شنبه, ۲۸ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۳۰م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

دگرباشی جنسی؛ یکی از خباثت­های بزرگ نظام سرمایه­داری

  • نشر شده در سیاسی

سفارت امریکا در خرطوم پرچم دگرباشان را در کنار پرچم امریکا به اهتزاز دراورد و گفت: این اقدام به مناسبت گرامی­داشت از پنجاه­وسومین سالگرد شورش استون­وال انجام می­شود و در صفحه رسمی خود اعلام کرد که به این اقدامش افتخار می­کند. به گزارش روزنامه الانباء، امریکا اتحاد و حمایت خود از دگرباشان را تحت نام حقوق بشر اعلام کرد. شایان ذکر است که منشور این سفارت، با مخالفت شدید فالوورهای صفحه مواجه شد و ان‌ها نارضایتی و خشم خود را نسبت به مطالب منتشر شده توسط سفارت اعلام کردند و ان را تحریک احساسات مردم سودان با اتخاذ افکاری بر خلاف اداب و رسوم‌شان عنوان نمودند.

این یک تحریک اشکار دیگر و گام غیراخلاقی بود که احساسات مردم مؤمن و متقی این سرزمین را نادیده گرفت و خدشه­دار کرد. امریکا با برافراشتن پرچم دگرباشان بر فراز سفارت خود، بار دیگر دست به چنین اقدام فجیعی زد؛ زیرا وی لانه توطئه­ها بوده که احساسات مردم برایش هیچ اهمیتی ندارد و این برای امریکا، کشور فسق و فجور، جای تعجب نیست؛ زیرا دگرباشی و سایر بداخلاقی­ها به موضوعی تبدیل شده که امریکا خواهان گسترش ان در جهان، به ویژه در سرزمین­های اسلامی می­باشد. روزنامه رای الیوم به تاریخ 3/6/2022م پرسش و پاسخی را درباره این‌که چرا سفارت­خانه­های امریکا بر حمایت از دگرباشان و تحریک جوامع محافظه­کار اصرار می­ورزند، مطرح نمود. در کویت، سفارت امریکا در توییترش پیام حمایت بایدن از دگرباشان و همجنس‌گرایان و پرچم رنگین کمان را منتشر کرد. هم‌چنین توییت سفارت واشنگتن در اسلام آباد، از حقوق دگرباشان حمایت می­کند؛ زیرا وی در صدد آنست که این افکار که اساس مبدأ آن را تشکیل می­دهد، گسترش دهد و برای تحقق این امر اقدامات زیادی را عملی نموده است. شبکه فرانس24 به تاریخ 7/2/2015م. خبری را منتشر نمود که در آن چنین آمده بود: «ماری هارف، سخنگوی وزیر امورخارجه امریکا اعلام کرد که جان کری به عنوان فرستاده ویژه برای حقوق دگرباشان و همجنس­گرایان در جهان منصوب خواهد شد.»

امریکا در دوران بارک اوباما توجه ویژه­ای به این قشر داشت و از آن جائی‌که موضوع‌شان از اولویت­های دولت اوباما بود، مخالفان شان را پیوسته محکوم می­کرد. ماری هارف، سخنگوی وزیر امور خارجه امریکا گفت: «وزیر خارجه امریکا بزودی فرستاده ویژه­ای را برای حقوق دگرباشان اعلام خواهد کرد.» در این راستا معلوماتی نیز از سوی نهادهای امریکایی که در راستای دفاع از حقوق دگرباشان فعالیت دارند، منتشر شد. سخنگوی جان کری افزود: «ما مطمئناً متعهد به حمایت و پیشرفت حقوق بشر همه مردم، از جمله حقوق دگرباشان و همجنس‌گرایان -که موضوع اصلی وزیر کری است- می­باشیم.» و فرانس 24 به تاریخ 7/2/2021م خبری را منتشر نمود که جوبایدن، رئیس جمهور امریکا به وعده انتخاباتی خود مبنی بر دنبال کردن یک سیاست خارجی که حاوی "ارزش­های دموکراتیک امریکایی" بود، با قرار دادن حقوق اقلیت­های جنسی در جهان در اولویت­های خود بیش از هر رئیس جمهور قبلی امریکا عمل کرد. جوبایدن در یادداشتی از ریاست جمهوری نوشت: «با همه انسان­ها باید به احترام و کرامت رفتار شود و باید بتوانند که بدون ترس و هراس زندگی کنند؛ گذشته از این‌که چه کسی هستند و چه کسی را دوست دارند.» به همین سبب، وی بیشتر از هر رئیس جمهور قبلی امریکا و برخلاف سلف خود، دونالد ترامپ، حقوق اقلیت­های جنسی را در اولویات­های خود در جهان وضع کرد.

رئیس جمهور دموکرات، ابتکاری را که در سال 2011م توسط بارک اوباما، رئیس جمهور سابق امریکا برای "ترویج حقوق دگرباشان در سراسر جهان" عملی شد، دوباره آغاز کرد و بایدن مخصوصاً قول داد که: «از پناهجویان، به ویژه همجنس­گرایان، تراجنسیتی و دوجنس­گرایان محافظت می­کند.» او از دولت خود خواست تا با قوانین تبعیض­آمیز خارج از کشور مبارزه کند.

این سیاست امریکا که برای بشر آزادی بدون قید و شرط بخشید، پیروانان خود را به فساد کشاند، که از نشانه­های آن می­توان به فیلم­ها و سریال­های امریکایی اشاره کرد که به ویژه در ده سال اخیر منتشر شده و تهی از صحنه­های همجنس­گرایی نیست. حتی در فیلم­های تخیلی و علمی دیده می­شود، افرادی‌که قدرت خارق العاده دارند، همجنس­گرا بوده. یک مرد عاشق مرد دیگری است و یک زن عاشق زن دیگری! این امر، یک تشویقی از سینما برای جنس سوم است؛ همانطور که برخی روزنامه­های امریکایی آن را معرفی کردند، طاعونی است که طرف­داران خود را تشویق می­کند تا آن را به سرزمین­های اسلامی مبتلا به سرطان آزادی، منتقل کنند.

در سال 1976م سازمان ملل، بنیاد بین‌المللی همجنس­گرایان، لزبین­ها، دوجنس­گرایان، تراجنسیتی­ها و اینترسکس­ها را که با نام اختصاری "ایلگا" شناخته می­شود، تاسیس کرد؛ اما این طرح به شکل بسیار ناگواری به شکست مواجه شد. چندین سال بعد و در آستانه سال 1978م هالند ازدواج دوجنس­گرایان را قانونی تلقی کرد و حتی قوانین جدیدی درباره این ازدواج وضع کرد و آن را از نظر حقوق و وظایف با ازدواج معمولی متعادل و یکسان قرار داد. علاوه بر این، مشارکت با همجنس­گرایان که توسط هالند آغاز شد، بلژیک در انتقال آن سهیم شد و اکثر کشورهای اتحادیه اروپا آن را به رسمیت شناختند. در سال 2011م بیش از 96 کشور در مورد ازدواج همجنس­گرایان و مراقبت کامل از افراد دو جنسیتی و تراجنسیتی، تصمیمی را در مورد حقوق همجنس‌گرایان به امضاء رساندند. با آنکه موضوع همجنس­گرایی مخالف تمام ادیان است؛ اما در صورتی­که ادیان مخالف مبدأ نظام سرمایه­داری شان -که مفهوم دموکراسی و آزادی­ها از آن نشأت می­کند- باشد، هیچ اعتبار و اهمیتی ندارد!

روحانیون و حامیان حقوق بشر بر این‌که ادیان و فطرت انسانی، همجنس­گرایی، ترویج و بزرگ­داشت از آن را رد می­کنند، متفق القول اند. هم‌چنین تأکید دارندکه ادیان ابراهیمی بر اساس متون صریح دینی در کتب مقدس، صراحتاً آنچه را که بعنوان همجنس­گرایی شناخته می­شود، ممنوع و حرام قرار داده است. در تحقیقی‌که توسط "الایام" انجام شد، سخنرانان نسبت به تسلیم شدن در برابر پذیرش همجنس­گرایی هشدار دادند. نونو گفت: «قوانین یهودی، همجنس­گرایی را بدون مناقشه رد می‌کند.» کشیش رویس جورج گفت: «کلیسا قاطعانه فشار بر کشورها را از ناحیه همجنس­گرایی مردود می­خواند.» و کشیش هانی عزیز گفت: «همجنس­گرایی یک فاجعه بوده که مدرنیتی نقض متون دینی را که آنرا منع کرده است، توجیه نمی­کند.»

بلی، این­ها ارزش­های دیموکراتیکی است که امریکا و سایر سرمایه­داران می­خواهند در سرزمین­های اسلامی گسترش دهند؛ همجنس­گرایی و دگرباشی به یک واقعیت و امر عادی مبدل شود و باید مانند هر موضوع دیگری با ان برخورد شود و هرکس که مخالف آنست باید محکوم شود.

ای فرزندان امت اسلامی -که بهترین امت برای منفعت مردم آفریده شده اید- آیا راضی هستید که فحشاء بین تان گسترش یابد و در بین دختران و پسران تان سرایت کند؟ آیا در برابر اقدامات تحمیل کنندۀ بینش و فکر غربی در عرصه اجتماعی سکوت اختیار می­کنید؟ آن‌ها از شما می­خواهند که سبک حیوان­گونه بی­بندوبار زندگی شان را پیروی کنید! آن‌ها در تلاش اند تا احکام اسلام را ضعیف و عفت، نجابت و پاکی را از سرزمین­های تان نابود کنند! بنابر این، در برابر اقداماتی‌که برای فاسد کردن زنان و فرزندان تان طرح می­شود، سدی محکم و غیرقابل نفوذ باشید و هرگونه دعوتی را که بر ضد فکر و فرهنگ اصیل تان است، رد و زیر پا کنید!

فقط نظام عفت و طهارت؛ نظام خلافت راشده بر منهج نبوت است که می­تواند جلو این تمدن پوسیده و حیوانی را که بافطرت انسانی در تضاد است، بگیرد. بنابر این، در راستای حاکیت و تأسیس آن تلاش و فعالیت نمایید.

نویسنده: استاد عبدالخالق عبدون علی

عضو دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سودان

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

احکام قیام علیه حکام

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت دوم)

اسباب و شرایط شرعی برای عزل خلیفه

عزل خلیفه از صلاحیت‌های محکمه می‌باشد و عموم مردم در زمینه حق تصمیم‌گیری را ندارند. عزل خلیفه دارای شرایط و اسباب شرعی می‌باشد؛ مثلاً: در صورتی می‌توان اقدام به عزل خلیفه نمود، که وی یکی از شرایطی را از دست دهد که می‌بایست در زمان کاندید شدن برای منصب خلافت آن‌ها را دارا می‌بود. هم‌چنان می‌بایست خلیفه در تطبیق اسلام احسان را مراعات نماید تا این‌که مقصود خلافت، حاکمیت و سیادست شریعت و هر آن‌چه سلطه و اقتدار امت می‌طلبد، محقق شود؛ چون واقعیتی غیر از این سبب عزل خلیفه می‌باشد. شرایطی‌که می‌بایست خلیفه آن‌ها را دارا باشد، از دو جهت مورد ملاحظه قرار می‌گیرد؛ یک بخش آن‌ها شرایط شخص نامزد است، که در ابتدای نامزد شدن برای منصب خلافت باید از آن برخوردار باشد. بخش دیگر آن‌ها شرایطی می‌باشد که تا زمان دارا بودن آن‌ها می‌تواند یک خلیفه در منصب خلافت باقی بماند؛ شرایطی مانند این‌که خلیفه باید مسلمان، مرد، بالغ، آزاد، عاقل و عادل بوده و توانائی پیش‌برد امور خلافت را داشته باشد. به طور مثال؛ اگر خلیفه مرتدشد، یا عقل آن طوری ضعیف شد که بالای احکام و تصمیمات آن تأثیرگذار بود، یا این‌که یکی از حواس آن ضعیف شده و یا آن را از دست دهد و موارد مانند این‌ها، در این صورت عزل آن واجب است، اما مسئله تطبیق اسلام و رعایت احسان در آن که اصل قضیه بوده، مسئله‌ای می‌باشد که با خلیفه برای همین کار بیعت صورت می‌گیرد.

مقصود خالق از خلق مخلوقات، از ارسال رسولان، از استخلاف انسان و تعیین خلیفه می‌باشد. اگر خلیفه غیر از اسلام را تطبیق نماید، و لو در یک حکم هم که باشد، عزل آن واجب می‌گردد. هم‌چنین اگر خلیفه ظلم و تبعیض نماید و چنان از هوای نفس خویش پیروی کند که عدالت‌اش را از بین ببرد، واجب است که آن را وادار به رجوع نموده و یا این‌که عزل شود. الله سبحانه و تعالی بهتر می‌داند. در این قسمتِ از مقاله برای تأیید بیشتر این اسباب، اقوال علماء را در این رابطه بیان خواهیم نمود.

چیزی‌که علماء در این زمینه در مورد آن توافق نظر دارند، اینست که مشروط بر اطمینان از عدم فتنه، خلع امرای ستمکار واجب است. ابن حجر عسقلانی می‌گوید که ابن التین از داوودی چنین نقل می‌کند: «چیزی‌که علماء در مورد امراء ستمکار بر آن توافق دارند، اینست که اگر بدون فتنه و ظلم خلع این حکام مقدور باشد، خلع آنان واجب است، در غیر این صورت صبر واجب است. در قسمت قبلی در مورد ظلم و ستم امراء، قول ابن حزم بیان شد، اما وی در خصوص وجوب تطبیق اسلام و جلوگیری از انحراف از حکمی از احکام اسلام و ممنوعیت هرگونه ظلمی، هرچند اندک هم باشد و در مورد وجوب تن‌دهی و تسلیمی امام در برابر حکم شریعی‌ که علیه آن صادر می‌باشد، چنین می‌گوید: «تا زمانی‌که امام ما را بر اساس کتاب الله و سنت رسول الله رهبری کند، اطاعت از وی واجب است، اگر از چیزی از کتاب الله و سنت رسول الله منحرف شد، باید از انحراف‌اش باز داشته شده و حد شرعی بر وی اقامه شود. درست این است: اگر به جز از خلع آن، از هیچ راه دیگری از سوی آن احساس امنیت نمی‌شد، باید خلع شده و دیگری عهده‌دار امور شود.» و هم‌چنین می‌گوید: «اگر از امام ستم و ظلمی سرزد، اگرچه اندک هم بود، واجب اینست که باید با وی در این خصوص صحبت شده و از این کار منع کرده شود. بنابراین، اگر بازگشت و به حق مراجعه نموده، به قصاص بدن، قصاص یک از اعضای بدن و یا به اقامۀ حد زنا، قذف و شراب بر آن تسلیم شد، در این صورت هیچ راه برای خلع آن وجود نداشته، وی هم‌چنان امام بوده و خلع آن حلال نیست؛ اگر از اجرای هرکدام از این واجبات خودداری نموده و از آن‌چه در آن قرار داشت، باز نگشت، در این صورت خلع وی و قرار دادن کسی دیگری‌که تابع حق بوده در جایگاه وی، واجب می‎باشد.» ماوردی در خصوص سقوط امامت امام، آن‌گاه که شرطی از شرایط امامت خویش را از دهد، مانند این‌که عدالت آن جریحه‌دار شده و متصف به فسق شود، چنین می‌گوید: «این‌که امام مرتکب ممنوعات شده و برای حکم فرما نمودن شهوت و خواسته‌خویش و برای فرمان‌برداری از هوای نفس خویش، اقدام به انجام منکرات نماید، فسقی را مرتکب شده است که انعقاد امامت و استمرار امامت آن را ممنوع قرار می‌دهد، اگر این وضع برای کسی پیش آمد که قرار داد امامت آن منعقد شده است، وی از دائرۀ امامت بیرون شده است.» جوینی وضاحت می‌دهد که از اسباب عزل خلیفه، مواردی است که وی را بلا فاصله خلع نموده و معزول قرار می‌دهد، مانند این‌که خلیفه مرتد شده و یا دیوانه شود؛ مواردی است که خلیفه را موجب عزل قرار می‌دهد، اما عزل آن موقوف به تصمیم اهل حل و عقد است، مانند این‌که خلیفه مرتکب فسق شودY زیرا از جمله فسق، لغزش‌هایی است که می‌گذرد و خواهشاتی است که پدید می‌آید؛ لغزش‌ها و خواهشاتی‌که جز شخص معصوم برای هیچ کس گریزی از آن نیست. چنان‌چه می‌گوید: «خوی گرفتن با بدی، بد است، انسان در نوسان هوای و هوس قرار دارد... خوشا به حال آن که سالم بماند، نجات و گریزی نیست؛ مگر برای معصومان، لغزش‌ها با نَفَس‌ها در جریان است. ... کیست که در سپیدی روز از لغزش‌هایش رهایی یابد، همواره ترس بر آن چیره می‌باشد، مگر کسی‌که الله سبحانه و تعالی به رحمت خویش برایش پرده‌پوشی کند.» به راستی این لغزش‌ها بسان یک بیماری، حاکم را مبتلا کرده و او را از تحقق هدف ولایت‌اش باز می دارد، سپس بهبود یافته به کارش باز می‌گردد. از آن‌جایی‌که برخی از انواع فسق موجب خلع امام و برخی موجب خلع آن نمی‌شود، حکم این است که امام باید به تصمیم باصلاحیت به خلع، عزل نشود. جوینی در ادامه نیز چنین می‌گوید: «(تشخیص کنندۀ) حالت‌های اضطراری که موجب خلع و برکناری است... اسلام می‌باشد... به فرض، اگر امام از دین بیرون شد، از عزل آن هیچ بیمی نیست... اگر کاملاً دیوانه شد، عزل می‎شود، اگر در عقل‌اش آشفتگی ایجاد شد، یا در رأی و افکارش دچار توهم شد... به این سبب، استقلال آن در ادارۀ امور دشوارشد... مانند دیوانۀ کامل عزل می‌شود.» هم‌چنان ادامه داده می‌گوید: «گروهی از اصولیون و فقهاء به این نظراند  که اگر فسق امام آشکار شد، مانند دیوانه عزل آن واجب است، این دسته از اصولیون دوام را در آغاز معتبر می دانند.» و می‌گویند: «گروهی از علماء بر این نظر اند که فسق فی نفسه موجب عزل نیست، بلکه در صورت تحقق آن بر اهل حل و عقد خلع آن واجب است.» غزالی می‌گوید: «سلطان ظالم را باید از عهده‌داری امور برکنار کرد، وی یا معزل است و یا واجب العزل.»

این از لحاظ، اسباب عزل بود، اما از لحاظ شرایط عزل، باید گفت که عزل خلیفه به یک شرط ممکن می‌شود، آن این‌که هریک از اسباب عزل آن به برهان یعنی به دلیل قطعی ثابت شود، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین می‌فرماید:

«وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ...»

ترجمه: و این‌که نباید با صاحبان حکومت درگیری و نزاع نماییم، مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودید، و در نزد الله (سبحانه و تعالی) دلیلی برای نزاع تان داشته باشید.

قبلاً قول ابن حجر در شرح این نص بیان گردید: «عندکم من الله فیه برهان... و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید.» یعنی در این مورد نص (آیه و یا حدیث صحیح) باشد که احتمال تأویل آن وجود نداشته و مقتضی آن این است که تازمانی‌که کار حکام احتمال تأویل را داشته باشد، قیام علیه شان جواز ندارد.» بنابراین، هیچ گاه امام در مسائل فقهی اجتهادی، متهم به اجازه دادن به انجام منکرات و مباح قرار دادن آن‎ها نمی‌شود، همان‌طور در مسائل کلامی اختلافی، نیز متهم به انحراف در دین نمی‌شود. به فرض این‌که دولت به پخش موسیقی در رسانه‌ها اجازه داده و یا به تأسیس کانون تعلیماتی برای موسیقی، یا این‌که دولت به کاشت تنباکو، صنعت و خرید و فروش آن اجازه دهد، یا این‎که قانون به ظاهر شدن روی، دست‌ها و پاهای زن در اماکن عمومی اجازه دهد، یا این‌که امام در مورد صفات و مباحث کلامی مذهب معینی داشته باشد؛ برای کسیکه در این امور به خلاف امام نظری دارد، امام را فاسق بداند، یا گمان دارد که وی به منکرات و یا به مخالفت با عقیده اجازه داده است، چون نص در اقدام به معصیت موجودیت برهان، یعنی دلیل قطعی را شرط قرار داده است، در حالی‎که حکم در خصوص این امور ظنی می‌باشد؛ البته این متفاوت است با این‌که در جامعه بانک‌های سودی در حال فعالیت باشد، یا این‌که به طور مثال قمار خانه‌ها و مکان‌های بسان آن فعالیت نمایند، یا این‌که زنان در جامعه به حالت تبرج سفر نموده و از آن باز داشته نشوند، یا این‌که مردم به سوی دیموکراسی، آزادی عقیده و ارتداد فراخوانده شوند، چون این‌ها منکراتی اند، که به دلایل قطعی شرعی ثابت شده اند، یعنی در خصوص این منکرات دلایل قطعی از جانب الله وجود دارد، موجودیت این منکرات به صورت علنی در جامعه، معصیت بواح بوده و دلیل بر این است که موجودیت آن‌ها به رضایت امام می‌باشد.  

موجودیت توانائی عزل خلیفه، ایمن بودن از فتنه و از هرآن‌چه از خون‌ریزی و ویرانی که عزل خلیفه منجر به آن می‌شود، از جمله شرایط حکم به عزل و یا وجوب عزل خلیفه نیست، بلکه این موارد شرط تنفیذ عزل می‌باشد. یعنی این موارد شرط اقدام به قیام علیه حاکم برای به زور وادارسازی آن از اقدام به آن‌چه است که موجب عزل آن می‌شود، آن‌گاه که حاکم به دلیل سطله و قدرتی‌که در اختیار دارد، از ترک آن خودداری نماید. اما اسباب و شراطی‌که قبلاً ذکر شد، برای حکم به عزل خلیفه و برای وجوب بندوباربستن آن می‌باشد. مسئلۀ اطمینان از عدم ناکامی و بروز فتنه، از جمله شرایط قیام به زور علیه حاکم می‌باشد.

چگونگی عزل خلیفه

این مورد ثابت است که باید در این خصوص محکمه حکم کند، البته محکمۀ مختص به رسیدگی به تخلفات خلیفه، شکایات صادر شده علیه آن و مشروعیت استمرار آن در مسند حکم، که آن عبارت از محکمۀ مظالم بوده و مختص رسیدگی به قضایای می‌باشد که در میان مردم و حکام روی‌نما می‌گردد؛ حتی این محکمه خاص‌تر از این است، چون در خصوص عزل خلیفه باید نظر دهد. جوهرقضیۀ عزل خلیفه، قضیة القضایا یعنی محافظت از سیادت و حاکمیت شریعت و سلطه و اقتدار امت می‌باشد، نظر دهنده در خصوص این قضایا، مجلس قضایی مخصوص، باصلاحیت و مهیب می‌باشد. این مجلس قضایی، خلیفه و یا هر آن کسی را که خواست، برای تحقیق در این مسئله نزد خود می‌خواهد، خلیفه باید در این مجلس قضایی با دلایل از خود دفاع کند و در کل محاکمه باید به شفافیت برگذار شده و عمل‌کرد آن به امت گزارش داده شود؛ اگر محکمه به عزل خلیفه حکم نمود، حکم آن نافذ است، واجب است که مبنی بر حکم این محکه خلیفه کنار رود تا برای انتخاب خلیفۀ دیگری تلاش شود.

بناءً در چنین حالتی اگر خلیفه حکم به عزل خویش را رد نمود و منصب خویش را محکم گرفت، علاوه بر این مسئله که وی حق حکومت را از دست داده است، غاصب حکومت نیز محسوب می‌شود. در این هنگام بر امت واجب می‌گردد که سلطه و اقتدار خویش را از وی بازپس‌گیرند، اگرچه این بازپس‌گیری منجر به قیام با سلاح علیه آن شده تا وی را بزور سرنگون کنند؛ لیکن این قیام هشدارها و شرایطی در پیش دارد.

شرایط قیام مسلحانه علیه حاکم

حکم به قیام علیه حاکم برای سرنگونی آن، با حکم به عزل آن متفاوت می‌باشد. واقعیت قیام علیه حاکم این است که عبارت از انقلاب علیه آن برای سرنگونی آن بوده و خالی از صدمات و زدوخوردهای در میان امت نیست. گاهی اوقات روند آن طوری است که بسان کودتای سریع صورت می‌گیرد؛ یا عبارت ازاعتراضات و تظاهرات‌های می‌باشد که منجر به تسلیمی حاکم می‌شود؛ البته با هزینه‌ای نه بسیار هنگفت. گاهی منجر به درگیری‌ها و کشمکش‌های خونین بین مسلمانان می‌شود، به مدت طولانی دوام یافته و هزینه و قیمت بسیار هنگفتی از امت می‌گیرد. از این انقلاب‌ها در تاریخ امت چندین مورد روخ داده است، از جمله انقلابی‌که منجر به کشته(شهید) شدن خلیفۀ سوم عثمان، بن عفان رضی الله عنه شد و انقلاب خوارج علیه خلیفۀ چهارم علی بن ابی طالب رضی الله عنه، از مهم ترین انقلابات، انقلاب حسین بن علی رضی الله عنهما، علیه یزید بن معاویة بن ابی سفیان برای جلوگیری از استیلاء بر حکومت و غصب حق امت در آن می‌باشد. از آن‌جایی‌که بسا اوقات این نوع انقلاب‌ها و انواع دیگر، آن در چنگ حکام، تریبون‌ها و برخی از علماء قرار دارد، به دلیل هشدارهای موجود در ارتباط به قیام علیه حکام و بلکه به دلیل وجود مخالفت‌ها موجود در این زمینه، و تلویحاً بر این‌که این انقلاب‌ها فتنه‌ها، خون‌ریزی‌ها، ویرانی‌ها و شکست‌های حتمی را در پی داشته است، دیده می‌شود که همواره بر مفاسد ظلم و حکم به غیر ما انزل الله افزوده است. در این شکی نیست که قیام علیه حکام هشدارهای را با خود همراه دارد؛ معمولاً هزنیه‌های چون ویرانی و خون‌ریزی را در پی دارد، لیکن تمام این موارد قیام را ممنوع قرار نمی‌دهد، بلکه واجب است که برای قیام آمادگی گرفته شود. از همین جهت قیام علیه حکام شرایطی را دارد که قبل از اقدام به آن باید آن‌ها را در نظر داشت:

1-      وجود قدرت و توانائی برای قیام؛ یعنی این‌که امت دارای قوای باشد که در تعاون و یاری رسانی باهم، برای امت اقتداری پدید آید که به گمان اغلب آن را به مطلوب برساند، چون مسئله منوط به استطاعت می‌باشد.

2-      این‌که در این امر به قوای خارجی و یا غیر اسلامی اعتماد نشود، چون این کار راه تسلط کفار را بر مؤمنین باز می‌کند، در حالی‌که چنین چیزی هرگز مجاز نیست.

3-      این‌که قیام منجر به پدید آمدن منکر بزرگ‌تر از منکری‌که باید از بین روید، نشود، مثلاً این‌که قیام منجر به این شود که حاکم سلطه‌ای بیشتری را غصب نموده و بر تسلط و ظلم آن افزوده شود، یا این‌که دولت را از بین برده و یا تضعیف کند؛ طوری‌که پس از قیام دیگر دولتی برای مسلمانان باقی نماند و این‌که مقومات دولت در برابر طمع کاران قادر به تأمین امنیت و خفاظت سلطه و اقتدار دولت نباشد.

قیام، ابزار و حالات آن:

قیام عملکرد اضطراری، ظرفیتی و تاریخی در حیات امت است. کودتاهای نظامی و انقلابات در بعضی از حالات برای برخی از شرایط و مشکلات راه چاره طبیعی می‌باشد، هیچ گروه و امتی از آن استثناء نیست، یک حالت مردمی و عمومی و فراگیر است، که نیاز به افکار و رأی عمومی دارد. بناء ًباید مدام این درک پدیدار شود که قیام علیه حکام هدف آن جلوگیری از زیرپای شدن سیادت و حاکمیت شریعت و جلوگیری از غصب سلطه و اقتدار امت است. به همین علت باید حکم مجلس قضائی مذکور در خصوص عزل خلیفه از مهم‌ترین عوامل مؤثر در افکار عمومی باشد. هم‌چنان وسائل امت در محافظت از سلطه و اقتدارش از مهم‌ترین عوامل پدید آورندۀ افکار عمومی می‌باشد. همان‌طور مهم‌ترین کار در این روند، درک مردم نسبت به حقوق و تکالیف‌شان در این ارتباط است، و این اولین قدم برای بازگشتاندن سلطه و اقتدار امت است. به همین علت، تصور قیام علیه حاکم متکی بر روی آوردهای جوامع است؛ همان‌طور بر درک مردم نسبت به حقوق‌، در سلطه واقتدار و مسئولیت شان در محافظت از این سلطه اقتدار، و متکی بر سطح تأثیرگذاری احکام شرعی بر سلوک و افکار عمومی می‌باشد. این تصور صاحب‌اش را در برابر دوحالت از واقعیت مسلمانان قرار می‌دهد؛ نخست حالت جهل نسبت به اسلام و تطبیق نظام‌های غیراسلامی بر آنان. دوم حالت جامعه اسلامی که دولت اسلامی بر آن حکومت می‌کند، و در آن تشکیلات اسلامی است که اسلام را تطبیق می‌کند، و مفاهیم و ارزش‌های اسلامی را در آن به نشر می‌رساند؛ اما در حالت اول اقدام به قیام علیه حاکم جواز ندارد، چون در آن حالت اساسات و عناصر اساسی قیام وجود نداشته، شکست و ناکامی آن حتمی است. در چنین حالتی واجب تغییر حاکمیت از حاکمیت مستقر بر اساس کفر به حاکمیتِ بر اساس اسلام و تبدیل دار از دارالکفر به دارالاسلام می‌باشد؛ مناط الحکم آن چیزی می‌باشد که در دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه ملاک بوده است. سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و منهج ایشان، در دعوت دلیل آن می‌باشد، چنانچه در منهج رسول الله صلی الله علیه وسلم و در عملکرد ایشان در مکه هیچ چیزی نبود که به قیام مسلحانه مرتبط باشد؛ از آغاز دعوت ایشان تا زمانی‌که به قدرت رسیده، حکومت‌شان تمکین یافت و دولت اسلامی را در مدینۀ منوره اقامه نمودند؛ اما حالت دوم باید به قیام علیه حاکم فکر شود، چون در آن حالت حاکم چنگال‌های ظلم را فروبرده و چراغ‌های انحراف و غصب حاکمیت را روشن نموده است. این حالت تغییر حاکمیت از کفر به اسلام نیست، بلکه این حالت جلوگیری از تحویل حاکمیت از اسلام به کفر و از تبدیل دار از دارالاسلام و به دارالکفر است و یا این‌که در این حالت از تجاوز بر سیادت و حاکمیت شریعت و از تجاوز بر سلطه و اقتدار امت، باید جلوگیری شود؛ در این حالت مسئله متکی به فراهم شدن شرایط قیام می‌باشد.

در خاتمۀ این مبحث از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که گشایشی عاجلی را ایجاد نموده و برای نجات از حکام فاجر و فاسق، ما را یاری رسانده و برای اقامۀ دولت خلافت نصرت فراگیر و نیرومندی را نصیب نماید؛ دولتی‌که بر سیادت و حاکمیت شریعت پرداخته و سلطه و اقتدار امت را رعایت می‌کند! تحت امارت خلیفۀ واحد، امت را به رعایت امانت استخلاف و حمل دعوت اسلامی به سوی جهان وا می‌دارد!

برگرفته از شماره 430 مجلۀ الوعی

نویسنده: محمود عبدالهادی

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

گرانی، یکی از مظاهر سختی و راه‌حل آن در شریعت پروردگار ما

  • نشر شده در سیاسی

امروزه مسلمانان از قیمت‌های گزاف همه مواد، به ویژه موادسوختی -که گرانی آن همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد- رنج می‌برند، تا جائی‌که فریادها و ناله‌های مردم فضای آسمان را فرا گرفته و کسی نیست که به فریادهای‌شان پاسخ دهد و حتی سبب سیر صعودی اسعار گردیده است. این سختی‌ها و مصیبت‌ها یکی از مظاهر  ضَنک(سختی و تنگیِ) است که الله سبحانه وتعالی ما را در کلام مجیدش از آن بر حذر داشته است:

﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَىٰ﴾ [طه: 124]

ترجمه: و هرکس از یاد من روی گرداند، بی‌گمان برای او زندگی(سخت و) تنگی خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور می‌کنیم.

وقتی دلایل و اسباب افزایش قیمت مواد سوخت را تحلیل و بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که بیشتر آن‌ها مربوط به نقض احکام شرعی است که اکثریت مسلمانان آن‌ها را نادیده می‌گیرند، به عنوان مثال:

1-      نفت موجود در سرزمین‌های مسلمانان باید ملکیت عامه باشد و افراد حق انحصار آن را به هیچ‌وجه ندارند. به تأیید این سخن دو دلیل وجود دارد: اول  این‌که نفت جزء معادنی است که انحصار آن برای افراد جایز نیست و دوم این‌که نفت جزء آتش عمومی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را در آن شریک خوانده اند:

«المُسلِمُون شُرَکَاءُ فِی ثَلَاث فِی الکَلَإ وَ المَاءِ وَ النَّارِ» (ابوداود و احمد)

ترجمه: مسلمانان در سه چیز با هم شریک هستند: در علوفه، آب و آتش.

2-      شرکت خصوصی نمی‌تواند نفت را انحصاری کند، تفاوتی ندارد که وابسته به مسلمانان باشد و یا کفار؛ اما در صورتی‌که وابسته به کفار محارب و غیر مُعاهد باشد، در حرمت آن هیچ شکی نیست.

3-      همانطور که افراد حق انحصار نفت را ندارند، هم‌چنین جایز نیست که سهمی از آن به عنوان غرامت استخراج و اکتشاف برای‌شان داده شود؛ بلکه دولت می‌تواند برای استخراج و اکتشاف، افراد متخصص را استخدام کند و در عوض سهم معین هزینه برای‌شان بپردازد.

4-      عجز و ناتوانی دولت در تأمین مالی تحقیقات و یا فقدان مهارت‌های فنی برای اکتشاف و استخراج، استخدام مسلمانان و یا غیرمسلمانان و انعقاد قرارداد با آن‌ها با پرداختن سهم معینی از آنچه را که استخراج می‌کنند، توجیه کرده نمی‌تواند، بلکه دولت باید تلاش کند تا مهارت و ظرفیت لازم را برای اکتشاف و استخراج فراهم کند و اگر نتوانست؛ نفت همانطور در دل زمین باقی می‌ماند تا زمینه و ظرفیت آن را فراهم کند.

5-      دولت برای تأمین منافع مسلمانان باید صنایع لازم را ایجاد کند تا مواد خام را به مواد پخته تبدیل کند و این بدان خاطر است تا هزینه تبدیل‌سازی کاهش یابد، ارتباط با کفار قطع گردد و دست‌شان از باجخواهی و غارت اموال مسلمانان به ناحق، کوتاه گردد.

6-      به دلیل این‌که مسلمانان در نفت باهم شریک هستند، دولت نمی‌تواند با فروختن آن برای خود سود فراهم کند، زیرا منطقی نیست که از فروختن به خود سود بُرد، بلکه دولت باید نظم‌های را به وجود آورد که مردم را قادر سازد تا نیازهای خود را به قیمت تمام شده به دست آورند.

7-      عمیق اندیشان می‌دانند که افزایش قیمت سوخت چندان ربطی به جنگ اوکراین ندارد؛ اما به این دلیل می‌خواهند ما را قانع سازند. تسلط شرکت‌های غول‌پیکر بر بازار نفت و پالایش و تبانی سیاست‌مداران ذی‌نفع، دلیل اصلی گرانی می‌باشد. بزرگ‌ترین دلیل و شاهد بر این، ارقام سودیی است که از سوی این شرکت‌ها منتشر شده و در یک سوم اول سال جاری سه برابر یا بیشتر افزایش یافته است و اگر افزایش قیمت سوخت نتیجه افزایش قیمت تمام شده باشد، سود به این شکل افزایش نمی‌یافت.

8-      برای حاکم و دست‌اندکارانش جایز نیست که اموال و دارایی‌های مسلمانان را انحصار کنند.

9-       حق تشریع و قانون‌گذاری تنها مختص ذات الله سبحانه وتعالی بوده و هوا و هوس و منافع هیچ‌گاه مصدر تشریع شده نمی‌تواند، زیرا اگر امر تشریع به انسان سپرده شود، متنفذین قوانینی را وضع می‌کنند که فقط مصلحت و منفعت خودشان را تأمین کند و این یک واقعیت محسوس و مشهود است.

10-      مکانی‌که نفت یا هر ثروت دیگری در آن یافت شود، ارزشی در نحوه تقسیم عواید آن بین مردم ندارد. در سرزمین‌های مسلمانان از شرق تا غرب، هرکجا که نفت یافت شود، مسلمانان در آن سهم واحد دارند؛ به عنوان مثال؛ مردم سرزمین حجاز از نفت‌اش نسبت به مردم اندونیزیا سهم بیشتری برده نمی‌توانند و مردم اندونیزیا هم‌چو مردم المغرب در فاسفیت المغرب سهم واحدی دارند.

اما در مورد گرانی و افزایش قیمت بعضی از موارد زراعتی مثل گندم و یا آنچه که به عنوان علوفه استفاده می‌شود؛ سرزمین‌های مسلمانان دارای زمین‌های زراعتی فراوانی است که می‌تواند نیازهای مسلمانان را برآورده کند و از حد ضرورت هم بگذرد؛ اما سیاست کشاورزی که سرزمین‌های اسلامی از غرب اخذ نموده و دنبال می‌کنند، متکی بر واردات موالیه اولیه از خارج بوده و روی تولید مواد غیر اولیه تمرکز دارد و این سبب می‌شود تا سرزمین‌های اسلامی همیش متکی بر خارج باشند. در غیر این‌صورت این چه معنا می‌دهد که سرزمین‌های ما بیش از 60% از نیازهای حبوبات خود را از روسیه و اوکراین تأمین می‌کند؟ این کشورها از چه امکانات کشاورزی برخوردارند که ما از آن محرومیم؟ چیزی‌که مهم است، اراده و تصمیم سیاسی است.

این برخی از احکام نظام اقتصادی در اسلام بود؛ اگر همانگونه که الله سبحانه وتعالی دستور داده است، تطبیق گردد، هیچ فقیر و نیازمندی در سرزمین‌های اسلامی باقی نمی‌ماند، حتی مال و ثروت بسوی غیرمسلمانان سرازیر شده و تمام زمین را فراگیر می‌گیرد.

بعضی خواهند گفت؛ بلی، گفته شما مبنی بر این‌که اگر این احکام تطبیق شود، مال و ثروت زیادی حاصل خواهد شد، صحیح است؛ اما این احکام ایده‌آل و نزدیک به خیال است تا واقعیت! ما می‌گوییم که چنین نبوده؛ بلکه به خواست الله سبحانه وتعالی این شدنی و نزدیک است. شاید این مصیبت و سختی که جهان با آن مواجه است، از بشارت دهنده‌های گشایش بزرگی باشد که ما ده‌ها سال است در راستای آن با تمام تلاش فعالیت می‌کنیم و از شما تقاضا می‌کنیم تا با ما بپیوندید! گویا الله سبحانه وتعالی می‌خواهد بشریت، بی‌عدالتی نظام دموکراسی سرمایه‌داری را در بدترین شکل آن ببیند تا از آن مأیوس شود و بداند؛ آنچه را که نجات و راه‌حل معجزه‌ای گمان می‌کرد، همان عذاب دردناکی است که اکنون به وی رسیده است! آنگاه که اسلام با خلافت راشده بیاید؛ بشریت اعم از مسلمان و کافر شتابان به آن چنگ خواهند زد؛ همانطور که انسان در حالِ غرق به ریسمان نجات دست‌آویز می‌شود.

نویسنده: استاد محمد عبدالله

مترجم: محمد مزمل

     

ادامه مطلب...

یکی از اعضای حزب‌التحریر در ولایت غزنی به شهادت رسیده است Featured

﴿مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾[٣٣:٢٣]

در میان مؤمنان مردانی هستند که با الله راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند. برخی پیمان خود را بسر برده‌اند (و شربت شهادت سرکشیده‌اند) و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند.

عبدالعزیز محمدی که یکی از اعضای برجسته حزب‌التحریر – ولایه افغانستان در ولایت غزنی می‌باشد سه‌شنبه شب توسط افراد مسلح ناشناس به شهادت رسیده است. او که در جریان شب از دعوت به سوی خانه‌اش در حرکت بود افراد مسلح ناشناس با کمال وحشت و بی‌رحمی دست‌ها، پاها و چشم‌هایش را می‌بندند و پس از شکنجه به چشمانش با مرمی شلیک می‌کنند.
حزب التحریر - ولایه افغانستان این عمل وحشیانه و غیر شرعی را ترور و قتل مرموز دانسته و بیان می‌دارد که حفاظت جان مسلمانان از وجایب اساسی دولت اسلامی می‌باشد، که توسط تطبیق اسلام باید آن را تضمین کند. بناً این از وجایب دولت اسلامی است که با تطبیق نظام اسلامی جان، مال، عزت و مقدسات مسلمانان را حفاظت نموده و خود را از بار مسوولیت دنیوی و اخروی رها سازد. اما در هر حالت مومنین با خدای خود عهد کرده‌اند که جان و مال و هر آنچه نزد آن‌ها محبوب است را از برای رضای الله، در راه اسلام و از برای حاکمیت دولت خلافت و نظام‌اش صدقه کنند.
حزب‌التحریر در طول ۷۰ سال مبارزه‌ای فکری و سیاسی‌اش ثابت ساخته است که به هدف خویش همانا تأسیس دولت خلافت راشده به طریقه‌ی مبارزه فکری و سیاسی ایمان دارد که هیچ غل و زنجیر و هیچ قتل و تعذیبِ این ایمان را منحرف نکرده و نخواهد توانست. ان‌شاءالله!
عبدالعزیز از دعوتگران مخلص و فعال حزب‌التحریر بود که برای احیای زندگی اسلامی توسط تأسیس دولت خلافت، زندگی خود را وقف نموده و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر می‌نمود. سرنجام او در تعهد و پیمانی که با الله متعال داشت وفادار ماند. بناً دفتر مطبوعاتی حزب التحریر - ولایه افغانستان این حادثه‌ای المناک را برای تمام اعضای حزب‌التحریر، مبارزین راه اسلام و تمام مسلمانان تسلیت می‌گوید. دعا می‌کنیم که الله متعال شهادت او را قبول نموده، فامیل و اقارب وی را صبر و اجر نصیب کند و نیز قاتلین وی را خوار و ذلیل گرداند.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

تغییر افراط‌گرایی فقط با آمدن خلافت بر منهج نبوت صورت می‌گیرد! Featured

  • نشر شده در سودان

در خرطوم، پایتخت سودان یک ائتلاف جدید تحت نام اتحاد نیروهای تغییر افراط‌گرایی به وجود آمده که هدف اصلی آن تکمیل‌ساختن تقاضای انقلاب ماه‌ دسامبر تحت شعار "به‌سوی یک تغییر ملی و افراط‌گرایی" است. گفته می‌شد که این برنامه تغییر افراط‌گرایی مبتنی بر تحقق عدالت اجتماعی در منطقه، پایان دادن به جنگ، تحکیم صلح، به خطر نه انداختن حاکمیت و منابع کشورها، ضرورت دست‌یابی به انتقال مسالمت‌آمیز قدرت و ایجاد یک دولت مدنی و دموکراتیک است.

ناظر برنامه این ائتلاف -که گفته می‌شد بخاطر تغییر افراط‌گرایی است- متوجه می‌شود که ربطی به تغییر افراط‌گرایی ندارد، بلکه تغییر تشریفاتی است، خودساخته بشر بوده و از زمان استعمار تاکنون موجود می‌باشد، که چیزی جدید در آن وجود ندارد، نه هم در بنیادش که بر اساس آن بنا شده و نه در‌راه‌حل‌هایش. بدون‌شک، این بر اساس همان مفکوره سرمایه‌داری -که  مفکرین جدایی دین از دولت آن را به وجود آورده- بنا گردیده است؛ همان راه‌حل‌های شکست خورده‌ای این نظام فرسوده که از ده‌ها سال بدین‌سو در سرزمین ما اعمال می‌شود تا ما را به لبه پرتگاه رساند.

ما، حزب التحریر-ولایه سودان، به شرح زیر پروژه تغییر افراط‌گرایی را ارائه می‌کنیم که از سرکوب آن سودان و حتی کل جهان را نجات می‌دهد:

اول: بنیاد دولت باید بر اساس پایه‌های قانون اسلامی شگل گیرد و در عين حال، زيربنای قانون اساسی با توجه به اين‌كه احكام شرعی از آفريدگار همه بشريت است كه می‌داند چه سود و چه زيان می‌رساند، باشد.

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ [ملک:14]

ترجمه: آيا آن كسی‌كه موجودات را آفريده از حال آن‌ها آگاه نيست؟ در حالی‌كه او از اسرار دقيق با خبر، و نسبت به همه چيز عالم است.

دوم: حاكميت مطلقِ قانون و اقتدار امت از ميان مردمش است که شایستۀ حكومت را برمی‌گزينند و با آن به عنوان خليفه خود بيعت می‌كنند؛ حاکمیتی‌که شريعت الله سبحانه‌وتعالی در آن اعمال می‌شود و اسلام و پيام هدایت و نور را به جهان گم‌شده حمل می‌کند.

ثالثاً: دخالت كفار استعمارگر در امور سرزمین و مردم حرام است؛ زيرا دخالت آن‌ها بر ما تسلط دارد و اسلام آن را حرام كرده است، خداوند متعال می‌فرمايد:

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[نسا:141]

ترجمه: و الله هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.

چهارم: دولت خلافت منابع سرزمین را اداره می‌کند، مخصوصاً آنچه در مالکیت عمومی مثل طلا، نفت، گاز و غیره را که به نفع مردم است، مدیریت می‌کند. دولت نیازهای اساسی مانند غذا، پوشاک و مسکن را برای هریک از اعضای رعیت تضمین می‌کند. هم‌چنین ضامن آموزش، مراقبت‌های پزشکی و امنیت همه مردم می‌باشد. بنابراین، درگیری‌ها از روی بی‌عدالتی یا در اطراف زمین یا ملک خاتمه می‌یابد و هرکس حق دارد بر اساس احکام شرعی حق خود را بگیرد، پس جامعۀ با کفایت، عدالت و امنیت بدست آمده تا دولت بتواند خود را وقف وظیفه اصلی خود یعنی رساندن اسلام به جهان از طریق دعوت و جهاد کند.

این همان تغییر رادیکالی است که نفوذ استعمار کافر را ریشه‌کن و زندگی شایسته‌ای را ایجاد می‌کند، به این هرج‌و‌مرج، که سرزمین را گرفتار می‌کند، پایان می‌دهد و ما از جابجایی نظام‌های ستمگر مبتنی بر نظام حریص سرمایه‌داری بیرون می‌آییم.

ای مردم سودان، احزاب و گروه‌ها! حزب التحریر، ضمن حمل پیش‌نویس قانون اساسی متشکل از 191 ماده برگرفته از قرآن، سنت، اجماع صحابه و قیاس، شما را به همکاری با آن برای تغییر اساسی واقعی با برپایی دومین خلافت راشده بر منهج نبوت که به وسیله آن عزت و خوشنودی پروردگارت را کسب کنی، دعوت می‌کند!

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾ [انفال:24]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! دعوت الله و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی‌که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می‌شوید!

ابراهیم عثمان (ابوخلیل)

سخنگوی رسمی حزب‌التحریر-ولایه سودان

مترجم: ارسلان مبارز

ادامه مطلب...

اردوغان؛ پیرو امریکا، خائن اسلام و مسلمین و سکولر درجه اول است

  • نشر شده در سیاسی

الله متعال امت اسلامی را به نعمت اسلام منت نهاد که نظیر آن یافت نمی‌شود. اسلام نوریست که راه منتهی به بهشت را روشن می‌سازد؛ بهشتی‌که پهنای آن بسان آسمان‌ها و زمین است و برای متقیان تهیه شده است. اسلام طریقه استوار، راه راست و نظام سالمی است که مشکلات زندگی را حساب شده و دقیق درمان می‌کند.

الله متعال حلال را بیان نموده و به دنبال کردنش دستور داده است؛ حرام را یاد آورشده و کنار گذاشتنش را خواستار گردیده است. حلال و حرام را در دین مبین اسلام به عنوان تنها معیار اعمال قرار داده است تا به حلال پرداخته شده و از حرام دوری شود؛ پس داوری بر پدیده‌ها، گفتارها و کردارها همه باید بر اساس این مقیاس انجام پذیرد.

در نتیجه داوری براشخاص نیز در گرو گفتار و کردار آن‌ها خواهد بود که آیا در اسلام بر مقیاس حلال و حرام حرکت می‌کنند یا براساس معیار دیگری؛ معیارهای چون منفعت‌گرایی کپیتالیزم  و غیره؟ الله سبحانه و تعالی برامت اسلامی لازم داشته است تا در برابر تمام احکام شریعت اسلام با کمال خوشنودی و بدون قید و شرط سر تسلیم نهند. چنانچه در زمینه فرموده است:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ [نساء: ٦٥]

ترجمه: قسم به پروردگارت تا تورا در منازعات شان داور قرار ندهند و سپس در برابر آنچه در میان‌شان داوری نمودی، تسلیم کامل نشوند و احساس دلتنگی نکنند، مؤمن نخواهند بود.

پیروی از شریعت یعنی پابند بودن به تمام احکام شرعی بدون این‌که مطابق تمایلات نفسانی، برخی را برگزیده و برخی را متروک قرار دهی؛ چنانچه الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [بقرة: ٨٥]

ترجمه: آیا به برخی آیات قرآن ایمان می‌آورید و برخی دیگر را انکار می‌کنید؟ کسی‌که چنین کاری کند، جز زبونی در دنیا و عذاب شدید الهی در روز قیامت سزایی ندارد و الله متعال از آنچه انجام می‌دهید، غافل نیست.

الله سبحانه و تعالی بر یک مسلمان غیر مجاز می‌داند که کردارش با گفتار درست و شرعی او مخالف باشد؛ چنانچه بگوید: آزادسازی فلسطین واجب است که گفته شرعی و درستی هست؛ اما برای آزادسازی آن ارتش خویش را به حرکت در نیاورد. الله متعال فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(2)كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ[صف: 2-3]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید! چرا چیزی را می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟ در نزد او تعالی بزرگ‌ترین دشمنی آنست که چیزی را بگویید و بدان عمل نکنید.

غرب در هر مرحله بت‌های قابل پرستشی غیر از الله می‌سازد! زمانی‌که امت در انحطاط فکری بسر می‌برد و قوم‌گرایی در آن ریشه دوانیده بود، درین برهه تاریخی جمال عبدالناصر بعنوان بت پرورانیده شد تا این‌که نماد نشنلیزم و معبود عرب من دون الله باشد؛ زمانی‌که سطح فکری امت اسلامی ترقی کرد و از فرزندان امت کسانی سر بلند نمود، نقشه و مصیر درستی را برای‌خود ترسیم نمودند که بسوی رضایت الله متعال سوق می‌داد و چگونگی برگشت دوباره به (خیر امت اخرجت للناس) را برای این امت تبیین می‌نمود؛ چنانچه قبلاً زیر چتر یک دولت (خلافة راشدة علی منهاج النبوة) بود؛ امریکا بت دیگری را با تناسب سطح فکری که امت بدان ارتقا کرد، تدارک دیده که همانا اردوغان است. امریکا بصورت حساب شده اردوغان را به رنگ جذابی از سکولریسم ساخت که با رنگ سکولریستی اتاترک متفاوت است؛ چون اتاترک بصورت علنی با اسلام دشمنی شدید داشت؛ مظاهر دین در تمام شئون زندگی را ملغی اعلام کرد، حتی در رفتارهای فردی؛ پس نگاهش به دین با نظام کمونستی یکی بود؛ اما در قوانین با آن متفاوت بود. اما اردوغان در رفتارهای انفرادی با دین مشکلی ندارد و فرد را از انجام اعمال تدینی مانند نماز، روزه، تعلیم و تعلم قرآن کریم باز نمی‌دارد؛ از همین روست که اردوغان در برخی از رفتارهای تدینی همانند یک مسلمان به نظر می‌رسد، نماز را در مسجد با مسلمین می‌گذارد، خانمش حجاب می‌پوشد، برای تحریک احساسات حامیان و بلند بردن میزان محبوبیت ملی‌اش قرآن کریم را بلند می‌کند و نیز هنگام ظلم و ستم دولت یهود(اسرائیل) در فلسطین اظهار خشم و نفرت می‌کند. این‌ها همه در قاموس سکولارستی اردوغان مجاز است؛ اما زمانی‌که حرف از کوچک‌ترین حرکت نظامی علیه اسرائیل و یا لغو کوچک‌ترین پیمان اقتصادی، نظامی و یا امنیتی در میان باشد، هیچ یک ازین موارد مجاز نخواهد بود. اندیشه سکولاریستی اردوغان در نظام زندگی، دولت و جامعه، تمام مظاهر دین را ملغی اعلام نموده و هیچ حکم شرعی را اجازه نمی‌دهد. درین دایره فرقی با سکولریزم کمالی ندارد که همانا جدایی دین از دولت در تمام  قوانین جاری در زندگی مردم است. قوانینی‌که دولت بر اساس آن داوری می‌کند، همان قوانین بشری دست‌ساخته‌ای هستند که هیچ تأییدی از جانب الله سبحانه و تعالی ندارند؛ قوانین کفریی‌که هیچ پیوندی با اسلام ندارند.

این در حالی‌ست که حامیان اردوغان با مبالغه او را رهبر اسلامی گروه و دولتش می‌دانند. درین چند سطر بیان خواهیم کرد که اردوغان در ترکیه، مرد سکولار درجه یک است و بر اساس سکولریزم حکم می‌راند، در کنار کفار با اسلام و مسلمین در افغانستان، شام، لیبیا و دیگر سرزمین‌های اسلامی در نبرد است.

پیدایش اردوغان

 رجب طیب اردوغان در قبیله‌ی قاسم پاشا در استانبول ترکیه در سال 1954م متولد شد؛ به مدرسه ائمه و خطباء دینی پیوست، با نجم الدین اربکان همراه شد و پیش ازین‌که شهردار استانبول شود، مناصب متعددی را تجربه کرده است، تا این‌که نجم الدین اربکان به نخست وزیری دست یافت؛ پس از سقوط خلافت عثمانی کمالی‌ها حاکمان ترکیه بودند؛ اما دیری نگذشت که لشکر کمالی‌ها علیه نجم الدین اربکان شوریدند؛ ارتشی‌که حامی اصلی آن در آن زمان انگلیس بود. زمانی‌که اردوغان بعد از ترگوت اوزال با تکیه بر امریکا نخست‌وزیر شد؛ درین اواخر توانست برخی از ناآرامی‌ها و انفجارات را در ترکیه سازماندهی کند، در حالی‌که ارتش هنوز در تصرف کمالی‌ها بود. به این ترتیب، آن‌ها مجبور شدند برای مهار تروریزم باتشکیل واحدهای امنیتی مجهز با اسلحه مدرن -با این‌که راضی نبودند- موافقت کنند که اول زیر دست اوزال، سپس اردوغان باشد. این اولین نقشه‌ای بود که اردوغان برآن تکیه زده بود؛ سپس امریکا این نیرو را افزایش داد، هرگاه در ترکیه یک رشته انفجارات صورت می‌گرفت، نیرویی زیر دست اردوغان را تقویت می‌کردند. با گذشت هرسال این نیرو با ارتش متوازی شده و قدرت انقلاب علیه اردوغان را از ارتش سلب می‌کرد تا ارتش کمالی نتواند مثلی‌که برحاکمان پیشین مانند نجم الدین اربکان، شورش کرد، شورش کند. سپس اردوغان بر مبنای قانون شورای عالی نظامی ترکیه بزرگان افسران ارتش کمالی را باز نشست داد و دوستان خویش را جایگزین آنان کرد.

مشخص است که انگلیس و مزدورانش جرئت استادگی علنی در برابر امریکا و مزدورانش را ندارند، بلکه بصورت زیر میزی کار می‌کنند که سبب اصلی در انقلاب نافرجامی بود که افسران بزرگ کمالی در سال 2016م یک ماه پیش از نشست شورای عالی نظامی ارتش ترکیه  که برای بازنشست دادن آن‌ها برگذار می‌گردید، تدارک دیده بودند؛ زیرا آنان این نشست را بزرگ‌ترین ضربه قانونی می‌دیدند که آمریکا و پیروش، اردوغان برپیکر آنان وارد می‌کردند. بنابراین، به این انقلاب نافرجام اقدام نمودند که سحر بر ساحر برگشت و باعث شد دست اردوغان در تصفیه ارتش از کمالی‌ها و مورد پیگرد قرار دادن آن‌ها بازشود.

دروغ، ترکیه و اردوغان اسلامی و حزب عدالت و رشد اسلامی

بعد ازین‌که امریکا متوجه شد، مردم از کمالی‌ها و سکولاریزم شدید و اسلام ستیزی‌شان متنفر هستند و بیداری اسلامی روز به روز گسترش می‌یابد؛ بر مبنای سیاست عام الشمولی‌که در سرزمین‌های اسلامی بکار می‌گیرد، برای اردوغان سفارش نمود که لباس اسلام برتن کند و تا مادامی‌که برمسند حاکمیت  است، برخی از مشاعر اسلامی را بروز دهد. این کار بالفعل تأثیر بسزایی در جمع شدن مردم بر محور اردوغان و کلید نجات پنداشتن او از کمالی‌ها و سکولریزم آن‌ها داشت؛ تاجایی‌که برخی از حامیانش اورا سلطان عبدالحمید و برخی هم بالاتر برخی در مدحش گفتند که او در پی عمربن خطاب رضی الله عنه گام برمی‌دارد.

اردوغان در حمله به سکولریزم کمالی‌ها در سال 1994م گفته است: «به ناچار اندیشه سکولریستی که نظام ترکیه برآن بنا یافته است، باید ملغی شود؛ زیرا اسلام و سکولریزم ممکن نیست باهم کنار بیایند.» به این پندار که اگر ترکیه برنظام اسلامی تکیه کند، همه شهروندان را بصفت مسلمین جمع می‌کند و دیگر مشکل کردها در جنوب شرق کشور را نخواهد داشت؛ چنانچه بر قانون کمالی ترکیه انتقاد نموده گفته است: «این بدست سکربن نوشته شده است». اما دیری نگذشت که حقیقت سکولرستی آن آشکار گردید و لباس اسلام را که به دروغ پوشیده بود، از تن بیرون کرده گفت: «سکولریزم ضامن دموکراسی است.» گویی‌که دیموکراسی روش وضعی نیست که اساس و جزئیاتش با اسلام در تناقض باشد. دیموکراسی انسان را قانون‌گذار قرار می‌دهد و الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[اعراف: ٥٤]

ترجمه: آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال‌ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است!

 امر همان قانون‌گذاری و قانون‌گذار فقط الله متعال است. مردم بندگان او تعالی هستند، لازم است بر مبنای قانونش حرکت نمایند.

اردوغان در ترویج سکولریزم خویش بر مغالطه تکیه زده است؛ با تفسیر اشتباه و این اظهار، ‌که سیکولریزم با دین در تعارض می‌باشد، خواسته است روی آن را بپوشاند. بعد ازین‌که برمنایی نظر اولش سکولرزیم با اسلام کنار نمی‌آید؛ اکنون بر مبنای نظر دومش سکولریزم با اسلام تعارض ندارد؛ این دو دیدگاه متضاد است که اول نمایانگر شخصیت تخیلی بوده و در تلاش است تا لباس یک رهبر اسلامی را به تن کند. دیدگاه دوم نمایانگر حقیقت اردوغان است که یک سکولر است و می‌خواهد با دروغ، فریب و نیرنگ اندیشه خود را ترویج کند.

سپس دیری نگذشت که اردوغان اسلام را انکار کرد و گفت: «برخی ما را حزب اسلامی می‌نامند و برخی دیگر حزب اسلامی معتدل می‌پندارند؛ اما ما نه آن هستیم و نه این؛ بلکه ما حزب محافظ دیموکراسی هستیم؛ نه حزب دینی! همه باید این را بدانند.» عجیب اینست که بسیاری از حامیانش هم‌چنان اصرار دارند که او رهبر اسلامی و "حزب عدالت و توسعه" در ترکیه حزب اسلامی است و این‌که ترکیه اردوغان بعد ازین‌که سکولریستی بوده، اسلامی گشته است. خیلی تعجب آور است!!

حامیان اردوغان و شهادت دروغین

حامیان اردوغان بر این‌که اردوغان رهبر اسلامی، ترکیه دولت اسلامی و حزب عدالت و توسعه حزب اسلامی است، اصرار می‌ورزند تا مردم نظام اسلامی حقیقی، که همانا خلافت اسلامی است، نشناسند و از حزب التحریر که برای اقامه آن کار می‌کند، چیزی ندانند. این یک شهادت زور و دروغین است که اسلام آن را حرام کرده و به شدت منع نموده است. الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾ [حج: ٣٠]؛  از سخن دروغ بپرهیزید. وهم‌چنان فرموده است: ﴿مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ [ق: ١٨]؛ سخنی را بر زبان نمی‌آورد، مگر این‌که نزدش مراقبت کننده‌ای آماده است. و فرموده است:

﴿وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا﴾ [فرقان: ٧٢]؛

آنان که شهادت دروغین نمی‌دهند و زمانی‌که بر بیهوده‌ای بگذرند، با و قار می‌گذرند.

اردوغان سکولر درجه یک

اردوغان فقط سکولر نیست؛ بلکه سکولر درجه یک است. او فرد درجه اول سکولر در ترکیه می‌باشد؛ درین زمینه دلایل قاطع برای اهل دل و کسانی‌که حرف شنو هستند، یادآور خواهیم شد.

1- افتخار اردوغان به سکولریزم و انکار از اسلام: اردوغان براین‌که سکولر و حزب عدالت و توسعه حفاظت کننده سکوریزم در ترکیه است، افتخار می‌کند. او اظهارات زیاد و جدی مبنی بر سکولر بودن خود، حزب و دولتش دارد که جای بحث باقی نمی‌گذارد. به عنوان مثال: برخی ازآن‌ها را ذکر می‌کنیم. بنابر آنچه که در مجله "السفیر اللنانیة" در 12/12/2009م چنین اظهار داشته است: «بدون شک، حزب عدالت حزب اسلامی نیست،‌ توصیف سیاست خارجی خود را به سیاست عثمانی جدید نمی‌پذیرد و این‌که احساساتش با غزه از دریچه‌ی اسلام نیست» او با این سخن اسلام را از حزب عدالت و توسعه نفی کرد و هم‌چنین در ستایش سکولریزم گفته است که او سکولریزم را به عنوان ضامن دموکراسی می پندارد. بدون شک، دموکراسی روش کفری است که چنگ زدن به آن، تطبیق و فراخوان بسوی آن حرام بوده، با اساسی‌که بر آن استوار است و با نظم و قوانینی‌که آورده است، با اسلام در تناقض قرار دارد.

2- اردوغان در ترکیه براساس سکولریزم بالای مسلمانان حکم می‌راند: دولت ترکیه از زمان سقوط خلافت تا کنون طی صد سال بر اساس سکولریزم حکومت می‌کند. قانون سکولریستی آن هیچ ارتباطی با اسلام ندارد. امور تمام موسساتش بر اساس قوانین وضعی در جریان است؛ قوانین کقری که مطلقاً از اسلام نیستند. ترکیه دولت قطری است که حدود استعماری که سازمان سایکس – پیکو آن‌ها را ترسیم نموده، نگهداری می‌کند. پس ترکیه دولت اسلامی نیست؛ زیرا دولت اسلامی دولت واحدی برای تمام مسلمین است که میان ولایات خود حد و مرزی ندارد، مرزهایش فقط با کفار بگونه غیر ثابت است. دولت اسلامی همیشه در حال جهاد و توسعه‌طلبی دوام‌دار است. ازین‌رو، عمل اصلی و مرکزی آن حمل رسالت اسلام به جهان با دعوت و جهاد است. بارزترین مشخصه یک دولت اسلامی داوری بر اساس شریعت اسلام در میان مسلمین است، به گونه‌ای که به هیچ قانون وضعی حکم و داوری نمی‌کند. سستم حکومتی آن خلافت است، نه جمهوری سکولریستی یا سستم پادشاهی. خلافت عثمانی خلافت برای همه مسلمین بود، نه مانند دولت سکولریستی اردوغان فقط برای ترک‌ها. مصر، شام، عراق، حجاز، یمن و غیره ولایات خلافت عثمانی بودند که هیچ مرزی فاصلی میان شان نبود. می‌بینیم که اردوغان بر سکولر بودن ترکیه تأکید می‌ورزد و اسلامی بودن آن را انکار می‌کند. این موضوع از آنجا روشن می‌شود که نامیدن دولتش را بنام دولت عثمانی جدید رد می‌کند تا سکولر بودنش را قطعاً تأکید کند و می‌خواهد با تأکید بگوید که مثل آن و در ادامه‌‌ی آن نیست.

3- خوش خدمتی اردوغان برای سکوریزم در خارج از ترکیه: اردوغان که به سکولریزم ایمان آورده و در ترکیه بر مبنای آن حکم می راند، در خارج از ترکیه نیز برای ترویج و حفاظت از آن تلاش می‌کند و در راه آن قربانی می‌دهد. بعد از انقلاب بهار عربی سعی نمود حاکمان جدید را قانع کند تا بر وفق نمونه ترکی سکولاریستی حرکت کنند؛ چنان‌که در مصر، تونس و لیبیا این کار را انجام داده است.

اما نمونه حفاظت از سکولریزم در بیرون از ترکیه به اجرا گذاشتن نقشه‌ی آمریکا در سوریه بود که تغییر مسیر انقلاب سوریه عنوان می‌شد. بعد ازین‌که انقلابیون بر بیش از 70٪ از خاک سوریه مسلط شده بودند و برای اقامه‌ی خلافت آماده می‌شدند، در شرف سقوط نظام و سیاست سکولریستی آن برای همیشه بودند و ایران، نظام سوریه و روسیه از شکستاندن اراده مردم شام با جنگ‌های وحشیانه، ستم‌ها، آتش زدن‌ها،‌ فشارهای دسته‌جمعی بر سرزمین سوخته شده و محاصره‌ی درازمدت کوتاه آمده بودند؛ اما اردوغان به اشاره امریکا برای حفاظت از نظام سوریه و حمایت از سکولریزم در شام، باحیله و نیرنگ وارد میدان عمل شد. اردوغان اعلان کرد که علیه نظام سرکش سوریه با انقلابیون است؛ زمانی‌که برخی انقلابیون به او اعتماد نمودند، آن‌ها را بسوی بعضی از سازش‌ها و تنازلات سوق داد، ‌با ایجاد جنگاه‌های تخیلی، پیکارجویان را از مناطقی‌که حکومت از پس‌گیری آن‌ها عاجز مانده بود، بسوی آن‌ها کشاند. به عنوان مثال: شهر حلب که محاصره‌ی بیش از شش ماهش شکستانده شده بود و انقلابی‌ها توانسته بودند، محاصره را درین شهر بشکنند، حکومت را شکست دهند و توازن قوی در آن برعکس شده بود؛ اردوغان برای‌شان جنگاه "درع الفرات" در سال 2016م را در شهر "الباب" ایجاد کرد تا مجاهدین را از حلب بسوی آن بکشاند؛ زمانی‌که شهر از نیروی دفاعی خالی گشت، ایران و روسیه با ارتکاب بدترین جرایم توانستند شهر حلب را سقوط دهند. در سال 2018م عین کار را انجام داد و عملیات "غصن الزیتون" را طراحی کرد و 25 هزار مبارز را به منطقه عفرین کشاند؛ در نتیجه شهر "غوطه شرقی" بدست حکومت سقوط کرد. اردوغان در سال 2019 عملیات "نبع السلام" را طراحی کرد و جنگجویان را به شمال سوریه برای نبرد با ترک‌ها کشاند که در نتیجه‌ آن مناطق بدست حکومت سوریه سقوط کرد و به اصل خود برگشت؛ در حالی‌که مدت هشت سال با انقلابی‌ها بود و حکومت توان پس‌گیری آن‌ها را نداشت؛ اما با نیرنگ اردوغان انقلاب به زانو درآمد و بیشتری مناطقی‌که با انقلابی‌ها بود، بدست حکومت جنایت‌کار برگشت و در سال 2020م به همان حیله و نیرنگ توانست حکومت سوریه را بر پس‌گیری شهر "سراقب" از ولایت "ادلب" که از آخرین پایگاه‌های انقلاب بود، کمک کند. برای هر صاحب بصیرتی آشکار شود که اردوغان در کشتار مردم شام شریک حکومت طاغوطی بوده است؛ بلکه جنایتش بیشتر از بشار بود. او بود که طاغوت را از سقوط نجات داده و سکولریزم را محافظت نمود.

۴- از میان رفتن دروغ تدریج: حامیان اردوغان درگرو این مانده بودند که دولت اردوغان اسلامی است و او برای تطبیق اسلام تلاش می‌کند؛ اما از طریق تدریج و زینه به زینه؛ زمانی‌که ارتش بطور کامل بدست او بیفتد، سکولریزم کمالی را لغو، حکومت اسلامی را اعلام و احکام اسلام را تطبیق خواهد کرد... امیدشان از بین رفت و زیانمند شدند؛ از چند سال بدین‌سو، اردو، قدرت و امنیت بطور کامل بدست اردوغان است. مردم در ترکیه منتظر حکومت اسلامی و اجرایی احکام اسلام هستند؛ پس چرا اردوغان نظام سکولریستی را لغو نکرده و دولت اسلامی با تطبیق احکامش را در تمام امور زندگی اعلان نمی‌کند؟ و چرا آرزوی حامیانش را که بی‌صبرانه منتظر اعلان حکومت اسلامی و ملغی ساختن سکولریزم هستند، برآورده نمی‌کند؟ آنچه اردوغان را از تطبیق احکام اسلامی باز می‌دارد، دو چیز است:

اول؛ ایمان و قناعت کامل اردوغان به سکولریزم؛ پس سکولریزم روش او در مسیر زندگی است که در ترکیه بر اساس قوانین آن بالای مردم، با قناعت کامل حکم می‌راند و از آنچه انجام می‌دهد، راضی و مطمئن است. به همین دلیل، باصراحت تمام و بطور قطعی اسلامی بودن حکمتش را انکار می‌کند. آیا عاقلانه است که به اساس سکولریزم حکومت کند؛ در حالی‌که اسلام روش مخالف عقیده سکولریستی و قوانین وضعی آن است؟!

دوم؛ پیروی اردوغان از امریکا و اجرای تمام نقشه‌های آن در داخل و خارج از ترکیه؛ از جمله تطبیق، ترویج، حمایت، قربانی دادن در راه سکولریزم، حفاظت از منافع آمریکا و پناه بردن به آن در وقت خطر است. این تمام چیزی است که اردوغان با جزئیات اجرا می‌کند.

این همه علی رغم این است که تدریج یک اندیشه‌ تخیلی است که متحقق نمی‌شود؛ زیرا از دو حالت خالی نیست: یا حکم اسلامی تطبیق می‌شود و یا غیر آن؛ بطور مثال اگر نسبت سود ۱۴٪ باشد، سپس بعد از مدتی به ۸٪  و بعد از مدتی دیگر به ۲٪ کاهش یابد؛ این نسبت‌ها همه سود هستند، حکم کفری بوده و با اسلام در تناقض و حرام هستند، چه کم باشند و چه زیاد. حکم بر اساس اسلام همان حکم به تمام احکام اسلام است.

۵- جنگیدن اردوغان در کنار کفار برای حراست از سکولریزم در زمین و منع بازگشت حکومت اسلامی: ترکیه در زمان حاکمیت کمالی‌ها به پیمان شمال انتلانتیک (ناتو) پیوست و تاکنون درین پیمان شوم که هزاران مسلمان در افغانستان و غیرآن را به قتل رساند، ادامه می‌دهد. ترکیه دوبار ریاست پیمان ناتو را عهده‌دار گردید که یکی از آن‌ها در زمان حاکمیت اردوغان بود. پس اردوغان در قتل ده‌ها هزار مسلمان با کفار استعمارگر، شریک است. مشخص است که از دیدگاه شرعی نابود کردن سنگ سنگِ کعبه با جایگاه بلندی‌که در وجدان مسلمان‌ها دارد، در نزد الله سبحانه و تعالی از ریختاندن خون یک مسلمان آسان‌تر است، ‌چه برسد به کسی‌که در قتل ده‌ها هزار مسلمانی‌که هیچ گناهی جز این‌که می‌گفتند پروردگار مان الله و پیامبرمان محمد صلی الله علیه وسلم و روش مان اسلام است، نداشتند شریک باشد!

چنانچه اردوغان ترکیه را که قرن‌ها مرکز خلافت عثمانی بود، به ولایتی از ولایات امریکا و پایگاه نظامی تبدیل نموده که دارای سلاح‌های مدرن جنگی بوده و از جمله آن‌ها کلاهک‌های هسته‌ای می‌باشد. در پایگاه "انجرلیک" نود کلاهک هسته‌ای امریکا موجود است. کفار موشک‌ها، هواپیماها و سلاح‌های مختلف جنگی را در جنگ علیه مسلمان‌ها بکار می‌گیرند. چقدر از هواپیماهایی‌که مسلمان‌ها را در افغانستان، عراق و هم‌چنان در شام، کسانی را که علیه بشار اسد طاغوتی انقلاب کردند و سکولریزم را رد کرده و برای اقامه خلافت اسلامی آماده می‌شدند کشتند! چقدر از موشک‌ها و هواپیماهای مدرن جنگی روسیه برای قتل و تخریب خانه‌ها،‌ مساکن،‌ مدارس و مساجد مسلمانان، در جنگ وحشیانه‌ای که سیاست زمین سوخته را تعقیب می‌کردند، حریم هوایی ترکیه را شگافتند؟! این خود دلیل قاطعی بر کینه پنهان در قلوب شان علیه اسلام، خلافت و مسلمانان است. اردوغان شریک روسیه جنایت‌کار در ریختاندن قطره قطره خون مسلمین در شام است. الله متعال می فرماید:

﴿وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا﴾ [نساء: ٩٣]

ترجمه: و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

این صفات زشت در آیه کریمه که عبارت اند از دخول آتش جهنم، خلود در آن،‌ مستحق شدن خشم و نفرین الله سبحانه و تعالی و عذاب بزرگ؛ همه برای کسی است که یک مؤمن را بقتل برساند، چه رسد به کسی‌که هزاران مؤمن را کشته و یا در قتل شان شریک باشد! این در حالی‌ست که اردوغان چند سال پیش با نیروهایش بسویی لیبیا روی آورد و از کنار یهود غاصب هفتاد ساله‌ی فلسطین، قاتل ده‌ها هزار فلسطنی گذشت،‌ حتی یک سرباز را برای جنگ با آن سوق نداد؛ بلکه آن نیروها بسوی لیبیا برای جنگی رفتند که در آن مسلمانان بوده و نقشه‌ی آمریکا مبنی بر پیش‌گیری نفوذ بریتانیا و استاد شدن به جای آن از طریق "خلیفه بلقاسم حفتر" و یا غیر آن بود. جنگ بی‌نتیجه‌ای که در آن خون مسلمانان از دوطرف ریخته شده و موجب رضایت کفار استعمار گر شده است. اردوغان در این جنگ در قتل مسلمین با کفار شریک بود.

 خیانت اردوغان به قضیه فلسطین و مردم آن

اردوغان هم‌چون حاکمان دیگر جز به زبان، آن‌هم در مبارزات انتخاباتی، هیچ کاری برای فلسطین انجام نداد. برای فلسطین و ملت آن خیانت نموده و هیچ سربازی را برای جنگ بایهود و آزادسازی فلسطین از لوث آنان، سوق نداد؛ حتی انتقام نُه سرباز ترک را که یهود در سال 2010م  در کشتی "آزادی غزه" کشتند و نمایشی برملا به هدف افزایش آراء‌انتخاباتی بود، نگرفته است. هم‌چنان خون آن‌ها بر گردن اردوغان است. رابطه اردوغان با نهاد یهود رابطه دوستانه و رفاقت است. او با ایشان رابطه تجاری، نظامی و امنیتی برقرار نموده و این رابطه‌های سه‌گانه در زمان اردوغان به‌گونه وسیع‌تر گسترش یافته است. ترکیه اولین دولت از دولت‌های سکولریستی حاکم بر مسلمین بود که در سال 1948م نهاد یهود را به رسمیت شناخت و تا امروز این شناخت پابرجاست. وجود سفارت نهاد یهود در ترکیه دلیل قاطعی بر دوستی ویژه میان اردوغان و دوستانش -رهبران یهود – غاصبین سرزمین مقدس فلسطین است. اردوغان در ترکیه از حاکمان قبل از خود به نهاد یهود بگونه بهتر خدمت‌رسانی کرده است؛ زمانی‌که آتش سوزی ها در نهاد یهود در سال 2016م شعله‌ورگردیده و بسیاری از کشورها از جمله امارات از خاموش کردن آن عاجز مانده بودند و نزدیک بود یهود در جزای آنچه در حق فلسطین و مردم آن انجام داده بود، نابود شود؛ دوست صمیمی‌شان، اردوغان، به نجات آنان شتافت و موفق شد تا زنجیره کشتار مردم فلسطین،‌ نابود کردن خانه‌ها و ازبین بردن کشت‌زارهای آنان ادامه یابد. به این صورت، اردوغان شریک جنایات یهود در فلسطین، بعد از نجات دادن آن‌ها از آتش‌سوزی‌های سال 2016م شمرده می‌شود. تعجب‌آور اینجاست که اردوغان هیچ تلاشی برای نجات مناطقی‌که حکومت سوریه در "حماة" و مناطقی‌که روسیه جنایت‌کار به آتش کشید، نکرد؛ بلکه گفت: حماة دوم را اجازه نمی‌دهیم؛ دوم، سوم و چهارم تکرار شد؛ اما اردوغان هیچ کاری نکرد. با وجود جنایات و حشیانه روسیه در شام، اردوغان هم‌چنان با سران جنایت کار در رأس شان دشمن الله، پوتین رابطه برقرار می‌کند.

تأسیس مراکز روسپی‌گری و سواحل برهنه‌گان

مراکز روسپی‌گری که مسلمین را به فساد کشانده است، قبل از حاکمیت اردوغان در ترکیه بوده اند؛ اما در زمان حاکمیت اردوغان توسعه یافته و افزایش یافته است. یکی از زنانی‌که مالک یکی از مراکز روسپی‌گری است، بعد از دست یافتن اردوغان به مقام ریاست جمهوری، در حالی‌که از کامیابی اردوغان مسرور بود؛ چنین اظهار داشت: اردوغان را ازین جهت انتخاب نموده است که در زمان حاکمیت او تجارتش رونق بیشتری یافته. برخی بیانات حاکی ازان است که مراکز فحشاء از بزرگ‌ترین مراکز درآمدزا در ترکیه محسوب می‌شود. پس جایی تعجب نیست که اقتصاد ترکیه در سال‌های اخیر بگونه قابل توجهی رشد یافته است.

نوار افتتاحیه سواحل برهنه‌گان در دریایی ایجه در سال 2009م توسط اردوغان قطع شد؛ گرچه وجود چنین سواحلی در سرزمین محمد فاتح و سلطان عبدالحمید، بعید بنظر می‌رسد؛ اما این معلومات  ۱۰۰٪ درست است؛ زمانی‌که فریاد مردم در ترکیه ازین ناحیه بلند شد، اردوغان به ایجاد سواحل عفاف اقدام نمود.

نتیجه گیری

اردوغان پیرو امریکا،‌ دوست روسیه و سازمان یهود، خائن اسلام و مسلمانان و سکولر درجه اول است. اردوغان مرد درجه اول سکولر در ترکیه است؛ کارکردش از منظر اسلام جنایاتی محسوب می‌شود که الله، پروردگار جهانیان، آفریدگار هستی، انسان و حیات و آفریدگار همه چیز ازعدم را به خشم آورده است. امت باید قبل از این‌که زمان بگذرد و قبل ازین‌که پشیمانی سودی نداشته باشد؛ این موضوع را درک نموده و باحزب التحریر برای سقوط تمام نظام‌های موجود در سرزمین‌های اسلامی، به شمول اردوغان کار کند و صفوف خویش را با حرکت دادن کشتی تغییر حقیقی، عالم جلیل القدر، عطاء ابن خلیل ابو الرشته و کار با حزب التحریر به رهبری ایشان، برای برپا کردن خلافت راشده دوم به طریق نبوت، بیارایند؛ زیرا راه نجات مسلمین و رسیدن  به عزت و بیداری آن‌ها همین است. الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾

[نور: ٥٥] ترجمه: الله به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند، آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی‌که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقانند.

نویسنده: سعید عدنان - یمن

ادامه مطلب...

رؤیت هلال و حساب نجومی

  • نشر شده در فقهی

حمد و ثنا برای الله سبحانه و تعالی، درود و سلام بر رسول الله صلی الله علیه و سلم و اصحابش و کسی‌که آن‌را پیروی می‌کند! و بعد: به جواب برادرانی‌که سوالات شان را به صفحه‌ی ما ارسال کردند و از رؤیت هلال و حساب نجومی سوال کردند.

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

به سوالات شما اطلاع حاصل نمودم که در خصوص رؤیت هلال و حساب نجومی سوال کردید. ما در خصوص این مسئله به چند مرتبه جوابات را صادر کرده بودیم؛ اما بازهم مشکل نیست اکنون هم توضیحات و تأکیدات بیشتر در این‌جا می‌نمائیم، به امید این‌که برادران این توضیحات و تأکیدات را با بینش و عمق نظر تدبر نموده و توفیق از جانب الله سبحانه و تعالی است:

  •  برادران محترم! ما حساب نجومی را در مسئله‌ی رؤیت هلال داخل نمی‌سازیم. نصی‌که در خصوص رؤیت هلال آمده تنها به رؤیت تعلق دارد و ما تنها بر دیدن هلال روزه و افطار می‌کنیم؛ پس وقتی ما هلال را در شام بیست و نهم ماه رمضان ندیدیم، سی روز را تکمیل می‌کنیم؛ اگرچه هلال به حساب نجومی موجود بوده، ولی ابر و یا ظروف جوی آن‌را پوشانده باشد. پس رؤیت هلال اساس حکم صوم و افطار است؛ زیرا نص وارده در این خصوص همان رؤیت هلال است؛ نه موجودیت محض ماه. برای درک بهتر این مسئله به حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم توجه فرمائید که بخاری روایت کرده و گفته است، شنیدم که ابوهریره رضی الله عنه می‌گفت که رسول الله صلی الله علیه و سلم و یا ابوالقاسم فرمودند:

«صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ فَإِنْ غُبِّيَ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلَاثِينَ»

ترجمه: بادیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید، اگر بر شما پوشیده ماند، پس تعداد روزهای شعبان را سی روز تکمیل کنید.

سپس چیزی‌که احمد تخریج نموده این است: ...شنیدم که ابوهریره رضی الله عنه می‌گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوْا الْهِلَالَ وَلَا تُفْطِرُوا حَتَّى تَرَوْا الْهِلَالَ، وَقَالَ: صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ فَإِنْ غَبِيَ عَلَيْكُمْ فَعُدُّوا ثَلَاثِينَ»

ترجمه: تا زمانی‌که هلال را نمی‌بینید روزه نگیرید، و فرموده اند بادیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید، اگر بر شما پوشیده ماند، پس سی روز را بشمارید.

وقتی هلال را ابر پوشاند، به گونه‌ای که مسلمان‌ها آن‌را ندیدند، با وجودی‌که به حساب نجومی در پشت ابر موجود باشد، بازهم بنابر عدم رؤیت هلال افطار نمی‌کنیم، بلکه لازم است که روز سی‌ام را روزه بگیریم؛ زیرا ما هلال را ندیدیم. تکراراً یادآور می‌شوم که حدیث: «فَإِنْ غُبِّيَ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلَاثِينَ» را دیده و دقت کنید، با وجودی‌که به حساب نجومی هلال موجود باشد.

  • ما می‌دانیم که به اساس محاسبات نجومی، وقت بیرون شدن هلال و حتی ثانیۀ بیرون شدن آن فهیمده می‌شود. هم‌چنان به اساس محاسبات نجومی فهیمده می‌شود که چی وقت هلال غائِب و چند دقیقه بعد از غیابت آفتاب باقی می‌ماند... با وصف آن نص شرعی بر محض موجود بودن هلال صراحت نداشته؛ بلکه بر رؤیت بنا یافته است، به گونه‌ای مثال اوقات نماز را دقت کنید، می‌بینید که نص در خصوص نماز تنها موجودیت وقت را ذکر نموده و بر رؤیت اقتصار نیافته است:

﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ [اسراء: 76]

ترجمه: نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب [= نیمه شب‌] برپا دار؛

«إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلُّوا»

ترجمه: وقتی آفتاب زوال نمود، نماز بخوانید.

 پس نماز موقوف بر وقت بوده و به هر وسیله‌ای که وقت تحقق یابد، نماز خوانده می‌شود و وقتی شما به آفتاب نگاه کنید تا وقت زوال را ببینید و یا به سوی سایه نگاه کنید تا سایه‌ای هر شی را ببینید که برابر آن شده و یا دو برابر آن شده است، چنان‌چه در احادیث اوقات نماز چنین آمده که اگر این کار را انجام دادی و تحقق پیدا کرد، نماز صحت دارد و اگر این کار را انجام ندادی؛ بلکه به اساس محاسبات نجومی حساب نمودی و دانستی که همین ساعت، وقت نماز است و یا این‌که به طرف ساعت خود نگاه کردی، بدون این‌که بیرون شوی تا آفتاب و یا سایه را ببینی، بازهم نماز صحیح می‌باشد. یعنی اگر وقت به هر وسیله‌ای که تحقق یابد، نماز جایز است چرا؟؛ زیرا الله سبحانه و تعالی نماز را با داخل شدن وقت مطالبه کرده و روش ثبوت دخول وقت را بر خود شخص گذاشته، بدون این‌که کیفیت روش ثبوت دخول وقت تعیین و محدود شده باشد و چنانچه شما می‌بینید، وقتی شما زوال را دیدید، نماز می‌خوانید و وقت زوال را به ساعت خود حساب نمودید، بازهم نماز می‌خوانید، یعنی با رؤیت وقت و حساب نجومی نماز می‌خوانید؛ زیرا نص بر رؤیت بنا نیافته؛ بلکه بر محض موجودیت آفتاب بنا یافته است... و این خلاف نص شرعی است که در خصوص روزۀ رمضان و فطر آمده و تنها بر رؤیت هلال بنا یافته است.

  • اما یک مسئله باقی می‌ماند و او این است که گاهی اوقات رؤیت هلال بر شاهد اشتباه می‌شود، مثلاً: شاهد شهادت می‌دهد که او هلال را دیده، درحالی‌که هلال را ندیده، بلکه چیز دیگری را دیده است؛ پس در چنین حالتی وظیفه و مسئولیت قاضی و صاحب صلاحیت است که شروع و ختم ماه را اعلان کند، و این موضوع بستگی به شهود و تعداد شهود داشته و به هر پیمانه‌ای که تعداد شهود زیاد شود، اطمینان نزدیک‌تر و بیش‌تر شده و از سالم بودن قوۀ بصارت شاهد به قوس هلال خبر می‌دهد؛ هم‌چنان از مدت باقی ماندن هلال بعد از غروب تحقق پیدا می‌کند و از مکانی‌که هلال را از آن‌جا دیده تحقق پیدا می‌کند و از این‌که آن شاهد مسلمان است ویا خیر؟ فاسق است و یا خیر؟ از این موارد نیز رؤیت هلال تحقق پیدا می‌کند... الی آخر.

محمد بن عبدالعزیز بن ابو رزمه گفته است: فضل بن موسی از سفیان از سماک از عکرمه از ابن عباس برای ما خبر داده که گفته است: شخص اعرابی در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت:

«فَقَالَ رَأَيْتُ الْهِلَالَ فَقَالَ أَتَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ قَالَ نَعَمْ فَنَادَى النَّبِيُّ ﷺ أَنْ صُومُوا»

ترجمه: من هلال را دیدم، گفت آیا شهادت بر لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ می‌دهی؟ اعرابی گفت، بلی، سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم صدا زده و فرمودند؛ روزه بگیرید!

این حدیث را سنن نسائی روایت کرده است. به این شکل ثبوت هلال به اساس شهادت شهود بوده؛ ولی به شرطی‌که محاسبات نجومی در شهادت آن در مرحلۀ اول داخل نشده، یعنی شاهد نگوید که محاسبات نجومی ثابت می‌سازد که هلال در پشت ابر موجود است و یا این‌که ثابت می‌سازد که موجود نیست؛ زیرا داخل ساختن محاسبات نجومی در این مسئله خلاف آن‌چیزی است که در حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده است:

«صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ، وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ غُبِيَ عَلَيْكُمْ فَعُدُّوا ثَلَاثِينَ»

ترجمه: با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید، اگر بر شما پوشیده ماند، پس سی روز را تکمیل کنید.

پس نص در این‌جا واضح است و او این است که ماه سی روز تکمیل شود، با وجودی‌که به اساس محاسبات نجومی هلال در پشت ابر موجود بوده، اما دیده نشود.

  • اما در خصوص این سوال سائل که گفته: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «إِنَّا أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ، لاَ نَكْتُبُ وَلاَ نَحْسُبُ، الشَّهْرُ هَكَذَا وَهَكَذَا يَعْنِي مَرَّةً تِسْعَةً وَعِشْرِينَ وَمَرَّةً ثَلَاثِينَ؛ ما امت بی‌سوادی هستیم، نمی‌نویسیم، محاسبات نجومی را کرده نمی‌توانیم، ماه گاهی این‌گونه است، گاهی این‌گونه، یعنی بعضی اوقات بیست و نه روز است و گاهی اوقات سی روز. آیا از این‌حدیث مفهوم مخالف فهیمده نمی‌شود؟ به این معنی‌که وقتی ما به اساس رؤیت ماه عمل می‌کنیم، به خاطری‌که کتابت و محاسبات نجومی را نمی‌دانیم؛ اما وقتی کتابت و محاسبات نجومی را آموختیم، پس در این وقت محاسبات نجومی را اعتبار می‌دهیم.»

این فهم و برداشت مفهوم مخالف جایز نبوده و این یک سخن مردود است؛ چنانچه مسئله‌ای این‌که مفهوم مخالف از این حدیث معطل می‌باشد، در اصول نیز آشکار است؛ زیرا وصف (امیت) به اعتبار اغلبیت گفته شده و این یک اصطلاح است، چون اکثریت اعراب بی‌سواد بودند، ولی به اساس منطوق سایر نصوص از جمله حدیث «فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ» مفهوم مخالف این حدیث از بین می‌رود، چون در این حدیث کدام قیدی ذکر نشده، یعنی وقتی رؤیت هلال به سبب ابر و یا باران و یا به هر دلیل دیگری غیر ممکن گردد، حکم شرعی این است که ماه سی روز تعیین شود، اگرچه هلال وجود داشته باشد، ولی ابر آن‌را پوشانده باشد؛ بنابر آن، به منطوق حدیث عمل شده و مفهوم مخالف معطل قرار می‌گیرد؛ یعنی مفهوم مخالف به دو دلیل در این‌جا معطل است: یکی این‌که این جمله به اساس یک اصطلاح ذکر شده و دوم این‌که منطوق نص دیگری وجود دارد که با این مفهوم مخالف در تعارض قرار می‌گیرد. این چیزی است که در اکثر حالات برداشت مفهوم شرط گذاشته شده، یعنی وقتی به اساس یک اصطلاح ذکر شود، معطل قرار می‌گیرد و یا این‌که نص دیگری به اساس منطوق نص اولی را تعطیل کرده باشد، مثلا ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ﴾ [اسراء: 31]؛ اولاد خود را از ترس تنگ‌دستی نکشید! اکنون می‌بینیم که (خشية إملاق) صفت است که معنی ترس فقر را می‌رساند و هم‌چنان به اعتبار اغلبیت به عنوان یک اصطلاح اعتبار داده می‌شود؛ چون آن‌ها از ترس فقر اولاد خود را می‌کشتند، سپس این مفهوم به اساس این نص تعطیل شده است:

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ﴾ [نساء: 93]؛

ترجمه: و هرکسی مؤمنی را قصداً به قتل رساند، کیفر او دوزخ است.

به همین دلیل این مفهوم معطل می‌شود، پس گفته نمی‌شود که قتل اولاد از ترس فقر حرام است؛ ولی به حالت غنا حلال می‌باشد؛ بلکه قتل نفس در هردو حالت حرام بوده، خواه به دلیل فقر باشد و یا به دلیل غنا. هم‌چنان در آیۀ مبارکۀ:

 ﴿لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً﴾ [آل عمران: 130] صفت مضاعف از آیه فهیمده می‌شود که به اساس اغلبیت و به عنوان یک اصطلاح ذکر شده و مشرکین در آن زمان مضاعف می‌خوردند؛ سپس این مفهوم به اساس آیۀ مبارکه: ﴿وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ [بقره: 275]؛ الله بیع را حلال و سود را حرام نموده است. معطل قرار گرفته است. به همین دلیل، این مفهوم معطل می‌باشد. پس گفته نمی‌شود که حرام ربای زیاد بوده و خوردن ربای کم جایز می‌باشد، بلکه به هر پیمانۀ که ربا باشد حرام است؛ زیرا مفهوم (أضعافاً مضاعفة) طوری‌که گفتیم معطل است. به همین ترتیب، کلمه (أمية) معطل می‌باشد؛ چنان‌چه بیان کردیم، یعنی رؤیت هلال وقتی به اثر ابر و یا باران متعذر شد، لازم به تکمیل نمودن سی روز است، خواه محاسبات نجومی را بدانیم و یا ندانیم.

  • امسال در اعلان عید تأخیر کردیم، سبب این تأخیر همانا شهادت شهود مختلف مبنی بر رؤیت هلال بوده است:

ا- افغانستان، مالی، نایجریا بعد از غروب روز شنبه مورخ ۳۰ اپریل ۲۰۲۲م رؤیت هلال را اعلان کردند و عید را در اول شوال ۱۴۴۳ روز یک‌شنبه موافق به ۱می‌ ۲۰۲۲م اعلان نمودند.

ب- در حدود ۲۱ دولت عربی عدم ثبوت رؤیت هلال را بعد از غروب روز شنبه اعلان کردند؛ پس به اساس اعلان این دولت‌‌ها روز یک‌شنبه متمم ماه مبارک رمضان گفته می‌شد و روز دوشنبه ۲ می ۲۰۲۲ م عید بود.

ج- چهار دولت به اساس تقویم می‌گفت که روز شنبه بیست و هشتم ماه مبارک رمضان است، به همین دلیل این چهار دولت در شام روز شنبه اصلاً در صدد جستجوی رؤیت هلال نشده و روز دوشنبه را متمم رمضان می‌دانستند و روز سه شنبه ۳ می ۲۰۲۲م را عید می‌دانستند که این دولت‌های هند، بنگلدیش، ایران و پاکستان بودند.

  •  در این‌جا لازم می‌دانم که باید برای دیدن هلال و ماه باید تتبع و پیگری صورت گیرد؛ زیرا کسی‌که ماه را دید، دیدن آن بر کسی‌که ندیده نیز حجت و دلیل بوده و ثبوت رؤیت هلال محسوب می‌شود؛ چنانچه این موضوع در نصوص شرعی وارده شده بدون این‌که محاسبات نجومی در موضوع آن داخل شود؛ زیرا حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم در این خصوص واضح است، «فَإِنْ غَبِيَ عَلَيْكُمْ فَعُدُّوا ثَلَاثِينَ» و دیگر این‌که مالی و نایجیریا در غرب افغانستان است و اگر رؤیت هلال در افغانستان ثابت شود، پس از باب اولی در مالی و ناجیریا ثابت شده است. بناءً ما اعلان ثبوت هلال را از افغانستان شروع نمودیم و رؤیت هلال در این سه کشور به گونۀ ذیل صورت گرفت:

ا- نایجیریا ثبوت رؤیت هلال را در ماه شوال بعد از غروب روز شنبه در مناطق دیفا، طاوا و مرادی و هم‌چنان در شهر زندر اعلان نمود.

ب – ستره محکمه/دیوان عالی افغانستان شام روز شنبه اعلان کرد که روز یک‌شنبه ۱ می‌ اولین روز ایام عید فطر ۲۰۲۲م  در این سرزمین است و طوری‌که از این سرزمین گزارش آمد رؤیت هلال در ولایات غور، غزنی، قندهار و فراه صورت گرفته و شهادت صحیح ۲۷ نفر در نزد کمیتۀ این منطقه ثابت شده است.

ج – هم‌چنان دولت مالی ثبوت رؤیت هلال ماه شوال را در شام شنبه در دوموقعیت از جانب ۸ نفر شاهد ثابت دانسته است.

یعنی این‌که رؤیت هلال از طرف ۳۹ نفر شاهد در مناطق مختلف صورت گرفته است... و ما توان خود را در راستای رؤیت هلال مخصوصاً در افغانستان انجام دادیم؛ زیرا مالی، نایجیر به طرف غرب است، وقتی رؤیت هلال در افغانستان صحیح باشد، پس از باب اولی در مالی و نایجیر صحیح است... پس ما به گفته رسانه‌ها اکتفاء نکردیم و حتی از جانب اشخاص معتبری‌که در ولایات بوده، اکتفاء نکردیم، بلکه به مطبوعات افغانستان به تماس شدیم و هم‌چنان با بعضی برادرانی‌که در اروپا زندگی دارند، به تماس شدیم تا با بعضی اشخاص مشهور به خوبی در افغانستان در خصوص رؤیت هلال صحبت نمایند تا این‌که در نزد ما رؤیت هلال ثابت شد؛ سپس بعد از ثبوت رؤیت هلال حدوداً ساعت ۱۲ بجه شب به وقت مدینه ما رؤیت هلال را اعلان کردیم.

  •  اما این‌که سوال شده که چرا مسلمانان در خصوص رؤیت هلال اختلاف دارند؟ جواب این سوال بسیار آسان بوده و به دلایل ذیل این مسئله قابل درک است:

ا- بدون شک اختلاف سبب عدم پیروی و پیگری حکم شرعی است، با وجود این‌که این مسئله بسیار واضح و آشکار است! رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ما بیان کرده اند که جستجوی رؤیت هلال لازم و واجب بوده و بر این مسئله چنین صراحت دادند:

«فَإِنْ غَبِيَ عَلَيْكُمْ فَعُدُّوا ثَلَاثِينَ»

ترجمه: اگر بر شما پوشیده ماند، پس سی روز را بشمارید.

و گفته است:

«لَا تُقَدِّمُوا الشَّهْرَ حَتَّى تَرَوْا الْهِلَالَ أَوْ تُكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثُمَّ صُومُوا حَتَّى تَرَوْا الْهِلَالَ أَوْ تُكْمِلُوا الْعِدَّةَ»

ترجمه: تا هلال را نمی‌بینید حکم نکنید و یا این‌که باید روزهای ماه را تکمیل کنید، سپس روزه بگیرید تا هلال شوال را ببینید و یا این‌که تعداد روزها را تکمیل کنید.

 این حدیث را ابوداود روایت کرده و گفته است:

«إِذَا رَأَيْتُمْ الْهِلَالَ فَصُومُوا وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَصُومُوا ثَلَاثِينَ يَوْماً»

ترجمه: وقتی هلال را دیدید روزه بگیرید و وقتی هلال را دیدید افطار کنید، اگر هلال پوشیده ماند، پس بر شما لازم است که روزه بگیرید و سی روز را کامل کنید.

این حدیث را مسلم روایت کرده و احادیث در این بخش بسیار زیاد است و این احادیث دال بر این است که معتبر در این مسئله رؤیت هلال و یا تکمیل نمودن روزهای ماه است. مقصود این احادیث این نیست که هرکس هلال را به چشم خود ببیند؛ بلکه هدف شهادت شهود عادل است. از ابن عمر رضی الله عنهما در حدیث صحیح روایت شده است:

«تَرَاءَى النَّاسُ الْهِلَالَ فَأَخْبَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ أَنِّي رَأَيْتُهُ فَصَامَهُ وَأَمَرَ النَّاسَ بِصِيَامِهِ»

ترجمه: مردم هلال را دیدند، پس من برای رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادم که من هلال را دیدم؛ پس ایشان روزه گرفتند و مردم را به روزه امر کردند.

این حدیث را ابوداود روایت کرده است.

ب – سبب دوم این است که خلافت وجود ندارد تا مسلمانان را وحدت بخشد؛ پس برای مسلمانان حاکم واحد وجود ندارد که اختلاف را از بین امت بردارد؛ چنان‌چه با تدبر در حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم این مسئله کاملاً واضح می‌شود. احمد در مسند خود تخریج نموده که هشیم برای ما حدیث گفت که ابو بشر از ابو عمیر بن انس روایت نموده که عمومه انصاری که از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بود، برایم گفت که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته است:

«غُمَّ عَلَيْنَا هِلَالُ شَوَّالٍ فَأَصْبَحْنَا صِيَاماً فَجَاءَ رَكْبٌ مِنْ آخِرِ النَّهَارِ فَشَهِدُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ أَنَّهُمْ رَأَوْا الْهِلَالَ بِالْأَمْسِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ أَنْ يُفْطِرُوا مِنْ يَوْمِهِمْ وَأَنْ يَخْرُجُوا لِعِيدِهِمْ مِنَ الْغَدِ»

ترجمه: هلال ماه شوال بر ما پوشیده ماند و ما روزه گرفتیم، سپس در قسمت آخر روز قرار داشتیم که سوارهای آمدند و در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم شهادت دادند که آن‌‌ها هلال را شام آن روز دیدند، سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم امر کردند که در همان روز افطار کنند و فردای آن به نماز عید بیرون شوند. (این حدیث در مسند احمد روایت شده است.)

لذا گرچه در آن زمان روابط بین قریه جات و شهرها سخت بود، اما به مجردی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم مسلمانان را در مدینه امر به افطار کردند، مشکل حل شد؛ زیرا دیدن هلال در دشت و بادیه تکمیل شد. سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم مسلمانان را امر کردند تا فردای آن نماز عید را اداء کنند؛ زیرا گروه بادیه‌نشین بعد از وقت نماز عید آن روز به مدینه رسیدند. این مسئله در زمانی بود که انتقال اخبار از یک شهر به شهر دیگر وقت طولانی را در بر می‌گرفت؛ در حالی‌که امروزه چی به سادگی و راحتی تمام خبرها از یک شهر به شهر دیگر و از یک سرزمین به سرزمین دیگر انتقال می‌یابد. اگر برای مسلمانان خلیفۀ واحد و دولت واحد می‌بود، بدون شک مسلمانان در کنار هم برادروار بنده گی الله سبحانه و تعالی را می‌نمودند؛ مخصوصاً که اسلام به تبنی و گزینش حکم اختلافی امر کرده که مسلمانان را وحدت می‌بخشد. دولت حزب و فرد را برای آن مطابق به شریعت مبین اسلام امر کرده است؛ پس تبنی نظر شرعی‌که مسلمانان را جمع کند، مسئله‌ای است که مقام و ارزش آن در نزد اسلام بسیار بزرگ است.

این دو چیزی است که اختلاف را بر می‌دارد و بر مسلمانان واجب است که تمام وسع و توان شان را برای تحقق این دو چیز به خرج دهند تا مسلمانان به عنوان بهترین امت پس به جایگاه اصلی شان برگردند؛ چنانچه الله سبحانه  تعالی در کتاب محکم خود فرموده است:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ [آل عمران: 110]

ترجمه: شما گزیده امتی بودید که برای مردم بر آورده شدید، مردم را به معروف فرا می‌خوانید و از منکر باز می‌دارید و به الله (سبحانه و تعالی) هم ایمان می‌آورید.

در خاتمه از الله سبحانه و تعالی می‌خواهم که همۀ مسلمانان را به سوی مهم‌ترین مسؤولیت شان هدایت کند و با عزت اسلام آن‌ها را عزت بخشد! به امید آن‌که دولت شان را بعد از غیابت این مدت طولانی برپا کرده و در فرمان‌برداری از پروردگار شان اختلاف نکنند؛ بلکه آن‌طوری‌‌که الله سبحانه و تعالی فرموده است باشند:

﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾ [آل عمران: 174]

ترجمه: پس به لطف نعمتی از الله و فضلی بی آنکه هیچ آسیبی به آنان برسد، بازگشتند و خشنودی الله (سبحانه و تعالی) را پیروی کردند و الله (سبحانه و تعالی) دارای فضل عظیم است.

الله سبحانه و تعالی طاعات را قبول نماید!

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

احکام قیام علیه حکام

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت اول)

مقدمه

قیام علیه حکام عبارت از نقض بیعت با آنان، ساقط دانستن حق فرمان‌برداری از آنان و قیام برای سرنگونی شان است، اگرچه به زور و چیره شدن برآنان هم باشد. این مسئله، احکام و شرایط ظریف و دقیقی دارد، از آن‌جایی‌که یک مسئلۀ خطرناک و در عین زمان بسیار با اهمیت می‌باشد، لازم است که در میان امت نسبت به این مسئله آگاهی عمومی وجود داشته باشد، همان‌طور که باید عموم امت آگاه باشد که سلطه و اقتدار حق امت بوده و سیادت و حاکمیت شریعت مسئولیت آن می‌باشد، چون آگاهی امت نسبت به حقوق و مسئولیت‌های آن در زمینۀ محافظت از تطبیق اسلام و بکارگیری تمام امکانات‌شان در این زمینه، قوی‌ترین و مطمئن‌ترین تضمین برای محافظت از نظام سیاسی و حکومت داری اسلام است. همان‌طور، تقوای شخص حاکم و عدالت آن نیز از قوی‌ترین تضمین‌ها برای این منظور است. اما به هر حال، خلیفه معصوم نیست. از طرفی گاهی امت در اجرای نقش خویش کوتاهی می‌کند، تاجایی‌که نمی‌تواند مسئولیت خویش را (درقسمت امر به معروف و نهی از منکر حکام) اداء نماید. بناءً خلیفه به تخلفات خویش ادامه می‌دهد، گاهی تدابیری می‌سنجد تا سلطه و اقتدار امت را در حیطۀ کنترول خویش در بیاورد، تاجایی‌که دیگر اعتنایی به محاسبۀ امت و اعتراضات امت ندارد و فریبندگی و گمراه‌گری را در پیش می‌گیرد.

مسئلۀ قیام علیه حکام، مسئله‌ای می‌باشد که مواردی از آن به گونۀ تدریجی پس از خلفای راشدین و در آغاز اکراه در بیعت با یزید بن معاویة، بن ابی سفیان، به وقوع پیوسته و (منصب) خلافت پس از آن موروثی شد. این مسئله از جمله مسایلی می‌باشد که نظر محکمۀ مخصوص به نزاع با خلیفه را لازم دارد، که در این صورت محکمه بر هر آن‌چه حکم کرد، حکم آن نافذ می‌باشد، اگر خلیفه تسلیم حکم محکمه شد، بهتر؛ اما اگر حکم محکمه را رد نمود و از نفوذ و اقتدار خویش سوء استفاده نمود، در این حالت ارتباط بین امت و خلیفه از مرز انزجار، بدگمانی و ظلم (در بدل دوستی، همراهی و خیراندیشی) گذشته، اصول سیادت و حاکمیت شریعت و سلطه و اقتدار امت را زیر پای می‌گذارد، که در نتیجه در چنین حالتی خلیفه تبدیل به غاصب حکومت می‌شود. در چنین واقعیتی‌که ممکن نیست در آن تمام عوامل مذکور برای محافظت از تطبیق اسلام ایجاد شود، عزل حاکم واجب است. در این صورت قیام علیه حاکم برای سرنگونی وی و تمام حامیان و شرکای وی در ظلم و زیر پای گذاشتن سیادت و حاکمیت شریعت و تجاوز بر سلطه واقتدار امت، مصداق پیدا می‌کند. بنابر دلالت نصوصی‌که به فرمان‌برداری از خلیفه و صبر در برابر مکروهاتی‌که از جانب وی برای مردم می‌رسد، فرمان می‌دهد، حکم به عزل خلیفه مسئله‌ای می‌باشد که دقت بسیاری می‌طلبد. به سبب اختلاف نظرهای مو جود، در خصوص حالات جواز نقض بیعت و از بین رفتن حق طاعت خلیفه، عزل خلیفه از مسایلی می‌باشد که در مورد آن هشدارهای بسیاری وارد شده است. هم‌چنان بدلیل این‌که قیام علیه خلیفه، خون‌ریزی، ویرانی و فتنه‌های بسیاری در پی دارد، از همین جهت نظریاتی ایجاد شده که قایل به وجوب اطاعت از حاکمی می‌باشد که قدرت را به زور در اختیار گرفته باشد. به همین سبب است که برخی نصوص شرعی را استخدام نموده و به زور آن‌ها را تأویل و توجیه نمودند، احکامی را بر آن‌ها بنا نمودند که اصلاً احتمال ندارد؛ تا این‌که استبداد والی و تصرف آن به ولایت‌اش طوری شکل یافت، که گویا وی سلطان مستقل است. همان‌طور استیلاء و غلبۀ هر زورمند و صاحب قدرتی بر کدام ولایت و یا ناحیه‌ای که خویش را والی آن منطقه می‌خواند، نوعی از انواع ولایت‌ها و امارت‌های مروج و مجاز در نظام خلافت شده بود، چنان‌چه نام سلطان در برخی از دوره‌ها بر برخی از والی‌ها و وزراء اطلاق شد؛ بنابراین، مفکورۀ سیاسی اسلامی حاکم، تعبییر صحیحی از آن‌چه که شریعت بر آن نازل شده است، به شمار نمی‌رفت، بل آن‌چه که شریعت بر آن دلالت دارد، با آن‌چه که درجریان بود، مختلط شده بود. این مفکوره از برخی از جوانب تعبیری از واقعیت موجود بود، نه شریعت! چنین بود که تأیید امارت کسی‌که بر کدام ولایت و یا ناحیه‌ای تسلط می‌یافت، از سوی خلیفه یک امر معمول قرار گرفته بود، تا این‌که شکلیات حکومت در آن ولایت شرعی قرار گرفته باشد، و این مسئله حفاظت از شریعت و حراست از دین محسوب می‌شد. ماوردی می‌گوید: «امارت عمومی به دو نوع است؛ امارت استکفاء که با عقد و قرارداد انتخابی صورت می‌گیرد و امارت استیلائی که با عقد و قرارداد اضطراری و از روی مجبوریت پذیرفته می‌شود... اما امارت استیلائی که باقرارداد اضطراری و مجبوری منعقد می‌شود، به گونه‌ای است که خلیفه امارت یک امیری را بر منطقه‌ای که وی به زور بر آن مسلط می‌شود، تأیید و ادارۀ منطقه را به دتدبیر و سیاست وی تفویض می‌نماید. به همین جهت، امیر به دلیلی‌که بر این منطقه به زور مسلط شده، در تدیبیر و سیاست خویش مستبدانه عمل می‌نماید و خلیفه به اجازه‌ای که به وی برای اجرای احکام دین می‌دهد، مجری احکام دین قرار می‌گیرد، تا حکومت وی از فساد به صحت و از ممنوعیت به اباحت تبدیل شود. این نوع از امارت اگرچه از دائرۀ شرایط و احکام عرف مطلق تعیین و تأیید امارت امیران بیرون است، اما در آن قوانین شرعی حفاظت شده و از احکام دینی حراست می‌شود. از آن‌جایی‌که جواز ندارد قوانین و احکام دین همان‌طور مختل و نابسامان و یا فاسد و معلول به حال خود رها شود، پس جواز دارد که با امارت استیلاء و همراه با مجبوریت در قبول این امارت، از آن‌ها حراست شود؛ چیزی‌که در حالت استکفاء، انتصاب و انتخاب اختیاری امراء به دلیل فرقی‌که شرایط توانائی از شرایط ناتوانائی دارند، جواز ندارد.» این موضوع ایجاد نظریاتی‌ را که عدالت را شرط ابتدائی خلیفه می‌پندارد، نه شرط استمرار، وضاحت می‌دهد.

مسئلۀ قیام علیه حکام یک موضوع اختلافی بوده، از گذشته‌های دور تا کنون، محل بحث و گفتگوی قرار دارد. چنین ملاحظه می‌گردد که مروج‌ترین نظریه در این زمینه، نظریه‌ای می‌باشد که قیام علیه حکام را ولو که هرکاری انجام دهند، ممنوع قرار داده است. دلیل آن حکامی اند که بر قدرت و کسب آن بسیار حریص اند، حتی اگر به زیر پای نمودن شریعت باشد؛ چون این‌گونه حکام مقتضای هوای نفس خویش را ترویچ داده و آن‌چه را مطابق هوای نفس شان نیست دور می‌اندازند، کسانی را که قایل به جواز قیام علیه آنان اند، به افراطی و فتنه‌گر متهم می‌نمایند؛ چیزی‌که باعث شده مردم از ظلم و از ستم آنان بترسند؛ ترسی‌که منجر به پایین آمدن صدای حق شده است. از طرفی نظریات و فتواهای صادر شده که حکام از آن‌ها راضی، منابر خطابه و رسانه‌ها از آن‌ها استقبال و با نشست‌های علمی و سالون‌های مجلل تقدیر می‌شوند؛ چیزی‌که به نوبه‌ خود نیز منجر به بی‌خبری امت از  سلطه و اقتدارش شده است. طبق این نظریه تا این‌که خلیفه کفر آشکار مرتکب نشده و نماز بر پای دارد، نقض بیعت آن و قیام علیه آن جواز نداشته و هر فسق و زیاده‌روی که مرتک شود، اطاعت از آن، و هر ظلم واستبدادی که مرتکب شود، صبر در برابر آن واجب است، به این بهانه که نقض بیعت آن و قیام علیه آن منجر به منکرات بزرگ‌تر از این می‌شود.

برسی نظریات مرتبط به موضوع عزل حکام و قیام علیه آنان

شریعت مواضع قیام علیه حکام را بیان نموده است، چنان‌چه از عبادة بن صامت رضي الله عنه روایت است که چنین گفته است: 

«دَعَانَا النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم فَبَايَعْنَاهُ، فَقَالَ فِيمَا أَخَذَ عَلَيْنَا أَنْ بَايَعَنَا عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِي مَنْشَطِنَا وَمَكْرَهِنَا، وَعُسْرِنَا وَيُسْرِنَا، وَأَثَرَةً عَلَيْنَا، وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و سلم ما را فراخواند و سپس ما با وی بیعت نمودیم، از جمله اموری‌که در مورد آن‌ها از ما بیعت گرفت، این بود که ما باید در هر آن‌چه می‌پسندیم (چون طبق میل ماست) و هر آن‌چه که نمی‌پسندیم (چون طبق میل ما نیست) در سختی مان و آسانی مان و در صورت ترجیح دیگران بر ما، حرف شنوی داشته و اطاعت نماییم، و این‌که نباید با صاحبان حکومت درگیری و نزاع نماییم، مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودیم، و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع مان داشته باشیم.

 از عوف بن مالك الأشجعي روایت است که وی از رسول الله صلى الله عليه وسلم شنیده است که چنین می‌فرمودند: 

«خِيَارُ أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تُحِبُّونَهُمْ وَيُحِبُّونَكُمْ، وَيُصَلُّونَ عَلَيْكُمْ وَتُصَلُّونَ عَلَيْهِمْ، وَشِرَارُ أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ، وَتَلْعَنُونَهُمْ وَيَلْعَنُونَكُمْ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّيْفِ؟ فَقَالَ: لَا، مَا أَقَامُوا فِيكُمُ الصَّلَاةَ، وَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْ وُلَاتِكُمْ شَيْئًا تَكْرَهُونَهُ، فَاكْرَهُوا عَمَلَهُ، وَلَا تَنْزِعُوا يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»

ترجمه: بهترین امامان(خلفای) شما کسانی می‌باشند که شما آنان را دوست دارید و آنان شما را، بر شما دعای خیر نموده و شما بر آنان دعای خیر می‌نمائید. بدترین امامان (خلفای) شما کسانی می‌باشند که شما نسبت به آنا بغض دارید و آنان نسبت شما بغض دارند، آنان را لعنت(دعای بد) کرده و آنان شما را لعنت(دعای بد) می‌کنند، کسی گفت: یا رسول الله! آیا آنان را با شمشیر از میان برنداریم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: نه تا این‌که در میان شما نماز را بر پایدارند، اگر از صاحبان امورتان چیزی ناپسندی دیدید، عمل آن را ناپسند به خوانید و دست از اطاعت نکشید.

از أم سلمة رضی الله عنها روایت است که رسول الله صلى الله عليه وسلم چنین فرمودند: 

«سَتَكُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ عَرَفَ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ، قَالُوا: أَفَلَا نُقَاتِلُهُمْ؟ قَالَ: لَا، مَا صَلَّوْا»

ترجمه: به زودی امرایی خواهند آمد که شما از آنان اموری موافق شریعت و اموری مخالف شریعت مشاهده می‌کنید، پس هرکس که امور پسندیده را بپسندد، برائت یافته است و هرکسی‌که امور منکر را انکار نماید، نجات یافته است، لیکن کسی‌که از منکرات راضی بوده و پیروی کند(مؤاخذه خواهد شد)، گفتند: آیا با آنان نجنگیم؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: نه تا زمانی‎که نماز برپای می‌دارند.

هرسه این احادیث دلالت به شروط جواز قیام علیه امام (خلیفه) را دارد؛ برخی از علماء به این نظر اند که قیام علیه امام جواز ندارد؛ مگر در صورتی‌که مرتکب کفر شود و کفر آن علنی و آشکار شود، طوری‌که کدام تأویلی در آن محتمل نباشد، اما برخی از علماء به این نظر اند که منظور احادیث این است که اگر مرتکب معصیت آشکار شد، نه کفر. در هر دو حالت بحث این است که کفر و یا معصیت آن قطعی بوده و تأویل آن محتمل نباشد. برخی از علماء ظاهر این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم را « لَا، مَا صَلَّوْا...؛ نه تا زمانی‌که نماز را برپای دارد...» موجب عمل قرار داده، می‌گویند: تا زمانی‌که امام نمازهای پنج‌گانه را بر پای دارد، هر کاری را انجام دهد، عزل آن و قیام علیه آن جواز ندارد. این دسته از علماء به نصوصی استدلال می‌کنند که در صورت مکروهات عایده از جانب حکام، مردم را به صبر امر می‌نماید، مانند حدیث عوف بن مالک اشجعی که پیشتر ذکر شد و حدیث عبدالله ابن مسعود رضی الله عنه، که رسول الله صلی الله علیه و سلم در آن چنین فرموده است:

«إِنَّهَا سَتَكُونُ بَعْدِي أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُنْكِرُونَهَا، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، كَيْفَ تَأْمُرُ مَنْ أَدْرَكَ مِنَّا ذَلِكَ؟ قَالَ: تُؤَدُّونَ الْحَقَّ الَّذِي عَلَيْكُمْ، وَتَسْأَلُونَ اللهَ الَّذِي لَكُمْ»

ترجمه: به زودی پس از من تبعیض‌ها و اموری منکری (از امیران تان) مشاهده خواهید کرد که گفتند: یا رسول الله! برای کسی‌که آن زمان را در می‌یابد، دستور تان چیست؟ فرمودند: حقوقی‌‌که بر ذمۀ تان است اداء کنید و حقوق خویش را از الله سبحانه و تعالی مطالبه کنید.

اما پس از دقت نظر، بیشتر واضح می‌شود که این نظریه صحیح نمی‌باشد، چون استنباط حکم شرعی هر مسئله، بکارگیری تمام نصوص شرعی مربوطه را می‌طلبد، صحیح نیست که یک فقیه نظریۀ خویش را بر بعضی از نصوص خلاصه نموده و نصوص دیگر را نادیده بگیرد، چون برخی از نصوص، نصوص دیگر را توضیح می‌دهد. یکی از قواعد در اصول فقه این است که جواز ندارد مفتی، بنابر ادلۀ عامه و پس از این‌که به گمان اغلب به عدم وجود ادله مخصص مطمئن شود، فتاوای خویش را صادر نماید. حال در صورت معلوم بودن نصوص مخصص برای علماء و مشهور بودن آن نصوص، چگونه صدور چنین نظریه‌ای صحیح خواهد بود و این‌که چگونه صحت خواهی داشت؟ یعنی در صورت موجودیت قواعد شرعی چون و جوب حکم به ما انزل الله و منع ظلم، غصب قدرت، و جوب ازالۀ منکر و از جمله این فرمودهای رسول الله صل الله علیه وسلم است:

«إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوْا الظَّالِمَ فَلَمْ يَأْخُذُوا عَلَى يَدَيْهِ أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمْ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْهُ»

ترجمه: آن‌گاه که مردم شاهد ظلم ظالمی باشند و دست آن را نگیرند، به زودی الله سبحانه و تعالی آنان را به عذاب فراگیر از سوی خود مبتلاء خواهد کرد.

 «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ»

ترجمه: هرکس از شما منکری را مشاهده نمود، آن را به دست خویش تغییر دهد، اگر نمی‌توانیست پس به زبانش آن را انکار کند، و اگر نمی‌توانیست آن را در قلب اش انکار نماید و این ضعیف‌ترین (حالت) ایمان است.

«وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهَوُنَّ عَنْ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُوشِكَنَّ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عِقَابًا مِنْهُ ثُمَّ تَدْعُونَهُ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»

ترجمه: قسم به کسی‌که جانم در دست اوست، یا به معروف امر کرده و از منکر باز می‌دارید، یا این‌که به زودی الله (سبحانه و تعالی) مجازاتی را از جانب خود بر شما می‌فرستد، که در آن هنگام، الله (سبحانه وتعالی) را هر چند فرابخوانید، دعای تان را استجابت نخواهد کرد(به فریاد شما نخواهد رسید).

«إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ كَلِمَةَ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ»

ترجمه: بزرگ‌ترین جهاد گفتن کلمۀ عدل(عادلانه و دادگر) در نزد سلطان ستمکار است.

«سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَرَجُلٌ قَالَ إِلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ فَقَتَلَهُ»

ترجمه: سرادر شهداء حمزة بن عبدالمطلب است و مردی‌که سخن حق را به  امام (خلیفۀ) ستمکار گفته، آن را امر و نهی نموده و سپس وی را به قتل می‌رساند.

این مجموعۀ احادیث بر امر به معروف و نهی از منکر امر نموده و شامل هر معروف و منکری می‌شود. همان طور، این امر برای تمام مسلمین و خلفای شان می‌باشد، در حالت عدم بازگشت از منکر و عدم فرمان‌برداری از شریعت، این احادیث به روبرو شدن با آن امر می‌نماید؛ اگرچه این روبه رویی منجر به قتل شود؛ کسی‌که در مواجهه با حکام ستمکار و به سبب ستمکاری آنان کشته می‌شود، شهید بوده؛ بلکه سرور شهداء می‌باشد. هم‌چنین این نصوص در حالت استطاعت به تغییر منکر ذریعۀ دست امر می‎نماید؛ «فليُغيِّره بيده...؛ باید به دست‌اش تغییر دهد...»، «يَأْخُذّوا عَلَى يَدَيْهِ...؛ دست‌اش را بگیرد.» این فرمان عام بوده شامل منکرات حکام نیز می‌شود، درحالی‌که بزرگ‌تررین منکر زیر پای گذاشتن سیادت و حاکمیت شریعت و حکم به غیر ماانزل الله بوده و ظلم می‌باشد که از میان برداشتن آن واجب است، چیزی‌که الله سبحانه وتعالی خلق را به خاطر آن آفریده و رسولان را به خاطر آن فرستاده است، و رسولان نیز به خاطر آن برنامه‌ریزی نمودند، سختی دیدند و مجاهدت نمودند. بناءً ظلم خلیفه و ستمکاری آن مناقض مقصود شریعت از تعیین آن می‌باشد. ظلم و ستمکاری خلیفه زیر پای گذاشتن قواعد شرعی بوده و موجب عزل و مقتضی قیام علیه آن می‌باشد.

اما نصوصی‌که از قیام علیه حکامی‌که از آنان کفر آشکار دیده نشده و نماز را برپای می‌دارند، مردم را نهی می‌نماید. با آنچه که قبلاً بیان داشتیم، در تعارض قرار ندارد؛ به طور مثال: حدیث عبادة بن الصامت که در آن چنین ذکر رفته است: «وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ...؛ و این‌که نباید با صاحبان حکومت درگیری و نزاع نماییم، مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودیم، و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید.»، معنی آن این نیست که حاکم کفر به ورزد، بلکه این نص می‌گوید:«إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا...؛ مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودید»، نگفته است «إلا أن يكفروا.. مگر این‌که کفر ورزید». دیدن کفر به دیدن قوانین و نظام‌هایی‌که تطبیق می‌کند، محقق می‌شود؛ به طور مثال: اجازۀ دولت به سود تطبیق کفر است، هم‌چنان تطبیق نظام‌های مربوط به روابط عمومی میان مردم، که بر اساس آزادی‌های غربی و آزادی شخصی مبتنی می‌باشد(اگر چه توسط یک حکم هم تطبیق شود) تطبیق کفر می‌باشد؛ این متناقض اصل افراد و توحید الله سبحانه وتعالی در حاکمیت می‌باشد و با سیادت و حاکمیت شریعت در تناقض است؛ در حالی‌که این‌ها از اصول قطعی می‌باشند. بناءً کسی‌که از سوی حاکم شاهد تطبیق نظام کفری  یا شاهد تطبیق حکم کفری می‌باشد، در واقع وی شاهد کفر حاکم است. در صورتی‌که حاکم به شکل علنی و آشکار (حتی در یک حکم هم که باشد) کفر تطبیق کند، وی در این صورت اظهار به کفر آشکار نموده است، و این‌که  این کفر آن آشکار می‌باشد، به این معنی است که حاکم به آن آگاهی داشته و در برابر آن سکوت نموده است، یعنی به رضایت آن تطبیق می‌شود. در چنین واقعیتی واجب است که گردن‌ها به سمت حاکم بر افراشته شود تا این‌که از اقدامات کفری‌اش بازگشته و یا در غیر آن صورت عزل گردد؛ زیرا این کجی می‌باشد که می‌بایست راست گردد؛ اگر حاکم اباء ورزید و به اقدامات خویش ادامه داد، باید علیه آن قیام صورت گیرد.

بحث این نیست که حاکم این منکرات و تخلفات را حلال بشمارد یا حلال نشمارد، یعنی بحث این نیست که حاکم به عدول از تطبیق شریعت به غیر آن، گنهکار است و یا کافر؛ بحث اصلاً در مورد کفر و یا اسلام حاکم نیست، بلکه بحث در مورد حکم نمودن حاکم بر اساس اسلام و یا کفر است. حدیث می‌گوید: «إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا...؛ مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودید»، در حالی‌که به این ترتیب کفر حاکم مشاهده می‌شود. این دلالت احادیث با قواعد شرعی در خصوص محافظت بر سیادت و حاکمیت شریعت، اعلاء کلمة الله، با مقصود شریعت از تعیین خلیفه و با احکام ازالۀ منکرات در توافق و تطابق قرار دارد. هم‌چنین نص احادیث مذکور در روایت دیگر نیز براین مسئله تأیید دارد. در روایات دیگر در متن حدیث گفته شده است: «إِلّا أَنْ تَكُونَ مَعْصِيَةُ اللهِ بَوَاحًا...؛ مگر این‌که معصیت الله سبحانه وتعالی را آشکار انجام دهد»، و«مَا لَمْ يَأْمُرُوكَ بِإِثْمٍ بَوَاحًا...؛ تا زمانی‌که تو را به گناه آشکار امر ننماید»، بنابر این، مقصود از دیدن کفر در این حدیث، دیدن معصیت است. امام نووی رحمه الله می‌گوید: «مراد به کفر در این حدیث معاصی می‌باشد. معنی این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم: «عندکم من الله فیه برهان...؛ و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید» یعنی دلیلی‌که آن را از دین الله سبحانه وتعالی دانسته باشید. همان‌طور در روایت حیان ابی النضر چنین ذکر شده است: «إلا أن يكون معصية لله بواحًا...؛ مگر این‌که معصیت الله سبحانه وتعالی را آشکار انجام دهد.»

امام احمد از طریق عمیر بن هانئ، از جنادة، این حدیث را به این الفاظ روایت می‌کند: «...مالم يأمروك بإثمٍ بواحً...؛ تا زمانی‌که تو را به گناه آشکار امر ننماید» این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم: «عندکم من الله فیه برهان...؛ و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید» یعنی در این مورد نص آیه و یا حدیث صحیح باشد که احتمال تأویل آن وجود نداشته و مقتضی آن این است؛ تازمانی‌که کار حکام احتمال تأویل را داشته باشد، قیام علیه شان جواز ندارد. نووی می‌گوید: مراد به کفر در این حدیث معصیت است، اما غیر از نووی می‌گوید: مراد از اثم در این حدیث کفر و معصیت است. ابن التین به نقل از داوودی می‌گوید: «چیزی‌که علماء در مورد امراء ستمکار بر آن توافق دارند، اینست که اگر بدون فتنه و ظلم خلع این حکام مقدور باشد، خلع آنان واجب است. در غیر این صورت صبر واجب است. از برخی از علماء چنین  نقل شده که قرار داد ولایت فاسق در ابتداء جائز نیست. بنابر این، اگر حاکم در ابتداء عادل بود و بعداً ستمکار شد، در خصوص قیام علیه آن اختلاف نظر دارند؛ صحیح ممنوعیت قیام علیه آنان است، تا زمانی‌که کفر نورزند، که در این صورت قیام علیه آنان واجب است.

هم‌چنان نسبت به احادیثی‌که از قیام علیه حکام تازمانی‌که نماز را برپا می‌دارند، نهی می‌نماید؛ مسئلۀ نیز از همین قرار است، مانند حدیث: «قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّيْفِ؟ فَقَالَ: لَا، مَا أَقَامُوا فِيكُمُ الصَّلَاةَ...؛ کسی گفت یا رسول الله آیا آنان را با شمشیر از میان برنداریم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند، نه تا این‌که در میان شما نماز را بر پایدارند...»، و حدیث ام سلمه: «قالوا أفلا نقاتلهم؟ قال: لا، ما صلَّوْا... گفتند آیا با آنان نجنگیم؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند، نه تا زمانی‎که نماز برپای می‌دارند». معنی ظاهری این احادیث نصوص را متناقض هم قرار می‌دهند، چون از احکام شریعت چنین دانسته می‌شود که اگر حاکمی سیادت و حاکمیت شریعت را زیر پای کند، سلطه و اقتدار امت را غصب نماید، منافع مسلمین را تأمین ننماید، به نصیحت و نهی کردن‌ها از اقدامات خویش دست نکشد، عزل آن واجب است، که اگر عزل خویش را نپذیرفت و ممانعت نمود(اگر گمان رود که توان سرنگونی آن وجود دارد) واجب است که علیه آن قیام صورت گیرد؛ اگر توان سرنگونی آن نبود، برای تلاش شود. بناءً معنی نماز در دو حدیث مذکور نمازی می‌باشد که از فحشاء و منکر باز می‌دارد، همان گونه که الله سبحانه و تعالی در کتاب خویش بیان داشته است: [وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنهَىٰ عَنِ ٱلفَحشَآءِ... ]؛ نماز را بر پایدار بی‌گمان نماز از کارهای زشت و نا پسند باز می‌دارد. [عنكبوت: 45] اقامه کننده نماز که سلطان باشد: اقامۀ نماز به وسلیه وی به معنی اقامه دین می‌باشد و در حدیث معاذ بن جبل آمده است، نماز ستونی است که اسلام بر آن اقامه می‌شود:

«أَلاَ أُخْبِرُكَ بِرَأْسِ الأَمْرِكُلِّهِ وَعَمُودِهِ، وَذِرْوَةِ سَنَامِهِ؟ قُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الجِهَادُ»

ترجمه: آیا تو را نسبت به کل سر (اصل) قضیه، ستون و بلندترین قلۀ آن آگاه نسازم؟ گفتم: چرا آگاه سازید یا رسول الله! فرمودند: سر (اصل) قضیه اسلام است، ستون آن نماز و بلند ترین قلۀ آن جهاد است.

 از آن‌جایی‌که نماز ستون اسلام است، اقامۀ آن کنایه از اقامۀ دین است. بنابراین، حاکمی‌که در حکم خویش احکام اسلام را زیر پای می‌گذارد، به معروف امر نکرده و از منکر نهی نمی‌کند، وی کسی نمی‌باشد که نماز را بر پای داشته است، چون وی بدین ترتیب اسلام را زیر پای گذاشته و احکام آن را در عوض این‌که اقامه دارد، زیر پای گذاشته است. ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «اگر نماز همانگونه که بدان امر شده است، اقامه شود، از فحشاء و منکر باز می‌دارد؛ اگر نماز از فحشاء و منکر باز نداشت، دلالت بر این دارد که حقوق آن ضایع شده است، اگر چه شخص از حکم اقامه نماز فرمان برده باشد.» الله سبحانه وتعالی چنین می‌فرماید: [فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا...]؛ آن‌گاه نسلی جایگزین‌شان شد که نماز را رها کردند واز خواسته‌های نفسانی پیروی نموده، پس سزای گمراهی خویش را خواهند دید... [مريم: 59]، ضایع ساختن نماز عبارت از تفریط در واجبات نماز است، اگرچه شخص نماز را اداء نموده باشد. به هر حال، الله سبحانه و تعالی بهتر می‌داند. شیخ عبدالقدیم زلوم می‌گوید: «مراد به اقامه نماز، حکم به اسلام است؛ یعنی تطبیق احکام شریعت؛ از باب تسمیه کل به اسم جزء؛ مانند این قول الله سبحانه و تعالی: [ فَتَحرِيرُ رَقَبَةٖ...]؛ پس آزادی گردن (برده). [نساء، 92] و [مجادلة: 3]. مراد آزادی کامل برده است، نه آزادی گردن آن؛ مراد از این قول رسول الله  صلی الله  علیه وسلم: «مَا أَقَامُوا فِيكُمُ الصَّلَاةَ...؛ نه تا این‌که در میان شما نماز را بر پایدارند»، نیز اقامه تمام احکام شریعت است، نه تنها نماز؛ این از قبیل مجاز و از قبیل اطلاق جزء ارادۀ کل است.

اما در خصوص این‌که گفته می‌شود: صبر در برابر حکام ظالم، به معنی سکوت در برابر ظلم شان و رضایت در برابر هر آن‌چه عمل می‌نمایند، بوده و تلاش برای سرنگونی آنان حرام است؛ به دلیلی‌که مسلمان اند و نماز می‌خوانند، می‌توانند مردم را مورد شکنجه قراداد و اموال شان را بگیرند. این یک نظریه مردود است. ابن حزم می‌گوید: «این‌که رسول الله، در صورت گرفتن اموال و مورد شکنجه قرار گرفتن از سو حکام، به صبر امر نمودند، در صحت این هیچ شکی وجود ندارد، اگر امام این کار به حق انجام داده باشد، همان‌طور در این شک وجود ندارد که در برابر آن برما صبر فرض است؛ اما اگر امام به باطل به این کار پرداخته بود، پناه بر الله که بگویم رسول الله  به صبر در برابر آن امر نموده است.

ابن حزم در این زمینه به رد کسانی‌که قیام علیه حکام ستمکار را هر آن‌چه که انجام دهند، تا زمانی‌که مسلمان بوده و نماز را برپای دارند، حرام می‌دانند، سخن ارزش‌مندی دارد که می‌گوید: «برای شان گفته شود که چه می‌گویند، در خصوص سلطانی که یهود را همه کاره‌ای خویش قرار داده، اردوی خویش را از مسیحیان شکل داده، از مسلمانان جزیه بگیرد، بر اطفال مسلمانان شمشیر بکشد، زنان مسلمان را به زناء وادارد، هرجا مسلمانی بیابد بر آن شمشیر کشد، زنان و اطفال شان را در ملک خویش بیاورد و اعلان دارد که مسلمانان از هیچ ارزشی بر خوردار نیستند؛ با وجود این همه جنایت، به اسلام اقرار داشته، مسلمان بودنش را اعلان و نماز را ترک نکند؟ اگر گفتند که قیام علیه آن جائز نیست، برای آنا گفته شود که این سلطان هیچ مسلمانی را زنده نمی‌گذارد، اگر بحال خود گذاشته شود، حتماً هیچ کس را باقی نمی‌گذارد، مگر خودش و کفار همراهش را. اگر بازهم صبر را جائز دانستند، آنان به طور کامل با اسلام مخالفت نموده و ازاسلام بیرون شده اند.» در ادامه می‌گوید: «از آنان در مورد سلطان ستمکاری می‌پرسم که قصد زن، دختر و پسرش را می‌نماید تا با آنان فسق انجام دهد و یا خودش را به انجام فسق وادارد، آیا جای دارد که وی زن، دختر و پسرش تسلیم فحشاء شوند، یا این‌که فرض است تا کسی را که چنین چیزی را از آنان خواسته، دفع نماید؟ اگر گفتند فرض است که خود و اهل خویش را تسلیم نماید، در این صورت اینان سخن بزرگی می‌گویند که تا به حال هیچ مسلمانی به زبان نیاورده است، اگر گفتند است که آن سلطان را دفع و در برابر آن قتال نمایند، در این صورت به حق باز گشته، به انجام چیزی قایل شده اند که برای هر مسلمانی لازم است که در خصوص هر مسلمانی انجام دهد، حتی در خصوص اموال مسلمانان.

اما در مورد احادیثی‌که در برابر خودکامگی‌ها و تبعیض‌ها و معصیت امراء، صاحبان امور و مکروهاتی‌که از سوی آنان به مردم می‌رسد، به صبر امر می‌نماید، مانند این حدیث: 

«أَلَا مَنْ وَلِيَ عَلَيْهِ وَالٍ، فَرَآهُ يَأْتِي شَيْئًا مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، فَلْيَكْرَهْ مَا يَأْتِي مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، وَلَا يَنْزِعَنَّ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»([27])، و»سَتَكُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ فَمَنْ عَرَفَ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ. قَالُوا أَفَلَا نُقَاتِلُهُمْ؟ قَالَ لَا مَا صَلَّوْا»

ترجمه: آگاه باشد کسی‌ والی بر آن گماشته می‌شود، سپس وی از آن نا فرمانی‌ الله سبحانه را مشاهده می‌کند، باید این را ازوی نپسندیده و دست از فرمان برداری آن نکشد و به زودی امرایی خواهد آمد که شما از آنان اموری موافق شریعت و اموری مخالف شریعت مشاهده می‌کنید، پس هرکس که امور پسندیده را بپسندد، برائت یافته است و هرکسی‌که امور منکر را انکار نماید، نجات یافته است، لیکن کسی‌که از منکرات راضی بوده و پیروی کند(مؤاخذه خواهد شد)، گفتند: آیا با آنان نجنگیم؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند، نه تا زمانی‎که نماز برپای می‌دارند.

وحدیث ابن مسعود رضی الله عنه: 

«إِنَّهَا سَتَكُونُ بَعْدِي أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُنْكِرُونَهَا، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، كَيْفَ تَأْمُرُ مَنْ أَدْرَكَ مِنَّا ذَلِكَ؟ قَالَ: تُؤَدُّونَ الْحَقَّ الَّذِي عَلَيْكُمْ، وَتَسْأَلُونَ اللهَ الَّذِي لَكُمْ»

ترجمه: به زودی پس از من تبعیض‌ها و اموری منکری (از امیران تان) مشاهده خواهی کرد، گفتند: یا رسول الله! برای کسی‌که آن زمان را در می‌یابد، دستور تان چیست؟ فرمودند: حقوقی‌که بر ذمۀ تان است اداء کنید و حقوق خویش را از الله سبحانه  وتعالی مطالبه کنید.

باید گفت که توافق این احادیث و احادیثی‌که در معنی آن‌ها است، با احادیثی‌که به ازالۀ منکرات در صورت استطاعت به دست امر می‌نماید، این چنین است؛ این احادیث مخصوص خلیفه و حاکمی می‎باشد که بر اساس اسلام حکم می‌نماید، زیرا اعمالی‌که یک خلیفه به آن می‌پردازد، بسیار است، از جمله تبنی احکام اختلافی. انجام اعمالی‌که نظریات مختلف شرعی در مورد آنان وجود دارد، مانند تعیین امیران، والی‌ها، قاضی‌‌ها و عزل آنان، مؤلفة القلوب قرار دادن برخی و تعیین قدر و اندازۀ اعطاها و بخشش‌ها، تدابیر و اقدامات هوشیارانه در برابر فریبکاران و فرصت‌طلبان و طرح نقشه‌هایی‌که ظاهر آن‌ها با باطن آن‌ها فرق دارد. امام همواره به نزدیکان خویش در نظریه و سیاست نیاز دارد، در مورد آنان اطمئنان دارد، مورد اعتماد وی می‌باشند، محرم اسرار و همراز وی اند، در تمام امور با آنان مشورت نموده و اجتهاد می‌کند و در اجتهاد خود در خطاء و صواب قرار می‌گیرد، خواه وی در اعمال خویش پاک و خیرخواه امت باشد، خواه نباشد. به هر حال، مردم در مذاهب فقهی و کلامی خویش، در خصوص منافع، در انتخاب ولی‌ها و وابستگی‌های سیاسی خویش اختلاف نظر دارند، نظرات و سنجش‌های شان در خصوص تصرفات خلیفه و سیاست‌های آن مختلف است. بنابراین، هر اندازه که خلیفه ماهر و حکیم باشد، بازهم کسانی در میان مسلمانان پیدا خواهد شد که وی را منحرف، فاسق و مفرط در برابر برخی از احکام و حقوق بدانند، وی را مزدور خوانده، می‌گویند در پی نفوذ قوم و اقربای خویش می‌باشد، به آن سمت و یا به این سمت گرایش دارد، ضعیف الرای بوده، شایستگی منصب خلافت را ندارد، بلکه حتی در میان امت کسانی پیدا خواهد شد که وی را کافر بخوانند، اگر مسئله طوری می‌بود که هرکس بنابر رأی و نظر خویش، اجازه می‌داشت، از بیعت دست بکشد، در آن صورت فساد و فتنه دامن‌گیر می‌شد. بنابر این، شریعت در چنین حالاتی احکامی را بیان داشته که عبارت از مراقبت و محاسبه همراه با صبر در برابر اذیت‌های می‌باشد که در این رابطه باعث رنجش می‌شود، تا این‌که به شکل قاطع و بدون هیچ‌گونه تأویلی کدام اتهامی به امام ثابت شود: «إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ...؛ مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودید، و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید».  زیرا این ظن و گمان‌ها شرعاً غیر معتبر بوده و بر اساس ظن و گمان‌ها و نظریات درست و نادرست عزل امام و نقض بیعت آن جائز نیست.

از طرفی امام معصوم نبوده، گاهی شاید از هوای نفس خویش پیروی کند، خود کامگی کرده، تبیعیض قایل شود، مرتکب معصیت شده و از آن کدام مکروهی سرزند، در اجتهاد خود خطاء کند و در نتیجه بعضی ضررهای عاید حال مردم شود، در حالی‌که هرگناه، هواء و خطاء موجب عزل خلیفه نمی‌شود، چون هیچ یک از این موارد، عدالت و ثقه بودن امام را ساقط نمی‌سازد و یا بر مرتکب آن، اسم فاسق اطلاق نمی‌شود و آن را ناشایست منصب آن قرار نمی‌دهد، و اگر نه باید یکی از شرایط خلافت معصومیت می‌بود؛ در حالی‌که هیچ خلیفه‌ای از چنین استحقاقی برخوردار نیست. به همین دلیل است که صبر در برابر مکروهات عایده از سوی حاکم، همراه با نصیحت و رد اعمال ناشایست آن، مشروع قرار گرفته است، تا زمانی‌که صفت ظلم و ستمکاری، فسق و سقوط عدالت آن، به طور قطعی ثابت نشود، عزل حاکم جواز نداد.

حدیثی از قید بیان ماند که شرح آن برای تمام کسانی‌که این مسئله را مورد مناقشه  قرار می‌دهند، مناسب است. آن حدیث معاویة بن سلام از حذیفه بن الیمان است، که می‌گوید:

«قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا كُنَّا بِشَرٍّ فَجَاءَ اللهُ بِخَيْرٍ، فَنَحْنُ فِيهِ، فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ هَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الشَّرِّ خَيْرٌ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ كَيْفَ؟ قَالَ يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ، قَالَ قُلْتُ كَيْفَ أَصْنَعُ يَا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ؟ قَالَ تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ، وَأُخِذَ مَالُكَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»

ترجمه: گفتم: یا رسول الله! ما در بدی بسر می‌بردیم، آنگاه الله متعال این خیر(اسلام) را آورد و ما در آن به سرمی‌بریم، آیا بعد از این خیر، شری هم وجود دارد؟ ایشان فرمودند: بلی. گفتم: آیا بعد از آن شر، خیری هم وجودارد؟ فرمودند: بلی. پرسیدم: چه گونه؟ فرمودند: پس از من امراء خواهد بود که به هدایتی‌که من آوردم، هدایت نیافته و راه و روشی غیر از سنت من در پیش می‌گیرند، در میان شان مردانی است که قلب‌های شان قلب‌های شیاطین در جسم انسان است، گفتم: اگر آن زمان را در یافتم چه کار کنم؟ فرمودند: در آن صورت از امیر تان اطاعت کرده و حرف شنوی داشته باش، اگر اموال تو را (به ناحق) گرفت و تو را مورد ضرب شتم قرا داد، گوش به فرمان بوده و اطاعت کن.

در خصوص صحت این حدیث اختلاف نظر وجود دارد. برخی می‌گویند این حدیث مرسل است. برخی می‌گویند این حدیث منقطع است؛ چون معاویه بن سلام این حدیث را از حذیفه نشنیده است. دارالقطنی آن را علیل و ضعیف دانسته است، نووی نیز به این‌که این حدیث مرسل است باوی موافق است، اما به این گفته خویش، که برای آن شاهد وجود دارد، آن را صحیح شمارده است. خالد حایک در تحقیق خویش در مورد این حدیث می‌گوید: «این زیادت در خصوص این حدیث مردود است، متن آن متناقض است، چگونه ممکن است که آن امراء به هدایتی‌که رسول الله آورده است، هدایت یافته نباشند و راه غیر از سنت رسول الله برگزیده باشند، قلوب شان قلوب شیاطین باشد و سپس رسول الله به اطاعت از یکی از آنان  امر نماید.» عموماً اسناد آن منقطع می‌باشد. مقصود از زیادتی‌که وی آن را مردود خوانده است، این جمله می‌باشد: «وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ، وَأُخِذَ مَالُكَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ؛ اگر اموال تو را (به ناحق) گرفت و تو را مورد ضرب شتم قرا داد، گوش به فرمان بوده و اطاعت کن.»

تعارض چنین مفهومی از حدیث با وجوب رفع منکر و تغییر ظلم پوشیده نیست. این حدیث به رسول الله صلی الله علیه وسلم، امر به فرمان‌برداری از کسی نسبت می‌دهد که به هدایت رسول الله هدایت نیافته، در مسیری غیر از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار دارد و در سلطنت خویش به شیاطین متکی است. بناءً با تمام نصوص شرعی ثابته در تعارض قرار دارد، مانند این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ...؛ کسی‌که نزد مال خویش کشته شود شهید می‌باشد...» هم‌چنان با عین حدیث در روایت متفق علیه بخاری و مسلم از ادریس الخولانی از حذیفة بن الیمان در تعارض می‌باشد:

«كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَنِ الخَيْرِ، وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ، مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي، فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَشَرٍّ، فَجَاءَنَا اللَّهُ بِهَذَا الخَيْرِ، فَهَلْ بَعْدَ هَذَا الخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ وَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الشَّرِّ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَفِيهِ دَخَنٌ قُلْتُ وَمَا دَخَنُهُ؟ قَالَ: قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ. قُلْتُ: فَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ، دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا. قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْهُمْ لَنَا، قَالَ: هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا قُلْتُ: فَمَا تَأْمُرُنِي إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ؟ قَالَ: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلاَ إِمَامٌ؟ قَالَ فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّهَا، وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ، حَتَّى يُدْرِكَكَ المَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ»

ترجمه: مردم از رسول الله صلی الله علیه وسلم در باره امور خیر می‌پرسیدند، اما من از بدی‌ها می‌پرسیدم که مبادا گرفتار آن‌ها شوم، بدین جهت، گفتم: یا رسول الله! ما در جاهلیت و بدی بسر می‌بردیم، آنگاه الله متعال این خیر(اسلام) را به ما عطا کرد، آیا بعد از این خیر، شری هم وجود دارد؟ ایشان فرمودند: بلی. گفتم: آیا بعد از آن شر، خیری هم وجودارد؟ فرمودند: بلی. اما در آن فساد خواهد بود؛ پرسیدم: فساد آن چیست؟ فرمودند: گروهی راه و روشی غیر از سنت من در پیش می‌گیرند، و در کارهایشان امور خوب و بدی می بینی، گفتم: آیا بعد از آن خیر شری خواهد آمد؟ فرمود: بلی. داعیانی مردم را به سوی دروازهای جهنم فرا می‌خوانند، کسی‌که آنان را اجابت کند، او را در آتش می‌اندازند، گفتم: یا رسول الله! آنان را برای ما توصیف کن، فرمودند: آنان از ما هستند، و به زبان ما سخن می‌گویند، گفتم اگر آن زمان را در یافتیم، دستور شما چیست؟ فرمودند: با مسلمانا و امام آنان باش، گفتم اگر مسلمانان جماعت و امامی نداشتند، چه کار کنم؟ فرمودند: در آن صورت از همۀ آن‌گروه ها دوری کن، اگرچه خود را ملزم بدانی که زیر یک درخت بمانی و در همان حال، مرگ به سراغت بیاید.

تعارض حدیث معاویة بن سلام با مفاهیم و مقاصد شرعی که تأویل آن‌ها ثابت و قطعی می‌باشند، در صورت ممکن، به احادیثی‌که با این مفاهیم و مقاصد در توافق می‌باشند، بر طرف و یا در کل این حدیث رد می‌شود. امام احمد نیز عین حدیث را روایت نموده و در آن چنین ذکر شده است:

«ثُمَّ تَكُونُ دُعَاةُ الضَّلَالَةِ، فَإِنْ رَأَيْتَ يَوْمَئِذٍ خَلِيفَةَ اللهِ فِي الْأَرْضِ فَالْزَمْهُ، وَإِنْ نهكَ جِسْمكَ وَأخذَ مَالكَ، فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَاهْرَبْ فِي الْأَرْضِ، وَلَوْ أَنْ تَمُوتَ وَأَنْتَ عَاضٌّ بِجِذْلِ شَجَرَةٍ»

ترجمه: سپس داعیان گمراهی خواهد آمد، اگر در آن روزخلیفۀ الله (سبحانه و تعالی) را در روی زمین در یافتید، آن را محکم بگرید، اگر چه تو را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داده و اموال تو را بگیرد، و اگر وی را در روی زمین نیافتید، پس تا جایی‌که می‌توانید به هر نقطه از زمین که می‌توانید فرار کنید، ولو در حالت مرگ به سراغ‌ات بیاید که تو تنۀ درختی را محکم گرفته باشید.

بناءً معنی ‌که تعارض این حدیث را بر طرف می‌سازد این است که مسلمانان در آن صورت در پشت امام حق بیستند، به بیعت با آن و به ولایت آن وفاء کنند، و لو درین راه جان و مال خویش را از دست دهند، و این‌که با حکامی که در هدایت رسول الله صلی الله علیه و سلم  قرار نداشته بیعت ننموده و آنان را ولی امر خویش قرار ندهند، ولو آنان را شکنجه نموده و اموال شان را از آنان می‌گیرد. تاجای ممکن از حیطۀ تسلط شان فرار نمایند، ولو این امر منجر به انزوای شان تا زمان مرگ شود. معنی نصی‌که باقواعد شرعی متفق است، عکس معنی است که سلاطین ستمکار و جارچیان شان دستاویز خویش قرار داده است، اگر حاکم ظالم باشد یا به غیراز اسلام حکم نماید (اگر در یک حکم هم باشد)، پس از نصیحت  و نهی، از حکم خویش رجوع نکند، و یا یکی از شرایط امامت را مانند اسلام وعدالت، از دست دهد، عزل آن واجب می‌گردد و اگر از عزل شدن خویش امتناع ورزید، در صورت استطاعت قیام علیه آن واجب است. به زودی در قسمت بعدی به شکل مستند اسباب و شرایط شرعی قیام علیه حکام بیان خواهد شد.

برگرفته شده از شماره 429 مجلۀ الوعی

نویسنده: محمود عبدالهادی

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

برای آستانه سه‌گانه، حاکمیت رژیم جنایت‌کار مهم است، نه امنیت مردم سوریه Featured

  • نشر شده در ترکیه

رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه که دیروز یک سفر رسمی به ایران داشت، سلسله دیدارهایی با "ابراهیم رئیسی" رئیس جمهور ایران و "ولادمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه در تهران داشت. در این دیدارها در مورد مسایل همکاری اقتصادی، دهلیز غله‌جات که به دلیل جنگ اوکراین افتتاح شد و احتمال عملیات نظامی برنامه‌ریزی شده علیه شمال سوریه بحث و تبادل نظر شد. در چارچوب این سفر اجلاس هفت آستانه برگزار شد، جلساتی‌که آخرین جلسه آن در اول جولای 2020 برگزار شده بود. در بیانیه مشترک 16 ماده‌ای این جلسات که با حضور رئیس جمهور اردوغان و پوتین برگزار شد، تعهد طرفین به تمامیت ارضی و حاکمیت جمهوری سوریه، عزم آن‌ها برای مبارزه با تروریزم و اعتقادات مشترک آن‌ها در مورد ثبات جلسات کمیته قانون اساسی تأکید شده است. روسیه و ایران، طرف های اجلاس سه جانبه نیز ابراز نظر کردند که مناقشات در سوریه تنها از طریق یک فرایند سیاسی در چارچوب قطعنامه 2254 شورای امنیت سازمان ملل پایان خواهد یافت، نه از طریق راه حل نظامی.

عملیاتی‌که از سال 2011 در سوریه در حال انجام است، تنها دو طرف دارد؛ در یک طرف، مسلمانان و مردم انقلابی هستند که طرف حق ایستاده اند و طرف دیگر رژیم ظالم سوریه، ایران قصاب، روسیه اشغال‌گر، ترکیه همکار و سایر کشورهای منطقه که در کنار کفر یعنی در کنار آمریکا قرار دارند. بنا براین، در جلسات آستانه تنها یک حزب وجود دارد؛ نه سه حزب؛ این حزب آمریکای کافر است. تمام کسانی‌که در پشت میز جلسات آستانه هفتم که در تهران برگزار شده بود، نشسته بودند تلاش می‌کنند تا راه حل سیاسی آمریکا را در سوریه عملی کنند. آن‌ها به حفاظت از جان و مال مردم سوریه اهمیت نمی‌دهند، بلکه به حاکمیت رژیم اسد که مسئول مرگ بیش از یک ملیون غیر نظامی بوده و تمامیت ارضی سوریه اهمیت می‌دهند. پوتین که پشت میز نشسته نماینده روسیه است که در جنگ اوکراین اعتبار خود را از دست داده و خود را تحقیر کرده است. هم‌چنان این پوتین است که اردوغان را دوست خود می نامد، قاتل آن مسلمانانی‌که در بمباران سوریه کشته شده اند.

جنایات ایران فقط به سوریه محدود نمی‌شود، بلکه بخاطر کارهایی‌که در افغانستان، عراق، یمن و لبنان انجام داده برای همه شناخته شده است. به همین دلیل قابل قبول نیست که اردوغان قاتل سوری‌ها، قاسم سلیمانی را «شهید قهرمان» خطاب کند و درحالی‌که به چشمان "رئیسی" نگاه می‌کند او را "برادرم" خطاب کند و به نمایندگی از ترکیه پشت آن میز بنشیند. زیرا او به خوبی از قتل های ایران در سوریه آگاه است.

در مورد ترکیه، که در ابتدا گفته بود، طرفدار مردم سوریه و انقلابیون است، اما با گذشت زمان به شکل علنی با قاتلان مسلمانان دور یک میز جمع شده و نتیجه اقداماتی را که اتخاذ کرده بود این بود که مخالفان را به سمت ادلب سوق داد، مذاکرات و تصمیماتی‌که اتخاذ شده بود، راه نجاتی بود برای رژیم اسد تا دوباره در کشور تسلط کامل پیدا کند. بحران اقتصادی و مالی که ترکیه تجربه می‌کند، دولت را وادار می‌کند تا نه تنها با این قاتلان بلکه با سایر قاتلان نیز روابط دوستانه بر قرار کند، به ویژه با نهاد های یهودی، که نتیجه پالیسی شرم‌آور یک خارجی غیر ایدیولوژیک و منفعت طلب است.

بناءً، به دلیل سیاست‌های منطقه‌ای و انگیزه‌های اقتصادی آمریکا، پذیرفتن دیدار ترکیه با این حاکمان قاتل، نه از لحاظ عقلی و نه از نظر سیاسی و قانونی امکان‌پذیر است. از آن‌جایی‌که کشورهایی‌که این حاکمان آن‌ها را نمایندگی می‌کنند، هرازگاهی نسبت به ترکیه برخورد خصمانه‌ای دارند و این را با اظهارات خود، تحریم‌ها و سیاست‌های منفی خود توضیح می‌دهند. این سیاست‌ها با انگیزه‌های عمل‌گرایانه مشکلات بزرگی را برای مردم مسلمان ترکیه به طور خاص و برای امت اسلامی به طور کلی ایجاد خواهد کرد. علاوه بر همه این‌ها، این قطعاً بار سنگینی از گناهان نزد الله سبحانه و تعالی خواهد بود.

﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ[هود: 113]

ترجمه: (شما(مومنان) هرگز نباید با ظالمان هم‌دست، دوست و به آن‌ها دل گرم شوید و گرنه آتش (کیفر آنان) شما را خواهد گرفت و در آن حال جز الله هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز یاری نخواهید شد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه ترکیه

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

پرچاوی اجباری و بهای بلند برق نتیجۀ دنباله‌روی از سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی است Featured

سال‌هاست که رژیم حسینه مردم را در خصوص تولید و قیمت برق فریب می‌دهد. آنان از یک‌طرف ظرفیت تولید ۲۵۰۰۰ میگاوات برق را در برابر تقاضای ۱۴۰۰۰ میگاوات جشن می‌گیرند، حال‌آن‌که از طرف دیگر مردم باید بهای بلندی را به‌خاطر مازاد تولید حاصل از "مصارف ظرفیتی" تأمین‌کنندگان اجاره‌یی‌اش بپردازند. ما مجبوریم مصارف ظرفیتی تولید برقی را بپردازیم که اصلاً نمی‌توانیم از آن استفاده کنیم. ۱۶۷.۸۵ میلیارد تاکا در نُه ماه اول سال مالی ۲۰۲۲ بابت مصارف ظرفیتی تولید ۱۱۸ میگاوات برق روزانه‌ای پرداخته شده‌است که ما حتی ۱۴۰۰۰ میگاوات آن را نیز در این مدت زمان به‌دلیل سطح پایین تقاضا مصرف کرده نتوانستیم (منبع: "مصارف ظرفیتی برق: پرداخت ۱۶.۷۸۵ میلیارد تاکا طی ۹ ماه،" دیلی استار، ۲۰ جولای/ژوئیۀ ۲۰۲۲ م). مجموعاً ۵۴۰ میلیارد تاکا از پول مردم تحت نام مصارف ظرفیتی در سه سال گذشته ضایع شده‌است (منبع: دویچه‌ویله، ۲۰ جولای/ژوئیۀ ۲۰۲۲ م)! پرداخت ظرفیت برا‌ی تولیدکنندگان کم استفادۀ مستقل برق به شدت بر هزینۀ تولید برق تأثیر می‌گذارد و در نهایت مردم عادی را می‌سوزاند. آن‌ها اکنون سراسر کشور را تحت عنوان مهار بحران برق ناشی از گرانی جهانی نفت و گاز طبیعی مایع وارد پرچاوی کرده، رنج زیادی را در تابستان امسال برای مردم به همراه آورده و تولیدات صنعتی را نیز مختل کرده‌اند. با این حال، دولت حسینه با عدم الغای ماهرانۀ مصارف ظرفیتی، منافع سرمایه‌داران جانشین خود را تضمین کرده‌است.

ای مردم! با نگاه به تاریخ می‌بینید که هرگز هیچ رژیم سکولار و کپیتالیستی نتوانسته‌ گام‌های جامع و طولانی‌مدتی را برای رسیدن به خودکفایی در تولید برق بردارد، هرچند سکتور برق برای صنعتی‌شدن حیاتی است و به‌عنوان یک قضیۀ امنیت ملی شمرده می‌شود؛ اما آنان این بحران برق را باقی نگه‌داشته اند تا منافع مالی حریصانۀشان را تأمین کنند. جالب است که مردم باوجود مصرف تمام پول‌هایی‌که به سختی به‌دست می‌آورند، هنوز از پرچاوی برق به بهانۀ نبود ذغال‌سنگ در بازارهای بین‌المللی یا جنگ روسیه و اوکراین رنج می‌برند.

برعلاوه نمی‌توانیم از حکام سکولاری توقع خیر داشته باشیم که سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را در مورد خصوصی‌سازی سکتور انرژی تعقیب می‌کنند و به شرکت‌های خارجی اجازه می‌دهند کنترول میدان‌های نفت و گازمان را تحت نام "قراردهای تشریک تولید" در دست گیرند. باوجود فراوانی ذخایر ذغال‌سنگ در بنگله‌دیش، چرا هرگز حکام مذکور به‌منظور استفاده از این منبع برای تولید برق و سایر کارخانه‌های صنعتی استفاده نکرده‌اند؟ و در عوض، ذغال‌سنگ را با قیمتی بسیار بیشتر از هند می‌خرند! هم‌چنین گاز طبیعی مایع را با قیمتی بسیار بالا وارد می‌کنند تا کپیتالیست‌های داخلی و خارجی و باداران استعمارگرشان را خوشنود نگهدارند. چرا هرگز به این فکر نیفتاده اند که انرژی فسیلی را از منابع داخلی استخراج کنند تا بهای انرژی را به مراتب کاهش دهند؟ آنان هیچ برنامۀ جامعی برای منابع انرژی اولیه و تجدیدپذیر و کاهش وابستگی به واردات مواد خام برای تولید برق ندارند، بل در عوض به‌منظور بقا در قدرت و کسب رضایت باداران استعمارگرشان از شرکت انرژی امریکایی "اِکسلِرَیت انرژی" دعوت کرده‌اند تا گاز طبیعی مایع را برای‌شان تأمین کند. آنان با پیروی از دستورات صندوق بین‌المللی پول وارد چنین برنامۀ خصوصی‌سازی تولید برقی شده‌اند که روز به روز به قیمت این کالا می‌افزاید. این‌چنین پروژه‌های اجاره‌ای تنها به سرمایه‌داران داخلی به قیمت بدبختی عام مردم نفع رسانده‌است. آنان با ازکار انداختن عمدی شرکت داخلی کشف گاز و نفت، منابع طبیعی استراتیژیک‌مان را به قدرت‌های استعمارگر واگذار کرده‌اند. بناءً فساد و شرارت این سیاست‌مداران سکولار دست‌نشانده فطری است طوری‌که در برابر قوانین بشری فراتر از حساب‌دهی قرار دارند و هیچ ترسی از الله سبحانه و تعالی و روز حساب در قلب‌های‌شان نیست.

ای مسلمانان! اسلام رهبرانی را تربیت می‌کند که از الله سبحانه و تعالی می‌ترسند و در برابر قوانین شرعی الهی نزد مردم حساب‌ده استند. سیاست برای آنان یک امانت است نه یک شغل جهت کسب منافع مادی. پس برای داشتن رهبران مخلص باید خلافت راشده را بر منهج نبوت برگردانید. حکام زیر چتر خلافت شدیداً مشتاق اند تا به مردم خدمت کنند. آنان سریعاً برنامه‌های خودکفایی را برای تضمین حاکمیت و استقلالیت انرژی اتخاذ می‌کنند. آنان احکام شریعت را با جان و دل در آغوش می‌کشند طوری‌که دیگر جایی برای تجویزات بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول باقی نمی‌ماند. دولت خلافت راشده با قرار دادن منابع انرژی مانند برق تحت مالکیت عمومی و نظارت مستقیم از آن، به عامل ریشه‌ای بحران انرژی و انرژی گران پایان خواهد داد. برخلاف کپیتالیست‌های سکولار، حکام خلافت به ترس از الله سبحانه و تعالی تشویق و رهنمایی خواهند شد. آنان در کسب هیچ دستاورد و منفعت مادی سطحی برای کمک به سرمایه‌داران و کفار افراط نخواهند کرد. بناءً دست رد به سینۀ این نظام حاکم سکولار بزنید و تلاش‌های‌تان را برای برپایی مجدد خلافت به‌منظور بیرون آمدن از این حالت ذلیلانه گسترش دهید. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ اللّٰهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (رعد: ۱۱)

ترجمه: (امّا) الله (سبحانه و تعالی) سرنوشت هیچ قوم (و امتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آن‌که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه بنگله‌دیش

مترجم: محمد حارث پویا

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه