضول به تاریخ 22.12.2016م با نشر خبری گفت: «پوتین رئیس جمهور روسیه در دیداری که با مسئولین وزارت دفاع این کشور در مسکو داشت گفت: توانائی های نیروهای استراتیژی هسته ای مان باید تا سطوح جدیدی بالا برده شود، در حدی که بتوانیم با قدرت تمام در برابر هرگونه خطری که روسیه را تهدید می کند قرار گیریم.» اگرچه چنین اظهاراتی بی تأثیر نیست، اما میزان کوچک اقتصاد روسیه باعث خواهد شد تا تلاش های این چنینی مسکو در این زمینه جدی نباشد، به ویژه پس از آن که ایالات متحده و در کل تمام غرب، موفق شدند پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، بخش های بزرگی از زیربناهای صنعت روسیه را فلج نمایند. در نتیجه؛ روسیه اگرچه توانست مقدار زیادی از صنعت نظامی اش را حفظ کند، اما در عین حال تبدیل به دولتی شد که تنها می تواند مواد خام صادر کند. این بدان معنی است که روسیه در تلاش این نیست که در سطح جهانی با امریکا رقابت کند، بلکه واقعیت این است که روسیه از امریکا می خواهد تا در سیاست های جهانی برایش نقشی در نظر گیرد، در خواستی که امریکا در کلیات و جزئیات با آن مخالفت نشان می دهد. در حدی که حتی خدماتی را که روسیه در سوریه برای امریکا انجام می دهد نیز امریکا را قناعت نداده تا روسیه را به صفت یک دولت بزرگ جهانی پذیرفته و آن را در سایر قضایای بین المللی سهم دهد.
این بدان معنی است که روسیه، به عنوان وارث اتحاد شوروی سابق و به صفت دولتی که دوسیه های همبستگی امریکا و شوروی را به ارث برده، امیدوار بود همکاری هایش با امریکا در سوریه منجر به همبستگی فراگیر میان دو کشور گردد. چنان چه پیوسته از امریکا می خواست تا در بازی های بین المللی به روسیه نیز سهم داده و با آن همکاری نماید. این واقعیت در ذات خود بیانگر کوتاه نظری سیاسی روس ها می باشد، زیرا امریکا دوسیه های همبستگی اش با اتحاد جماهیر شوروی را زمانی از هم درید که این اتحاد در سطح جهانی هنوز از مؤثریت ملموسی برخوردار بود پس چگونه ممکن است چنین دوسیه هائی را اینک با دولتی، به گفتۀ اوباما(کوچک) بپذیرد؟! روسیه با این حجم کوچک جدیدی که دارد، برای امریکا یک تهدید عملی به شمار نمی رود که لازم باشد امریکا روابط اش را با آن، این چنین تشدید بخشد. پس تمام این موارد بیانگر این است که اظهارات اخیر روسیه در مورد گسترش سلاح های هسته ای آن، دلیل واقعی تشدید روابط با روسیه نیست.
سوم: به این ترتیب؛ موارد فوق الذکر دلیل واقعی تشدید روابط میان امریکا و روسیه نیست، بلکه چیز دیگری است که می توان با دقت نمودن و بررسی امور زیر به آن پی برد:
1.    هر سیاست مداری می تواند به ساده گی درک کند که بزرگ ترین مشکل بین المللی که امروزه در برابر امریکا قرار دارد، رشد سریع چین و دست یابی آن به اقتصاد بزرگی است که ممکن است تک تازی های اقتصادی امریکا در جهان را عملاً با خطر مواجه نماید. اگر سرمایه گذاری های چین در عرصۀ نظامی و دستاوردهای آن در این عرصه را به رشد اقتصادی این کشور علاوه کنیم، چنان چه هزینه نظامی چین در حال حاضر بیشتر از مبلغی است که کشورهائی؛ مانند: روسیه، انگلیس و فرانسه به صورت دسته جمعی در این عرصه هزینه می کنند، این در حالی است که بسیاری از برنامه های نظامی چین سری می باشد؛ با در نظرداشت این موارد، پی خواهیم برد که چین در حال حاضر دغدغۀ اصلی سیاست مداران امریکا به شمار می رود.
طوری که اظهارات مسئولین امریکا در این اواخر به صورت کل روی همین اتجاه متمرکز بوده، چنان چه آشتون کارتر وزیر دفاع امریکا در اظهاراتی گفته که چین رویکردهای نظامی را بالا برده و امریکا در مرحلۀ انتقالی قرار دارد. نشریۀ القدس عربی به تاریخ 08.11.2015م با نشر گزارشی گفت: «واشنگتن دی سی اظهارات آشتون کارتر را که در یک گردهمائی دفاعی در ایالت کالیفورنیا مطرح نموده بود نقل قول نموده که گفته بود: ما اینک پس از 14 سالی که صرف مبارزه با تندروی و تروریزم نمودیم، در آغاز مرحلۀ انتقالی استراتیژیکی قرار داریم که به منظور پاسخ دادن به چلنج های سرنوشت ساز امنیتی مطرح گردیده است. کارتر در ادامه افزود: این که چین به احیای مجدد برخی از زمین ها در بحر جنوب چین پرداخته، احتمال افزایش تنش های نظامی را بالا برده و بیانگر خطر بیشتر می باشد.» اوباما نیز در اظهاراتی گفت که آیندۀ امریکا، امروز در آسیا رقم می خورد، چنان چه خبرگزاری های وینتیان و رویترز به تاریخ 06.09.2016م به نقل از باراک اوباما رئیس جمهور امریکا گفتند: «این که وی تلاش هایش برای برگرداندن توازن سیاست خارجۀ امریکا را بیشتر روی آسیا متمرکز نموده، یک مرحلۀ گذرا و منحصر به دورۀ ریاست وی نمی باشد.» روشن است که منظور  از تمرکز روی آسیا، همانا رویارویی با چین می باشد.
2.    امریکا در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق، از نزدیکی چین و شوروی رنج می برد، زیرا حزب کمونست در آن زمان از یک پارچه گی برخوردار بود و از آن جایی که امریکا در آن زمان با جدیت کامل در پی شکست اتحاد جماهیر شوروی بود، مسئلۀ نزدیکی شوروی با چین را بسیار جدی گرفته و می کوشید این نزدیکی را به عنوان یک گام ضروری در جهت تضعیف اتحاد شوروی اسبق و شکست آن، از بین ببرد. این جا بود که برنامۀ کیسینجر برای مختل نمودن روابط میان چین و اتحاد شوروی ظاهر شده و تا حد زیادی موفق نیز شد. اما در حال حاضر، این واقعیت معکوس گردیده، طوری که امریکا از قدرت چین در هراس بوده به نزدیکی آن با روسیه پی برده و می خواهد از این نزدیکی جلوگیری نماید و از آن به صفت یک گام ضروری برای به زاویه کشاندن چین و تضعیف آن استفاده نماید. یعنی همان کاری را کرد که قبلاً کرده بود با این تفاوت که این بار طریقۀ آن متفاوت بود.
این همان چیزی است که نشریۀ واشنگتن پوست بدان اشاره نمود، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 18.12.2016م به نقل از این نشریه گفت: «در این مقاله گفته شده که نیکسون رئیس جمهور اسبق امریکا، 45 سال قبل تلاش نموده بود ساختار مثلث سه ضلعی اتحاد شوروی، ایالات متحده امریکا و چین را تغییر دهد، آن جا که گسترش روابط با پکن را مختل نمود. نیکسون به تاریخ 04.02.1972م با کیسینجر که مشاور امنیت ملی حکومت اش بود، دیدار نموده و در مورد سفری که قرار بود به چین انجام دهد با وی بحث و گفتگو نمود. کیسینجر در این دیدار به نیکسون گفت: چینی ها درست مانند روس ها خطرناک به نظر می رسند و حتی آنان با توجه به تاریخ، خطرناک تر از روس ها نیز هستند. وی در ادامه خطاب به نیکسون گفت: اگر رئیس جمهوری که 20 سال بعد از تو قدرت را در امریکا در دست خواهد داشت، مانند تو حکیم و با تدبیر باشد قطعاً در سیاست اش برعلیه چین، به روس ها تکیه خواهد نمود.»
3.    به این ترتیب می توان به مفهوم واقعی تحریم های اخیر امریکا برعلیه روسیه پی برد و آن این که فشارهای را که امریکا از چندی بدینسو برعلیه روسیه اعمال می کند، در حقیقت سیاست جدید امریکا برعلیه روسیه می باشد که به هدف وادار نمودن روس ها برای هم دست شدن برعلیه چین صورت می گیرد. لازم به ذکر است که این فشارها به علاوۀ اعضای حزب دموکرات کانگرس امریکا، از موافقت و طرفداری بسیاری از اعضای حزب جمهوری خواهان نیز بر خوردار می باشد، یعنی حزب ترامپ رئیس جمهور بعدی امریکا که به زودی قدرت را تسلیم خواهد شد. انگار امریکا با اعمال این فشارها، که روس ها نیز به وضاحت از آن یاد می کنند، می خواهد بگوید که اگرچه ادارۀ حکومت اوباما روابط امریکا و روسیه را به شدت تخریب نمود، اما روسیه با آمدن ترامپ برسر قدرت، فرصت طلائی خواهد داشت تا روابط اش را با واشنگتن مجدداً اصلاح نماید!
یعنی سازمان های ثابتی که قدرت امریکا را در اختیار دارند، آگاهانه و از روی قصد تلاش دارند با استفاده از فرصت باقی ماندۀ حکومت اوباما، روابط با روسیه را بیشتر مختل نموده و تنش ها را افزایش دهند، تا هیچ راه نجات و امیدی برای روس ها باقی نماند، مگر این که با ادارۀ حکومت بعدی به رهبری ترامپ کنار آمده و تفاهم نماید، اداره ی که به معامله گری ایمان داشته و اساس فعالیت هایش را تشکیل می دهد، یعنی این که اصلاح روابط با روسیه ممکن نخواهد بود مگر با راه اندازی یک معامله بزرگی در خصوص چین. امریکا برای تحقق این هدف از سر و صداهایی استفاده می کند که در مورد احترام ترامپ رئیس جمهور بعدی امریکا نسبت به پوتین رئیس جمهور روسیه به راه انداخت است؛ گویا این دو رئیس جمهور به عنوان دو دوست می توانند برعلیه چین متحد شوند.
4.    آن چه این واقعیت را قوت بیشتر می بخشد این است که ترامپ رئیس جمهور بعدی، حتی پیش از آن که قدرت را تسلیم شود، شروع به تشدید روابط امریکا با چین نموده و تأکید دارد که وعده های را که در جریان تبلیغات انتخاباتی اش، مبنی بر وضع مالیات بیشتر بالای کالاهای چینی و تشویق تاجران امریکائی برای بازگشتن از چین داده بود، حتماً عملی خواهد نمود. این یک هشدار بزرگ تجارتی است که ترامپ به چین داده است. ترامپ هم چنین در این راستا و در یک اقدام بی پیشینه، با رئیس جمهور تایوان در تماس شد و این خود بیانگر آن است که امریکا در تلاش تغییر راه کارهایش به منظور اعمال فشار بالای چین می باشد، به شمول هشدارهایی که نشان می دهد امریکا قصد دارد در برابر سیاست "چین یک پارچه" قرار گیرد. این نیز یک هشدار بزرگ سیاسی برای چین به حساب می آید.
بنابر این؛ اولویت نخست ادارۀ جدید امریکا این است که از رشد و نیرومند شدن چین جلوگیری نماید. چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 18.12.2016م در گزارشی به نقل از واشنگتن پوست گفت: «رفتارهای دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب امریکا نشان می دهد که وی سرگرم بررسی امکان تجدید نظر در سیاست های امریکا در قبال چین می باشد. ترامپ در اظهارات و تماس های تلفونی اش بارها خواستار این گردیده که واشنگتن باید در برابر پکن از سیاست خشن کار گیرد. چنان چه ترامپ با رئیس جمهور تایوان تماس تلفونی برقرار نمود و این نخستین بار در چند دهۀ اخیر است که یک رئیس جمهور امریکا با مسئولین بلند پایۀ تایوان در تماس می شود. ترامپ قبلاً نیز در یک مصاحبه ای که با تلویزیون امریکائی فاکس نیوز انجام داده بود، گفته بود که من مطمین نیستم پایبندی واشنگتن به اساسات سیاست(چین یک پارچه) کاری درست باشد، این سیاست را ایالات متحده از زمان سفر تاریخی نیکسون رئیس جمهور آن زمان به چین پیش گرفته است. ترامپ افزود که چین متهم به نیرنگ های تجارتی می باشد.»
5.    در مورد این که ترامپ برعلیه چین با روسیه چگونه معامله نموده و از آن کار خواهد گرفت، باید گفت که امریکا مطمیناً برای قرار دادن اقتصاد ضعیف روسیه در برابر چین؛ نقشه گذاری نخواهد نمود و مطمیناً برای استفاده از فرهنگ روس ها برعلیه چین نیز طرح و برنامه ای نخواهد داشت، زیرا روسیه پس از فروپاشی نظام اشتراکی، خالی از هر گونه فرهنگ خاصی می باشد. واقعیت این است که امریکا به توانائی های نظامی روسیه چشم دوخته، توانائی هایی که امریکا می تواند از آن در ماحول چین استفاده نماید، مانند این که روسیه را موظف کند تا در اعمال فشارها بالای سلاح های هسته ای کوریای شمالی سهم گیرد، یا از روسیه خواهد خواست تا در فعالیت هائی که به منظور به خطر انداختن منابع وارداتی و صادراتی انرژی میان چین و آسیای میانه، همکاری نماید و یا حتی ممکن است از روسیه بخواهد در اعمال سیاست های ویژه ای که برعلیه حمل و نقل در بحر چین جریان دارد، سهم گرفته و امریکا را در تلاش هایش برای بیرون راندن چین از مجموعه جزایر این منطقه کمک نماید.
تمام این گزینه ها به علاوه این است که امریکا روسیه را تحریک خواهد نمود تا به گونۀ مستقیم در برابر چین قرار گیرد. باید دانست که هر یک از این موارد به معنی انتحار روسیه در تعاملات جهانی خواهد بود. اما بعید نیست روسیه برای محافظت از موقف ظاهری اش به صفت یک دولت بزرگ، تن به این سیاست های امریکا داده و در پیاده نمودن آن سهم گیرد! به مشکل می توان تصور نمود که روسیه موفق شود خود را از دام فشارهای امریکا رهانیده و در رویارویی با چین، در کنار امریکا قرار نگیرد، زیرا روسیه مبتلا به مریضی کوتاه نظری سیاسی بوده و این مریضی اش تبدیل به یک مرض مزمن گردیده و به همین دلیل است که توان پیش بینی عواقب کارهایش را از دست داده است.
یکی از بزرگ ترین علایم این مرض مزمن روسیه این است که به پیامدهای مداخلۀ وحشیانه اش در سوریه نمی اندیشد و به عکس العمل های بعدی مسلمانان در برابر جنایت هایی که در سرزمین مقدس شام مرتکب می شود، توجه و دقت نمی کند. دلیل این بی توجهی، همانا کوتاه نظری روسیه می باشد، زیرا مسلمانان را در آئینۀ شخصیت های پادشاه ها و رؤسای جمهوری می بیند که در حال حاضر بالای مسلمانان حکومت می کنند و از آن نتیجه می گیرد که هیچ گونه خطری از جانب مسلمانان، روسیه را تهدید نخواهد نمود.
روسیه این را درک نمی کند که امریکا به این دلیل از مداخلۀ مستقیم در سوریه امتناع ورزیده که می داند سرنوشت مسلمانان فراتر از این پادشاهان و رؤسای جمهور حاکم بر آنان بوده و قدرت شان فراتر از قدرت های ساخته گی و دروغین آنان می باشد! باتوجه به دلالیل فوق، نتیجه می گیریم که تحریم هایی را که اوباما بالای روسیه اعمال می کند و این همه تشدید و تنش ها در روابط امریکا با روسیه به این هدف صورت می گیرد که روسیه به زاویه کشانده شده و به دوست اش(ترامپ) پناه ببرد! و به این ترتیب راه برای نقشه هایی که ترامپ به هدف دور کردن روسیه از چین و حتی تشویق آن برای برخوردهای خصمانه با چین کشیده هموار گردد.
بنابر این، به گمان اغلب دلیل این که اوباما در اواخر دورۀ حکومت اش تلاش می کند تنش ها در روابط میان امریکا و روسیه را تشدید نماید؛ این است که می خواهد راه را برای ترامپ هموار نماید تا وی بتواند برنامۀ سیاست فوق الذکر امریکا در قبال روسیه و چین را، که توسط سازمان های سیاست گذاری امریکا برای دورۀ جدید حکومت طراحی نموده، به خوبی عملی نماید. نشانۀ روشن این مدعا، مواردی است که در فوق به آن اشاره شد. پس واقعیت این است که سیاست های امریکا توسط سازمان هایی به خصوص طراحی گردیده و توسط رؤسای جمهور، از هر حزبی که باشد، عملی می گردد.
6.    اما چین به این خطری که آن را احاطه نموده، به خوبی پی برده و به همین دلیل است که تلاش دارد روسیه را با احتیاط کامل و با یک سلسله سرمایه گذاری ها، فریب دهد. هم چنین مانورهای مشترکی را با روسیه به راه انداخته و در استفاده از حق ویتو در قضیه سوریه نیز در کنار روسیه قرار گرفت و آن را تنها نگذاشت. چین تمام این اقدامات را به این هدف انجام می دهد تا مانع استفادۀ واشنگتن از روسیه برعلیه خود قرار گیرد. اما ظاهراً دید خصمانه ای که در افکار سیاست مداران چین برعلیه روسیه وجود دارد، بسیار مستحکم می باشد، با این تفاوت که منافع جدیدی که اقتصاد رو به گسترش چین در روسیه تقاضا می کند و نیاز شدید چین به مواد خام و منابع انرژی موجود در روسیه، باعث می شود آن دید خصمانۀ خود اش را پشت پرده پنهان نگهدارد.
در عین حال؛ چین از موقف خصمانۀ امریکا در برابر خود آگاه بوده و بعید نیست برخورد اهانت آمیزی که اوباما در آخرین سفر اش به چین با آن مواجه گردید، خود نشانه ای از این موقف خصمانه باشد. تلویزیون الجزیره به تاریخ 05.09.2016م در گزارشی گفت: «اوباما در آخرین سفرش به صفت رئیس جمهور ایالات متحده به چین، مجبور شد برای خروج از طیاره ای که وی را جهت مشارکت در نشست بیست جانبه به خوانجوی چین منتقل نموده بود، به جای استفاده از نردبان معمول و از دروازۀ پیش رو، از نردبان اضطراری موجود در قسمت اخیر طیاره استفاده نماید. دلیل این کار، آتش سوزی یا کدام نقص فنی نبود، بلکه مقامات چین هیچ نردبان ویژه ای در نظر نگرفته بودند تا اوباما با استفاده از آن و به شکل معمول از دروازۀ پیش روی طیاره خارج گردد. پی گیران امور به این باور اند که هدف چین از این کار، اهانت به رئیس جمهور امریکا بوده و بیانگر حجم بالای تنش ها در روابط این دو کشور می باشد، دو کشوری که در بسیاری از قضایا و دوسیه های فی مابین اختلاف نظر دارند و در رأس آن تصمیم مشترک ایالات متحده و کوریای جنوبی برای نصب سپر موشکی در خاک کوریای جنوبی می باشد. هم چنین اختلاف های دیگر امریکا و چین بر سر موقف امریکا در قبال کشمکش های موجود میان چین و فلپین در بحر جنوب چین و تصمیم اخیر واشنگتن مبنی بر وضع مالیات بیشتر بالای واردات فولاد از چین می باشد.»
7.    از جمله تفاوت های زمانی این است که کیسینجر، که زمانی مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه امریکا بود، در حال حاضر شخصاً و با وجود سن زیادی که دارد، گرداننده گی سیاست مصالحه با روسیه را در اداره حکومت ترامپ به عهده گرفته است. این کیسینجر است که به مسکو سفر نموده و با پوتین دیدار و گفتگو می کند و وی را به این جهت، یعنی جهت همپیمان شدن با امریکا برعلیه چین ترغیب و تشویق می کند. روسیه نیز از این ترغیب استقبال به عمل آورد، به این گمان که کیسینجر به منافع روس ها توجه دارد! چنان چه صفحه انترنتی گروه عربی اعلام، به تاریخ 27.12.2016م با نشر خبری در این زمینه گفت: «دیمتری بیسکوف، سخنگوی مطبوعاتی ریاست جمهوری روسیه در اظهاراتی گفت که مسکو از مشارکت وزیر اسبق خارجه امریکا؛ هنری کیسینجر، در از سرگیری روابط میان روسیه و ایالات متحده استقبال می کند. بیسکوف که امروز سه شنبه در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت می نمود گفت: کیسینجر وزیر اسبق خارجه امریکا یکی از با حکمت ترین، آگاه ترین و با تجربه ترین سیاست مداران امریکا بوده و تجارب عمیقی در امور روسیه و روابط دوجانبه میان امریکا و روسیه دارد.»
برخی از منابع آگاه اروپا نیز به این رویکرد اشاره کرده اند، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 28.12.2016م با نشر گزارشی در این زمینه گفت: «نشریۀ آلمانی بیلد، نوشته که کیسینجر بهبود روابط با روسیه را با توجه به افزایش توانایی های چین، یک ضرورت می بیند. با توجه به این که این وزیر خارجه امریکا یکی از آگاهان سیاسی بوده و شخصاً با پوتین رئیس جمهور روسیه دیدار و گفتگو نموده، دانسته می شود که وی مسئولیت عادی سازی روابط میان دو کشور را به عهده خواهد داشت. نشریۀ آلمانی فوق الذکر در ادامه نوشته که ترامپ، با توجه به توصیۀ هنری کیسینجر، تلاش می کند تحریم های اعمال شده برعلیه روسیه را لغو نماید. یکی دیگر از نشانه های این موضوع تحقیقی است که با درخواست دستگاه های ویژه اروپائی در این زمینه صورت گرفته؛ در این تحقیق روی اطلاعات به دست آمده از گروه انتقالی ترامپ تمرکز صورت گرفته است.
تمام این موارد نشان می دهد که امریکا در حال حاضر در تلاش عملی نمودن سیاست عملی در قبال هر یک از روسیه و چین می باشد، سیاستی که ستون اصلی آن؛ تشویق نمودن روسیه برای خدمت به منافع امریکا برعلیه چین می باشد. اوباما مرحله اعمال فشار برعلیه روسیه را عملاً آغاز نموده و هدف از این اعمال فشارها آن است؛ تا زمینه برای ترامپ رئیس جمهوری بعدی فراهم شود تا بتواند فعالیت های تشویقی اش را همزمان با آغاز کار حکومت جدید شروع نماید. امریکا هیچ گونه شک و تردیدی را در خصوص لزوم تن دادن روسیه به این اعمال فشارها از جانب امریکا و همراهی نمودن آن برعلیه چین از خود نشان نمی دهد.
چهارم: به این ترتیب می بینیم که دولت های بزرگ و حتی دولت های کوچک، با توجه به تفاوتی که در میزان نفوذ این دولت ها وجود دارد، برای کسب منافع شان سرگرم کشمکش و نزاع های زیادی می باشند. وجه مشترک میان تمام این دولت ها در این کشمکش ها، این است که بهای آن را مردم جهان، با تحمل شر و شقاوت ناشی از این کشمکش ها، می پردازند.
آن چه در این میان درد آور است؛ این است که اسلام هنوز دارای دولتی نیست که زمام امور را در دست گرفته و نه تنها سرزمین های اسلامی، بلکه تمام جهان را با خیر و برکت بی پایان اش، به ساحل نجات کشانده و آن را به سوی شکوفایی واقعی سوق دهد! اما با آن هم باید دانست که اسلام همواره مردانی دارد که به تعبیر قرآن کریم؛ در پیمانی که با الله بسته اند همواره صادق و پایدار باقی خواهند ماند.

 

مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
[احزاب: 23]
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با الله بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند(و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.


 و دیری نخواهد گذشت که این مردان مخلص به اسلام، دولت اسلام را که در قالب خلافت راشده برمنهج نبوت متمثل خواهد بود، به خواست الله سبحانه و تعالی مجدداً برپا نموده و توازن را با تطبیق نمودن احکام و فرامین آسمانی اش، در سراسر جهان برقرار خواهند نمود.


إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
[طلاق: 3]
الله فرمان خود را به انجام می رساند؛ و الله برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است!

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه